خبرگزاری کار ایران

پای صحبت‌های پدر جانبازِ یکی از قربانیان معدن مهماندویه/ این عزاداری «سنگین» است....

پای صحبت‌های پدر جانبازِ یکی از قربانیان معدن مهماندویه/ این عزاداری «سنگین» است....
کد خبر : ۱۶۲۱۶۴۴

عمری گرد ذغال‌سنگ خوردم تا این بچه را بزرگ کنم که برای چندرغاز حقوق برود معدن و جنازه‌اش برگردد، آن وقت آقازاده‌ها پورشه و بنز سوار شوند، بروند اروپا و آمریکا تفریح کنند و روی پر قو بخوابند؟

به گزارش خبرنگار ایلنا، «بچه‌ام رفت، معدن روی دل‌مان داغ گذاشت، من طاقت این عزاداری را ندارم، پشتم شکست.....». آقای گیلکی، جانباز جنگ و کارگر بازنشسته‌ی زمستان یورت، پدرِ داغدارِ «هانی گیلکی» و عموی«مهدی گیلکی» از قربانیان معدن مهماندویه دامغان است.

این پیرمرد روستایی که بعد از ۲۰ سال کار سخت در معدن ذغال‌سنگِ زمستان یورت و مجروح شدن در عملیات کربلای ۴ حالا ازکارافتاده و کاملاً خانه‌نشین است، حال و روز خوشی ندارد؛ صدایش به سختی شنیده می‌شود و لابلای اصوات دور، صدای نفس کشیدن‌های سنگین و پردرد یک معدنچی قدیمیِ ذغال‌سنگ به گوش می‌رسد.

«روز حادثه تو خانه خوابیده بودم، من تقریباً زمینگیرم، همیشه خانه‌ام؛ تلفن زنگ خورد و انگار همان لحظه سقف خانه روی سرمان ریخت..... پسرم رفت و دو دختر کوچک را یتیم گذاشت؛ بیایید خانه زندگی‌مان را ببینید، ما قبلاً هم چیزی نداشتیم اما حالا از خودمان هم دیگر چیزی باقی نمانده، ما تمام شدیم.....».

چند روز از حادثه ۱۸ فروردین در معدن مهماندویه دامغان که به قربانی شدن ۷ کارگر محروم و روستایی انجامید گذشته اما برای آقای گیلکی، این عزاداری سنگین، ساده تمام نمی‌شود، این داغ که بر دل خسته‌ی این مرد روستایی گذاشته‌اند، مرگ ندارد.....

نوزدهم فروردین، یک روز بعد از فاجعه تلخی که در معدن ذغال‌سنگ مهماندویه رخ داد، کارگران و محلی‌ها از جزئیات اتفاق گفتند: دو نفر از کارگران که برای انجام کار به انتهای اکلن حدودا ۵۰ متری (تونل خیلی شیب دار) رفته بودند، به دلیل استشمام گاز متان دچار گازگرفتگی می‌شوند. سه همکار دیگر که خارج از تونل بودند با مشاهده تاخیر همکاران خود سریعا برای نجات آن‌ها اقدام کرده و وارد تونل می‌شوند که متاسفانه آن‌ها نیز بر اثر استنشاق گاز بیهوش می‌شوند. سپس پیمانکار و یکی از نزدیکان او که کارگر معدن بوده، برای نجات این کارگران وارد تونل می‌شوند.

آن‌ها تاکید کردند که کارگران بدون امکانات پا به تونل گذاشتند و هنوز تجهیزات ایمنی نصب نشده بود..... می خواستند به همکاران‌شان کمک کنند که گیر افتادند.

آقای گیلکی هم می‌گوید: آنطور که به ما گفتند، اول مهدی، پسرعموی هانی، با یکی دیگر وارد تونل شده بوده و وقتی نیامده، هانی برای نجات وارد شده؛ پسرم نمی‌توانست بی‌خیال بنشیدند و به پسرعمویش کمک نکند.

خانواده مهدی و هانی گیلکی ساکن روستایی در دهستان فارسیان در استان گلستان هستند، روستایی که معدنچی بودن، یک شغل قدیمی برای ساکنان آن است، مردان روستا به معدن‌های ذغال‌سنگ دور و نزدیک می‌روند و با حداقل حقوق در دهلیزهای تنگ و تاریک به اندازه قبر، حفاری می‌کنند تا ذغال‌سنگ استخراج شود. دو یا سه هفته زندگی در کمپ‌های کارگری معدن، کانکس‌های بدون امکانات یا اتاقک‌های گلی بدون سرویس بهداشتی و حمام مناسب و یک یا دو هفته زندگی در روستا در کنار خانواده....

آقای گیلکی که از روز حادثه تا امروز دیگر تاب و توان را کامل از دست داده و نمی‌تواند از جایش بلند شود، چند شب است که نخوابیده، حتی برای یک ساعت خواب به چشمش نیامده: «زخمم خیلی عمیق است، این زخم کاری‌ست چطور می‌توانم آرام بگیرم؟!»

نمی‌خواهم با سوال و جواب روی این زخم عمیق نمک بپاشم؛ او خیلی آهسته و با مکث‌های بسیار روایت می‌کند: پسرم چند وقتی بود در آن معدن کار می‌کرد، قراردادی بود و حقوق‌شان هم حساب و کتابی نداشت؛ مزایا کم می‌دادند؛ حقوق در همان حد وزارت کار بود؛ از بدبختی و ناچاری توی معدن کار می‌کرد، جایی که همش گاز هست، همش خطر هست؛ از حقوق و مزایا راضی نبود من خودم هم ۲۰ سال معدن زمستان یورت کار کردم، پا ندارم، ریه ندارم، جانباز هم هستم....

هانی پدر دو فرزند بوده است، دو دختر کوچک که هنوز مدرسه هم نمی‌روند. منبع درآمد خانواده‌ی او همین کار در معدن بوده است. حالا خانواده ۴ نفره‌ی هانی گیلکی، چشم به دست پدربزرگ دارند؛ آقای گیلکی که با وجود جانبازی و ۲۰ سال کار سخت در معدن ذغال‌سنگ، ۱۷، ۱۸ میلیون تومان حقوق بازنشستگی می‌گیرد، با این پول باید دو تا خانواده را بچرخاند، دو دختر کوچک را به مدرسه بفرستد و بزرگ کند و از پس هزینه‌های بیماری‌های ریز و درشت خودش و مریضی قلبی همسرش بربیاید.

او در پاسخ به این سوال که حالا چه توقعی دارید، هرچند دیگر خیلی دیر شده، اما فکر می‌کنید کاری می‌شود کرد؛ می‌گوید: الان چه توقعی دارم؟ دو طفل صغیر روی دستم مانده؛ پسرم هیچ سرمایه‌ای نداشت، مستاجر بود، یک کارگر زحمتکش و دلپاک که به خاطر غفلت و بی‌توجهی جانش را گر فتند..... حالا ما چه می‌خواهیم؟! من روزگار خودم را به سختی می‌گذرانم، تازگی پایم را عمل کرده‌ام و نمی‌توانم تکان بخورم؛ من در جبهه جانباز شدم، کارگر معدن بودم اما هیچ کس حواسش به ما نیست، فقط سالی یکبار جانبازی را به ما تبریک می‌گویند! خبری از ما نمی‌گیرند.... من عمری را در آتش و دود گذراندم؛ حالا که پسرم هم قربانی شد.... بیایید اینجا شرایط ما را ببینید.... من اینهمه خرج برای این بچه کردم که اینطوری برود توی تونل معدن و برنگردد؟! که حالا قرض کنم و برایش عزاداری بگیرم؟!....

هیچ معلوم نیست به خانواده‌های هانی و مهدی گیلکی و سایر قربانیان معدن مهماندویه غرامت بپردازند و برای خانواده‌شان مستمری برقرارکنند یا خیر؛ سرنوشت آن سه کارگر افغانستانی که خانواده‌هایشان چند هزار کیلومتر دورتر احتمالاً در روستایی در هرات یا مزارشریف منتظر برگشت فرزند کارگر خود هستند، چه می‌شود؟ کارگر، کارگر است و نژاد و ملیت هیچ فرقی ندارد؛ باید «مقصر واقعی» اعلام شود و غرامت و جریمه بپردازند، هم به خانواده ۴ کارگر ایرانی و هم به بازماندگان آن ۳ کارگر افغانستانی که در تونل‌های مهماندویه گرفتار خفگی گاز و مرگ تلخ شدند.

آقای گیلکی می‌گوید هانی کسی را ندارد که دنبال کار را بگیرد؛ می‌گوید فرماندار و بخشدار آمدند، حرف زدند، عکس گرفتند و رفتند، ما ماندیم و عزدارای و دو طفل صغیر.

آقای گیلکی با صدایی خسته حرف آخر را می‌زند: عمری گرد ذغال‌سنگ خوردم تا این بچه را بزرگ کنم که برای چندرغاز حقوق برود معدن و جنازه‌اش برگردد، آن وقت آقازاده‌ها پورشه و بنز سوار شوند، بروند اروپا و آمریکا تفریح کنند و روی پر قو بخوابند؟

گیلکی، جانباز جنگ و بازنشسته معدن، در چاه بی‌پایان عزاداری فرو رفته است و راه نجاتی ندارد؛ این عزدارای خیلی سنگین است، سنگین است چون فرزندش در اولین روزهای سال جدید قربانی سودجویی و پول‌پرستی پیمانکاران و سرمایه‌داران شده، چون وقتی «دیگران» از پول بیت‌المال حقوق نجومی می‌گیرند و برای تفریح به اروپا و استرالیا و قطب جنوب می‌روند، خانواده‌های کارگری یکی یکی داغدار می‌شوند....

 فقط در فاصله ۱۷ تا ۲۰ فروردین، ۹ کارگر معدن در سه حادثه کار جداگانه در مهاباد، بجستان و دامغان کشته شده‌اند و آنچه به جای گذاشته‌اند، یک خانواده داغدار با دست‌های زمخت کارگری و جیب‌های خالی‌ست....

گزارش: نسرین هزاره مقدم

 

   

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز