پای درد دلهای یک تولیدکننده فرش؛
بفرمایید در مراسم آتش زدن کارخانهام شرکت کنید!
یک تولیدکننده فرشِ دستباف میگوید بعد از پانزده سال کار و تولید، به خاطر عدم حمایت مسئولان، مجبور شدم درِ کارگاه را تخته کنم؛ حالا دویست زن سرپرست خانوار بیکار شدهاند؛ زنانی که حتی سهمی از بیمه قالیبافان ندارند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، رج روی رج؛ رنگهای روشن و تند؛ دستهایی که هنرمندانه نقش میزنند و تار و پود فرش را به هم میبافند؛ طرحهایی چنان دلکش که انگار کل تاریخ را در یک قطعه دوازده متری گنجاندهاند؛ تاریخ اسلیمیها، دلاوریهای شاهنامه، تجسمِ خیالانگیز اشعار نغز حافظ و رودکی.
فرش دستباف، بخشی انکارناپذیر از هویت جمعی ما ایرانیهاست؛ هویتی که تا ابدالدهر به خاطرش به خود میبالیم؛ آمیزهای از هنر و شکیباییست فرش دستباف ایرانی؛ آنچنان ظریف که تمام رنجها و افتخارات تاریخ در همان تاروپودِ رنگی و روشن، درهم تنیدهاست.
قدیمیترین نمونهٔ قالی جهان که تاکنون یافته شده، قالیچهای آریایی با نقوش اصیل هخامنشی است که در گور یخزدهٔ یکی از فرمانروایان سکایی در دره «پازیریک» در ۸۰ کیلومتری مغولستان بیرونی پیدا شده است. پژوهشگران این قالی را از دستبافتهای پارتها یا مادها و مربوط به دوره هخامنشی میدانند.
قالی پارسی از دیرباز معروف و مورد استفاده بوده، سند آن نیز «گزنفون» تاریخنگار یونانی در کتاب سیرت کوروش، در بین سالهای ۴۳۰ تا ۳۴۵ پیش از میلاد است کهمینویسد: «ایرانیان برای اینکه بسترشان نرم باشد قالیچه زیر بستر خود میگسترند».
امروز بعد از گذشتِ قرنها، هوشربایی و زیباییِ فرشهای ایرانی همچنان پابرجاست اما این صنعت دیگر به رونق و استواری دیروز نیست؛ «کمبود حمایت» تولیدکنندگانِ فرش دستباف را زمین زدهاست و عنقریب است که کشورهای شرق دور و چین، جایگاه رفیع ایران را در بازارهای جهانی فرش، تصاحب کنند.
استیصال و رنجهای تولیدکنندگان به آنجا رسیده که تولیدکنندگان دیگر نای ادامه دادن ندارند و به دولتیها هشدار میدهند که اگر دست نجنبانند، به زودی اثری از آثار صنعت فرش دستباف باقی نخواهد ماند. یکی از این تولیدکنندگان، «بابک قابل نژاد» است؛ مالک برندِ «ائل فرش» در استان آذربایجان غربی.
جناب رئیسجمهور بفرمایید آتشبازی!
او اواخر آبان ماه، در آستانهی سفر رئیسجمهور به استان آذربایجان غربی، نامهای خطاب به روحانی نوشت و آن را در فضای مجازی منتشر کرد. قابلنژاد در نامهی خود نوشت: جناب روحانی، آقای رئیس جمهور در مراسمِ «آتش زدنِ کارخانهام» شرکت کنید.
این تولیدکنندهی فرش دستباف که بیش از ۱۵ سال است فرشِ ائلفرش را به بازار عرضه میکند، در نامهی خود نوشته است: از آنجا که با شرایط موجود دیگر هیچ فرصتی برای کارآفرینی، تولید و اشتغال نیست، برخلاف میل خود در جریان سفر جاریِ حضرتعالی، کارخانه مجتمع قالیبافی واقع در شهرک صنعتی شاهیندژ را به آتش خواهم کشید!
قابلنژاد چرا میخواست مجتمع قالیبافی خود را با آن دارهای افراشته و دستگاهها به آتش بکشد و چرا از رئیسجمهور میخواست که در این آتشبازی شریک شود؛ دلیلش ساده است: چون موانع بسیاری که مدیران استانی پیش پای تولید گذاشتهاند، راهِ ادامه دادن را برای او سد کردهاست.
هیچ راهحلی ارائه نکردند
قابلنژاد، کارآفرینِ فرش و ساکنِ استان آذربایجان غربی که سالها پیش با هدف ایجاد اشتغال و رونقبخشی به هنر فرش ملی در منطقهی محرومِ شاهیندژ، یک کارگاه بزرگ فرش دستباف با ۲۰۰ کارگر زن دایر کرده، مشکلاتش را اینگونه روایت میکند: دو سال است درِ کارگاه را تخته کردهام؛ دویست کارگر کارگاه که همه زنان سرپرست خانوار هستند، دربهدر و بیکار شدهاند؛ همه خانهنشین. سرمایه هم ندارند که خودشان مواد اولیه بخرند و دار قالی برپا کنند. به همه جا مراجعه کردم اما پاسخی نگرفتم؛ تمام درها به رویم بسته شده بود تا در نهایت، این نامه را برای رئیس جمهور نوشتم؛ بعد از آن، پیگیریهایی مسئولان استانی انجام دادند اما همه در این حد که مرا خواستند دفترشان و گفتند دردت چیست؟ آما راهحل؟ هیچ....
از دیدگاه این تولیدکننده فرش دستباف، نهادهای دولتی ازجمله وزارت صنعت، وزارت کار و اداره دارایی با تولیدکنندههای فرش، تعامل و همکاری نمیکنند و رفتار و رویکردشان با شعارهایی که در زمینه «حمایت از هنرهای ملی و صنایع دستی» سَر میدهند، تطابق ندارد.
بگذارند کار رونق بگیرد
قابلنژاد، اولین مشکل را عدم اجرای «قانون حمایت از ایجاد و تاسیس مجتمعهای قالیبافی» میداند؛ او معتقد است اگر این قانون اجرا شود، تولیدکننده تا این حد در مضیقه نمیافتد: بند ۴ این قانون، امکان شراکتِ تولیدکننده و بافنده را فراهم آورده و میگوید بافنده میتواند در مقام یک پیمانکار، کار بافت قالی را از تولیدکننده اصلی به پیمان بگیرد؛ بافندهها چون سرمایه ندارند ما برایشان، امکاناتِ کار را فراهم میکنیم و آنها میشوند «پیمانکار»؛ اما اداره کارِ آذربایجان غربی این را قبول ندارد؛ میگوید چه نوع پیمانکاریست که خودش ادوات کارش را فراهم نمیکند؟ میگوید باید رابطه کارگری-کارفرمایی برقرار باشد نه پیماندهنده-پیمانکار؛ برآوردن این شرط برای تولیدکنندگان فرش دستباف و برای بافندهها راحت نیست؛ بافندهها مهارت و توانمندیهای مختلفی دارند و فرشها را با شرایط متفاوتی میبافند؛ خودشان هم به این «شراکت» راضی هستند.
قابلنژاد معتقد است باید امکان شراکت بافنده و تولیدکننده را فراهم آورند و بگذارند کار رونق بگیرد.
این نگاهِ یک صاحبِ برند فرشبافیست؛ اما او خودش هم معتقد است که مظلومترینها، بافندههای فرش هستند؛ زنانی که با هزار زحمت، رج روی رج میگذارند و در قالیبافخانهها پیر می شوند؛ زنانی که در شبانهروز تا ۹ هزار گره میزنند؛ هنرمندانی بینشان که نامی از آنها در گالریهای عریض و طویل فرش در خیابانهای شمالی پایتخت نیست.
البته نمیتوان منکر شد که اداره کار وظیفه دارد بر وضعیت شغلی بافندگان، این هنرمندان بینام و نشان، نظارت داشته باشد اما آیا خود همین نهاد به وظایف خود عمل میکند؟
یکی از مشکلات اصلی «بیمه» است
یکی از مهمترین چالشها و وظایفی که برعهدهی این نهاد است، ارائه «بیمه قالیبافان» است؛ داستان بیمه قالیبافان به سال ۱۳۸۸ برمیگردد که براساس مصوبهای قانونی، اعلام شد بافندگان کشور میتوانند از بیمه قالیبافان بهرهمند شوند. اما برخورداری از این بیمه؛ مشروط بر این بود که قالیبافان از سازمان فنی و حرفهای گواهی مهارت بگیرند و ادارات صنعت و معدن که متولی فرش در سطح کشور هستند، این افراد را تایید کنند. پس از طی این مراحل سازمان تامین اجتماعی مکلف بود تا از افراد تایید شده ۷ درصد حق بیمه بگیرد و ۲۳ درصد دیگر را نیز دولت یارانه به تامین اجتماعی بدهد.
به گفتهی قابلنژاد، مهمترین مشکل، همین بیمه است: بیمه قالیبافان «سوبسیدی» است چراکه ۲۳ درصد آن را دولت میپردازد؛ هر ساله تعدادی سهمیه برای مناطق و استانهای مختلف اعلام میشود ولی این سهمیه به کارگر و بافنده نمیرسد نصیب خویشان و اقوام خودى مدیران میشود؛ باور نمیکنید؟!....
او میافزاید: سهمیه بیمه قالبیافان را در شهرستان به صورت غیرقانونی به غیرقالیبافان اختصاص دادهاند؛ بیش از ۵۰ درصد آنهایی که از سهمیه بیمه قالیبافان استفاده کردهاند، قالیباف نیستند؛ این فساد نیست؟ آمدهاند همسران خودشان را که خانهدار هستند، به عنوان «قالیباف» بیمه کردهاند! دستاندرکاران و مدیران، سهم کارگرِ محتاج به نان شب را گرفتهاند و به کسان خودشان دادهاند؛ وقتی سهمیه تعلق نمیگیرد، کارفرما مجبور است بیمه کارگری معمولی واریز کند که ماهی ۳۵۰ هزار تومان است که عملاً برای کارفرما دشوار میشود.
اگر سهمیه بیمه به قالیباف اختصاص داده شود، سهم کارگر فقط هفت درصد است؛ قابلنژاد میگوید این هفت درصد را هم به جای کارگر، منِ کارفرما میپردازم اما به شرط اینکه سهمیه به کارگر بدهند.
اگر میخواهند «مهارت» فرشبافان را بسنجند؛ دار قالی برپا کنند و بگویند بباف!
او در زمینه بیمه به مشکل دیگری نیز اشاره میکند: برای برخورداری از سهمیه بیمه، کارگر باید در آزمون فنی و حرفهای قبول شود و گواهینامهی مهارت داشته باشد؛ یک آزمون کتبی میگیرند؛ مگر بافندگان فرش که عموماً زن هستند، میتوانند در آزمون کتبی نمره بیاورند؟ اکثر این زنها از روستاها آمدهاند؛ آیا امتحان کتبی که سوالهای دشوار تخصصی دارد، معیار مناسبی برای مهارت در بافندگیست؟! از یک زن فرشباف روستایی میپرسند انواع «چلهکشی» در استان قم را نام ببر! خندهدار است؛ این زن روستایی هیچ اطلاعی در این زمینه ندارد؛ اگر واقعاً میخواهند «مهارت» فرشبافان را بسنجند؛ دار قالی برپا کنند و بگویند بباف!
مشکل بعدی تولیدکنندگان فرش با اداره مالیات است؛ در قانون، تولیدکنندگان فرش از مالیات معاف هستند؛ قابلنژاد میگوید: به ما میگویند شما در «تولید» از مالیات معاف هستید اما در «فروش» نه؛ ما هم میگوییم ما که در تولید درآمدی نداریم، درآمدمان بابت فروش است! میگویند شما «واسطه» هستید درحالیکه کارگاه مال ماست و همه امکانات را ما فراهم میکنیم؛ بافنده که توان ندارد خودش را به تنهایی به «بازار» برساند!
در نهایت مجموع همه این مشکلات سبب شده که در دو سال گذشته کارگاه فرشبافی «ائل فرش» بسته بماند؛ قابلنژاد میگوید: به یک نگاه اشتباه، به غلط دامن زدهاند در جامعه؛ این نگاه که تولیدکنندگان فرش، همه در عرش سیر میکنند و به حدی رفاه دارند که رو آوردهاند به نزول دادن پول به مردم؛ شما تلویزیون را ببینید؛ همین نگاه را ترویج میکند؛ درحالیکه ما تولیدکنندگان مشکلات بسیار داریم که اگر این مشکلات حل نشوند، نشانی از فرش ماشینی و هنر زنان روستایی ایران باقی نخواهد ماند.
بعد از انتشار نامهی قابلنژاد برای دعوت از رئیس جمهور در مراسم آتش زدن کارگاه، مسئولان استانی سراغ او آمدند و خواستند بدانند مشکل چیست؛ اما قابلنژاد میگوید: مشکل من فردی نیست! دولتیها در هر استان، اتحادیههای تولیدکنندگان را دعوت کنند و به دردها گوش بدهند؛ خواستهی ما مشترک است: تسهیل روند تولید و فروش فرش دستباف.
مدتهاست که صنایع و هنرهای ایرانی، یک به یک راه اغما در پیش گرفتهاند؛ امروز اکثر نساجیهای وطنی در آستانه سقوط قرار گرفتهاند؛ گلیم بافی و صنایع پوشاک در معرض خطر است؛ آیا «فرش دستباف ایرانی» نیز قرار است به سرنوشت محتضران قبلی دچار شود؟
گزارش: نسرین هزاره مقدم