امیر دژاکام:
کارگر درد مشترک مردم است اما نمایش از آن دور افتاده/کارگر برای چه باید به تماشای تئاتر بیاید وقتی وجه مشترکی بین او و تئاتر نیست
امیر دژاکام با بیان اینکه «موضوع کار و کارگر درد مشترک مردم است اما متاسفانه هنرهای نمایشی از آن دور افتاده» میگوید: کارگر برای چه باید به تماشای تئاتر بیاید؟ چه وجه مشترکی بین او و تئاتر وجود دارد؟
به گزارش خبرنگار ایلنا، «آن کارگری که در معدن ذغال سنگ باب میزو کار میکند، ریههایش را از دست داده، اخراجش کردهاند و آخر کار به او هیچ چیز هم ندادهاند، هیچ جایی در تئاتر ما و قصههایش ندارد». این را امیر دژاکام (نمایشنامهنویس و کارگردان) میگوید که خودش متنهایی را درباره کار و کارگر روی صحنه برده است. به اعتقاد او، تئاتر ما از مشکلات این قشر دور شده و نتیجهاش دوری کارگران از هنر تئاتر شده است. به بهانه هفته کارگر با امیر دژاکام درباره انعکاس مسائل کارگران در تئاتر گفتگو کردهایم که میتوانید مشروح آن را اینجا بخوانید:
شما جزو کارگردانهایی هستید که در آثارتان نگاهی به طبقه کارگر داشتهاید. با اینحال به نظر میرسد تئاتر ما از این طبقه فاصله دارد. ارزیابی شما از انعکاس مسائل و مشکلات طبقه کارگر در تئاتر ایرانی چیست؟
بیایید از این سوال شروع کنیم که کجا ما میتوانیم هنرهای نمایشی را داشته باشیم؟ یعنی نقطه وقوع هنرهای نمایشی برای هر نویسندهای که جستجو میکند، کجاست؟ جواب معمولا این است که به محض اینکه تعادل امری در زندگی بهم بخورد و از مدار اصلی خودش خارج شود، میتواند لحظه شکل گرفتن درام باشد؛ مثلا وقتی تعادل بین رابطه زن و مردی بهم خورده و از حالت عاشقی خارج میشود، میتواند سریالی شود با موضوع طلاق یا ناهنجاریهای خانوادگی. یا به محض اینکه تعادل بین کارگر و کارفرما بهم میخورد، میتواند موضوعی شکل بگیرد راجع به حقوق، زندگی کارگران، تعطیلی کارخانهها و هزاران مساله دیگری که کارگر با آن مواجه است. به محض اینکه قطاری از ریل خارج شود و بالانسشان بهم میخورد، میتوان به آن موضوع پرداخت کرد، خلاقیت به خرج داد و از آنها یک اثر نمایشی ساخت و به تصویر کشید.
موضوع کار و کارگر درد مشترک مردم است اما متاسفانه هنرهای نمایشی از آن دور افتاده و نوعی خلاء بسیار شدید در این میان ایجاد شده است
پس کدامیک از اینها را انتخاب کنیم؟ ما در خیابان تصادف هم میکنیم و یک موقعیت نامتعادل شکل میگیرد. اما آن را دراماتیزه نمیکنیم؛ ما موقعیتهایی را انتخاب میکنیم که در اجتماعمان یک درد مشترک بین تمامی آحاد مردم است و جامعه میخواهد درباره آن بیشتر بفهمد و تجربه کسب کند و بداند چه اتفاقی افتاده که اینجور شده. مثل جنایتها یا خودکشیها و خودسوزیهایی که اتفاق میافتد یا رفتارهای دیگری که نوعی بهم ریختگی روحی و روانی است. موضوع کار و کارگر به نظر من درد مشترک مردم است اما متاسفانه هنرهای نمایشی از آن دور افتاده و نوعی خلاء بسیار شدید در این میان ایجاد شده است. به سالهای گذشته تئاتر ایران که نگاه کنیم بسیار نمونههای اندکی در این زمینه میبینیم؛ مثلا کارهایی از اسماعیل آقای خلج، محمد چرمشیر، یا کاری از سیمین امیریان، محمد رحمانیان، حمید پورآذری و لیلی عاج و... خود من هم در این زمینه کارهایی را روی صحنه بردهام؛ مثلا «مرد نیک» سرگذشت یک لحافدوز یا «دزد دریایی» درباره بیکاری یک فرد بود. اتفاقا نمایشنامهای هم نوشتهام به نام «افسانه کار» که سرنوشت یک جوان فوقلیسانس هنرهای نمایشی و یک دکترای ادبیات است که مجبور میشوند با موتور کار کنند اما بیشتر از اینها را به یاد ندارم؛ شاید از کمسوادی من باشد اما وقتی به صحنهها نگاه میکنیم یا در کتابخانهها بگردیم شاید بیست کار مرتبط با موضوع کار و کارگر پیدا کنیم اما مساله این است که چرا دویست تا نیست؟! الان شبی صد اثر در تهران اجرا میشود اگر خوشبینانه نگاه کنیم شاید پنج کار هم مربوط به کار و کارگر نباشد.
آن کارگری که در معدن ذغال سنگ باب میزو کار میکند، ریههایش را از دست داده، اخراجش کردهاند و آخر کار به او هیچ چیز هم ندادهاند، هیچ جایی در تئاتر ما و قصههایش ندارد
فکر میکنید دلیل دوری از این محتوا و پرداختن به مسائل کارگری در تئاتر ما چیست؟
متاسفانه تئاتر هدفش سودآوری شده است. بعضی سیاستمداران هم با شفافیت این را میگویند که هدف پول درآوردن است. نمیدانم این چه پول درآوردنی است؟ صد گروه در تهران هرشب کار میکنند اما فقط چهار، پنج گروه فروش دارند و پول درمیآورند و فقط یک کار یا دو کار در طول سال هست که فروش بسیار بالایی دارد. دیگر هنر تئاتر، فعالیتی نیست برای پاسخ به نیاز زیبایی در انسان، برای ایجاد هارمونی، گسترش عدالت، فهم مشترک از حیات، درک و شعور بالاتر یا برای فهم انسانهای رنج کشیده و کارگر. دخترِ کارگری که مانتو و کفشش برای رفتن به مدرسه پوسیده و کهنه است که با همینها به مدرسه میرود اما امروز در کلاس چیزی نیاز دارد و نمیتواند بخرد یک مساله و درد است. اما ما این کارگر را نمیفهمیم و در نتیجه او را میزنیم یا به زندان میبریم. اگر از احترام به تولید ایرانی میگوییم باید بدانیم این تولید را همین کارگر انجام میدهد که امروز کارد به استخوانش رسیده. هنر باید اینها را بگوید. اگر بگوید و بعد سیاستمداران و مدیران و مردم آن را ببینند دیگر شاهد این نابهنجاریها نخواهیم بود. اما متاسفانه درباره هرچیز اثر نمایشی داشته باشیم درباره کار نداریم؛ دقت کردهاید درباره کار و ارزش کار، حتی سخنرانی هم کم داریم؟ کسی درباره آنهایی که تلاش میکنند و انسانهای مفیدی هستند حرف نمیزند و مقاله هم نمینویسد. الان اگر کسی بگوید «برو کار میکن مگو چیست کار که سرمایه زندگانیست کار» مسخرهاش میکنند میگویند بدون کار کردن هم میشود میلیاردر شد. آن کارگری که در معدن ذغال سنگ باب میزو کار میکند، ریههایش را از دست داده، اخراجش کردهاند و آخر کار به او هیچ چیز هم ندادهاند، هیچ جایی در تئاتر ما و قصههایش ندارد.
کارگر برای چه باید به تماشای تئاتر بیاید وقتی وجه مشترکی بین او و تئاتر وجود ندارد
اگر بخواهیم مروری بر آثاری که در این چند دهه با محتوای کار و کارگر روی صحنه رفتهاند، داشته باشیم به چه برآیندی میرسیم؟ نوع پرداخت تئاتری به کارگر مصداقی بوده یا مفهومی؟
هیچکدام؛ نه مصداقی و نه مفهومی. کاری در این زمینه به این شکل نبوده است. اگر بگردید و رابطه ادبیات نمایشی و کار مثل پسته، قالی، چدن، ساختمان، زغالسنگ و... را زیر و رو کنید از سال ۵۷ تاکنون به گمانم ۵۰ کار هم نتوانید بیرون بیاورید. اما در مقابلش اگر دنبال قصهای با این مضمون باشید که دختر و پسری همدیگر را دوست داشته و از هم جدا شدهاند شاید ۵ هزار اثر پیدا کنید. البته مسئولان هم اهمیتی ندادهاند. شاید بخشی از دلیل این ماجرا هم به این مربوط باشد که میترسند؛ میگویند کارگر چپ است و درباره کارگر کار نکنید چون موضوع چپی است. به همین دلیل هم هست که کارگران اکثر مواقع تئاتر نمیبینند. اصلا مگر چیزی هست که ببینند؟ مگر اینکه به تماشای تئاترهای آزاد بروند برای اینکه استراحتی کنند و یک شب غم و رنجشان را فراموش کرده و بخندند. در غیر این صورت کارگر برای چه باید به تماشای تئاتر بیاید؟ چه وجه مشترکی بین او و تئاتر وجود دارد؟ من در تئاتر خودم آنها را بارها دیده و حرف زدهام. چند هنرمند داریم که به این موضوعات پرداخته باشند؟ من به خاطر ندارم بهصورت مفهومی درباره ارزش کار و تولید کار، اثری روی صحنه برده باشند. بهصورت مصداقی و مستقیم چندتایی را به یاد دارم.
بچههای تئاتر بچههای پولداری نیستند که درد بیکاری و مفهوم کار را نفهمند اما به سمت و سویی سوق داده شدهاند که خودشان دقیقا گرفتار مشکل کارگرانند که خرجشان را دربیاورند و به همین دلیل میروند سراغ موضوعات ساده و سطحی
بهصورت کلی، بدنه هنر تئاتر ما با طبقه کارگر فاصله دارد یا او را میشناسند؟
ببینید، بهطور کلی بچههای تئاتر بچههای پولداری نیستند که درد بیکاری و مفهوم کار را نفهمند اما به سمت و سویی سوق داده شدهاند که خودشان دقیقا گرفتار مشکل کارگرانند؛ که خرجشان را دربیاورند و به همین دلیل میروند سراغ موضوعات ساده و سطحی. چطور کارگر نمیرسد بنشیند شاهنامه بخواند وقتی بچهاش شیرخشک ندارد؟ بچههای تئاتر هم اینطور شدهاند. نمیتوانند؛ مجبور است یک ملودرام کمدی کار کند که چند نفری تماشاگر به دیدن اثرش بیایند، کمی دست بزنند و بخندند و بروند.
ادبیات نمایشی و تولیدات جدید نمایشی ما هم گرفتار همین مشکلات است؟
فکر میکنم نه به این شدت؛ در میان نمایشنامههایی که کار نمیشوند تعدادی اثر داریم که دغدغههای کار و کارگری دارند اما اجرا نشدهاند. تعداد نمایشنامههای ما در این زمینه از نمایشهای اجرا شده بیشتر است.
باید جشنوارههایی واقعی برای تئاتر کار و کارگری داشته باشیم که فراخوانهایش کاملا مصداقی باشد و بتوانیم به تئاترهای مستندی درباره کورهپزخانههای تهران، کارخانههای خودروسازی، موتورسازی و... برسیم
با این اوصاف معتقدید راهکاری برای نزدیکی هنر تئاتر به طبقه کارگر و مشکلاتش وجود دارد؟
به نظرم باید در سطح سیاسی کاری انجام شود اگرنه نمیتوانیم منتظر تغییری باشیم. باید در سطح مدیریت کلان درباره مفهوم کار شروع به فعالیت کنند. مثلا وزارت کار جشنوارهای دارد که به نظرم باید روی موضوع کار و کارگر متمرکز شود و فراخوانهایی که میدهد دقیقا مصداقی باشد؛ مثلا درباره نیشکر هفتتپه، آهن فولاد مبارکه، کارخانه قند و مانند آنها نمایشنامه بخواهد. تا هم سیاستمداران، هم مدیران و هم مردم به درک بهتری از اتفاقات آنجا برسند و به مفاهیم نزدیک شوند. چقدر خوب میشود اگر بتوانیم جشنوارهای برای کار بهصورت واقعی داشته باشیم تا به تئاترهای مستندی درباره کورهپزخانههای تهران، کارخانههای خودروسازی، موتورسازی و... برسیم. فکر میکنم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا هر کجای دیگری که بودجه فرهنگی دارد هم میتواند در این زمینه متولی باشد و تاثیر سیاسی بگذارد و آقای وزیر میتواند در این زمینه به معاونان و مدیران کل خود و جامعه هنری توصیه کند و باید تسهیلاتی فراهم کنند تا این کارها انجام شود.