یک تولیدکننده صنعت نساجی در گفتوگو با ایلنا:
به جای حمایت از تولید داخلی, بابک زنجانیها را به جان مملکت انداختند/ صنعت نساجی اصفهان در اغما
دیدگاه دولت باید عوض شود؛ من تولیدکننده از پس هزینه های یومیه برنمی آیم، فقط عشق است که من را و کارگاه را سرپا نگه داشته.
اصفهان، محله حصه، یک روز بارانی:
محله آن پایین هاست، جایی که کم درآمدها زندگی میکنند؛ جایی که سطح عایدی پایین است و آمار اعتیاد بالا.
برای تهیه گزارش از یک سری کارگاه خیریه به این محله رفته بودیم؛ به دلیل ساعتها باران، همه جا را آب گرفته، جادههای خاکی و معبرهای پرچاله را؛ قوطی های فلزی، شیشههای نوشابه و خلاصه سیل زباله روان شده؛ سیل زباله به همراه آب باران....
رفته بودیم به این محله که گزارش بگیریم از چند کارگاه؛ کارگاههایی که در آنها زنان سرپرست خانوار مشغولند؛ فقر عمومی در این محله از دور به چشم می خورد و معلوم است که اینجا بیکاری بیداد میکند. اما اتفاقی به مردی برمیخوریم که میخواهد حرف بزند، آنهم ساعتها و ساعتها؛ او از رنجی که میبرد حرف میزند، از صنعتی که در آستانه ورشکستگی است؛ صنعت نساجی اصفهان.
"به نام خدا. مرتضی کاظمی هستم. حدود بیست و چند سال است که یک واحد کوچک نساجی دارم. واحد من در شهرک صنعتی دهق در شهر دهق قرار دارد و میخواهم چند دقیقه ای از مشکلاتم بگویم؛ از مشکلاتمان..."
اینها سرآغاز صحبت با مردی است که می گوید محاسنم را در راه رونقبخشی به صنعت نساجی اصفهان و آموزش به جوانترها سفید کردهام؛ او که علاوه بر مدیریت واحد کوچک نساجی، در محله حصه، به زنان سرپرست خیاطی آموزش میدهد، از شرایط بدجور ناراضی است و این نارضایتی را هم پنهان نمی کند؛ عیان و سرراست حرف میزند و میرود سراغ اصل مطلب:
"بحث واردات بیرویه، یک بحث است و بحث سیاست های کلان نظام که مسئولان رعایت نمیکنند، یک بحث دیگر؛ من می خواهم مسئولان پاسخ دهند که اقتصاد مقاومتی کجاست، حمایت از تولید داخلی کجاست، ما کجای کار هستیم و چرا به اینجا رسیدیم؟"
او با صدایی خشدار و البته مهربان ادامه میدهد: اسم واحد نساجی من مهربافت است، سال 79 شروع به کار کردم، سالها قبل بیش از هفتاد کارگر داشتم ولی حالا فقط 25 نفر ماندهاند که در دستمزد همینها هم درماندهام. درد بسیار است؛ بابک زنجانیها را به جان مملکت انداختند، رانت خواریها را جان مملکت انداختند، لباسهای ترک و چینی بازار را گرفته، این روزها در بازار تهران، پوشاک ایرانی حکم کیمیا را دارد، نایاب است؛ خب همین می شود که به همین سادگی کارگران بیکار میشوند و کارخانه ها تعطیل...
از کاظمی میپرسم چرا کارگرهایت را تعدیل کردی، مگر آنها سابقه و تخصص نداشتند؛ جواب می دهد: صرف نمیکرد، خیلی خون دل خوردم اما آخر سر مجبور شدم تعدیل کنم؛ کلی چک های برگشتی دارم؛ هزینه های انرژی و مالیات بر ارزش افزوده بالاست، دولت انگار نزولخور شده و دارد از محل صنایع ورشکسته، ارتزاق میکند. دیدگاه دولت باید عوض شود؛ من تولیدکننده از پس هزینه های یومیه برنمی آیم، فقط عشق است که من را و کارگاه را سرپا نگه داشته..
کاظمی با حسرتی که در نگاهش و در آهنگ کلامش به خوبی هویداست، از سالهای رونق صنعت نساجی نصف جهان تعریف میکند: صنعت نساجی اصفهان در دهه های 30 و 40 عالی بود اما ده سال است که ما مدیران مستاصل صنعت نساجی، با دست و پا زدن در باتلاق زندگی میکنیم. راه بازگشت به عقب، به روزهای اوج گذشته را نداریم، راهی هم رو به جلو پیش پایمان نیست. کارخانه ها یا تعطیل شده اند یا به اصطلاح «تق و لق» هستند و کارگران بیکار می شوند؛ ما به عنوان تولید کننده پارچه، از محصولات پلی اکریل به عنوان مواد اولیه استفاده میکردیم، سوالم اینست که چرا باید این کارخانه تعطیل شود و دو هزار کارگر متخصص بیکار شوند؟ سرمایه و تخصص، هر دو با تعطیلی پلی اکریل، تلف میشود. این همه دستگاه، این همه نیرو و تخصص، بلااستفاده بماند و من نساج تولیدکننده به جای محصولات خوب وطنی، از مواد اولیه وارداتی استفاده کنم؛ آیا این انصاف است؟ آیا این، شیوه مدیریت مقاومتی است؟
او از سانسورشدن حرفهایش نگران است؛ از این که صدای او و بقیه قربانیهای سیاستهای اقتصادی «واردات و دلالی» شنیده نمی شود، شنیده نشده است؛ ناراحت است. میگوید: خداییش حرف های من را بنویس، بنویس که مسئولان سالهاست که پاسخگوی مشکلات صنعت نبوده اند و نیستند؛ بنویس تولید داخلی به سیاهچال افتاد و کسی برایش کاری نکرد...
از او می پرسم این دولت ستاد تسهیلات راه انداخت که به صنایع کمک شود، آیا کار مثبتی کردند؟ پاسخ میدهد که همه اش توخالی است؛ هیچ چیز به من تولیدکننده تعلق نگرفت؛ کلی بدهی دارم که از پسش برنمی آیم؛ من یک نمونه زنده، حی و حاضر، مقابل شما ایستاده ام و میگویم که آیین نامه رفع موانع تولید اجرایی نشد، البته باید بگویم به بعضیها با رانت، وام و تسهیلات دادند ولی کسانی که واقعا تولید میکنند، عملا دست و پایشان بسته است.
کاظمی باز هم تاکید می کند که یکی از مهمترین مشکلات، وعده های توخالی مسئولین است، فقط از جعبه جادویی تلویزیون وعده و وعید میدهند و بعد خبری نمیشود؛ مثلا رئیس کل بانک مرکزی اعلام کرده جرایم بانکی تولیدکنندهها با شرایطی بخشیده میشود؛ اما این آییننامه به بانکها ابلاغ نشده. مشکلاتمان زیاد است، همه مسئولین، وعده های توخالی میدهند، همین قوانین دست و پاشکسته حمایت از تولید هم اجرا نمیشود.
کاظمی همراه همسرش روزهایی که بیکار است به زنهای سرپرست خانوار، آموزش خیاطی می دهد؛ این زنها بعد از آموزش دیدن در کارگاهها، کت و شلوار مردانه می دوزند؛ او میگوید: می خواهم هنر یاد بگیرند، تخصص یاد بگیرند و بفهمند که ارزش کارگر در تولید است؛ گرچه این روزها این حرفها، حرف مفت است؛ این روزها محصولات ما را نمیخرند، به جایش بنجل خارجی میخرند...
گزارش: نسرین هزاره مقدم