کارگردان مستند «چریکه بهرام» مطرح کرد:
خیلیها گفتند چطور جرات میکنید درباره بیضایی حرف بزنید؟/ بیضایی میگوید برای من وقت نگذارید، خودتان تولید اندیشه کنید
فرشید قلیپور میگوید: در این مستند برخی هنرمندان درخواست مصاحبه برای این مستند را نپذیرفتند و گفتند «چطور جرات میکنید درباره بیضایی حرف بزنید؟... آبروی بهرام بیضایی را نبرید» اما بیضایی از این فیلم استقبال کرد و گفت «کارِ تنها به جایی رساندن را میشناسم و دلخوشم به اینکه تمرینی برای کارهای بهتر آیندهات خواهد بود و به راستی که از فیلمهای مشابه بهتر است.»
به گزارش خبرنگار ایلنا، «چریکه بهرام یا ایمان به قدرت تصویر» مستندی به نویسندگی و کارگردانی «فرشید قلیپور» است که این روزها در سینمای هنر و تجربه اکران میشود. مستندی با محوریت آثار و تلاشهای بیضایی در تئاتر، سینما و پژوهشهایش. پرویز پورحسینی، فاطمه معتمدآریا، شهلا لاهیجی، فرهاد مهندسپور، داود فتحعلیبیگی، مجید برزگر، مجید مظفری، رضا بابک، حبیب دهقاننسب، کوروش نریمانی، افشین هاشمی، جهانگیر میرشکاری، علی دهباشی، احمد امیری و حسن لطفی در این مستند که راوی آن پیام دهکردی است، حضور دارند. با فرشید قلیپور پیرامون این مستند گفتگو کردهایم که مشروح آن را میتوانید در ادامه بخوانید:
از زمان شکلگیری ایده تا اجرای مستند، چقدر با خود آقای بیضایی در تماس بودید؟
با آقای بیضایی پیش از ساخت مستند هیچ تماسی نداشتیم؛ چون روحیات ایشان را میشناختم و از مناعت طبع و فروتنی وجودشان خبر داشتم که مطمئنا ما را بهنوعی از ساخت مستند پشیمان میکرد. آقای بیضایی همیشه میگوید برای من وقت نگذارید، خودتان تولید اندیشه کنید. این لطفش همیشه شامل حال جوانترها شده و بنابراین میدانستم ایشان چنین روحیهای دارد. برای همین قبل از ساخت فیلم با ایشان گفتگویی نداشتم. بعد از ساخت، فیلم به دست ایشان رسید و آقای بیضایی هم طی نامهای که برایم نوشت خیلی لطف کرد و بزرگواریاش را ثابت کرد و جملهای گفت که خستگی از تن من و همه بچههایی که در این مستند حضور داشتند رفت؛ ایشان نوشته بود: «به راستی از فیلمهای مشابه بهتر است.» این جمله خیلی به دل ما نشست. البته این را بگویم که در همان بحبوحه که فیلم داشت ساخته میشد یک گفتگو با آقای ساعتی که از دوستان نزدیک آقای بیضایی است که با سلیقه ایشان آشناست، داشتیم؛ آقای ساعتی جزئیات کار را کاملا از من پرسید و برای ایشان پلان به پلان شرح دادم که چه اتفاقی قرار است در مستند بیفتد. در پایان گفتگو پرسیدم اگر این فیلم به دست آقای بیضایی برسد نظرشان درباره ما چه خواهد بود؟ که ایشان گفت اگر آنچه تو میگویی ساخته شود، و اگر آقای بیضایی بفهمد یک جوان آنقدر برای او وقت گذاشته و اینهمه کارهایش را پیگیری کرده، از خوشحالی گریه هم خواهد کرد! وقتی نامهای که آقای بیضایی برایم نوشته را میخوانم حالم خوب میشود ایشان در ابتدای نامه نوشته «به راستی مگر توقعی بود؟» و در ادامه گفته «کارِ تنها به جایی رساندن را میشناسم و دلخوشم به اینکه تمرینی برای کارهای بهتر آیندهات خواهد بود و به راستی که از فیلمهای مشابه بهتر است.» این حال خوبی بود که ما از خود استاد گرفتیم و فیلم هم که خوشبختانه تولید شد و امیدوارم اکران خوبی هم داشته باشد.
فرم و شیوه روایت این مستند بر گفتگو با ۱۵ چهرهای استوار است که با آنها مصاحبه کردید؟
ساختار مستند خیلی گفتگومحور نیست و آنچه در قالب گفتگو ارائه شده به معنای تحلیل و پژوهش در آثار آقای بیضایی بوده است. در این مستند آثار ایشان را از چند جنبه بررسی کردیم؛ سینما، تئاتر و پژوهشهایشان. طبیعی است که در آثار سینمایی مواد بیشتری در اختیار داشتیم و فکتهای موردنیاز برای ارجاعهایی که در گفتگوی دوستان مطرح میشد، در بخش سینمایی بیشتر بود و در تئاتر دستمان بستهتر بود. اما بر همین اساس سراغ سه قشر از هنرمندان و صاحبنظران رفتیم؛ بخشی از آنها عزیزانی بودند که بهطور مستقیم با آقای بیضایی کار کرده بودند، برخی دیگر به واسطه فعالیت در تئاتر و سینما و صاحبنظر بودن در این حوزهها انتخاب شدند تا درباره آقای بیضایی صحبت کنند و برخی دیگر هم بهعنوان چهرههای شناخته شده فرهنگی و هنری این کشور که صاحب تفکر و اندیشهاند انتخاب شدند تا درباره آقای بیضایی و آثارشان بگویند. ضمن اینکه معتقدم جهان آقای بیضایی بسیار گسترده و فراخ است و گستره اندیشه ایشان فراتر از واژه و جمله است که بشود در یک قالب مشخص تعریفش کرد. به نظر من آقای بیضایی بر قله تئاتر، سینما و پژوهش دراماتیک و ادبیات ایران ایستاده و این هم مزد زحمات خودش است که سالها کوشیده و تلاش کرده و خسته نشده است.
پروسه ساخت مستند از کجا شکل گرفت و بر چه چه اصولی استوار بود؟
سال ۱۳۷۷ که برای کنکور هنر میخواندم، یکسری منابع پژوهشی را تهیه کردم؛ یکی از دوستان کتاب «نمایش در ایران» را بهعنوان کتابی مرجع به من توصیه کرد. پیش از آن، با آثار آقای بیضایی تنها از طریق نمایشنامه «پهلوان اکبر نمیمیرد» و فیلم «باشو غریبه کوچک» آشنا بودم اما همین باعث شده بود نسبت به آثار ایشان علاقهمند و حساس باشم. وقتی «نمایش در ایران» را خواندم فهمیدم اصلا با جهان متفاوتی طرف هستم. بهخصوص اینکه فهمیدم این اثر در زمان ۲۳ سالگی ایشان نوشته شده و این برایم خیلی شگفتانگیز بود که وقتی جوانی در این سن اینطور به تاریخ تئاتر کشورش اشراف دارد و آن را ریشهیابی میکند پس حتما انسان ویژهای است. لذا از آن روز بیشتر آثار ایشان را مطالعه کردم و در سال ۹۴ کتابی درباره ایشان منتشر کردم به نام «کاوش در سینما و تئاتر بهرام بیضایی»؛ همینطور با خودم کلنجار میرفتم، میگفتم بهرام بیضایی انسانی است که تاثیرش را بر تئاتر و سینمای ایران گذاشته و آدمی است که در تاریخ این مملکت ثبت شده و آنقدر بزرگ است که هر مسیر و کوچه پس کوچهای را در سینما و تئاتر این کشور بروید به نام بهرام بیضایی برمیخورید. او انسانی قابل احترام است؛ هم از نظر اندیشه و هم جاودانگیای که در آثارش پدید آورده است. بنابراین بیشتر رصد کردم و دیدم آثار ساخته شده در سینمای مستند کشورمان درباره ایشان زیاد نیست و مستندهای موجود هم کوتاه و اجمالی هستند. بنابراین تصمیم گرفتم مستندی بلند درباره ایشان بسازم. در ادامه فکر کردم مخاطبم در این مستند کیست؟ با خود گفتم قطعا با دو قشر روبهرو خواهم بود؛ یکی کسانی که آقای بیضایی را به خوبی میشناسند و سینما و تئاتر و آثار ایشان را رصد کردهاند، پس طبیعتا مستند نباید طوری ساخته میشد که برای این دسته خستهکننده باشد و دسته دیگر، افراد جوانتر و دانشجویی که در ابتدای مسیر قرار دارند که باید برای آنها هم ایجاد انگیزه میشد که بدانند در کشوری زندگی میکنند که بهرام بیضایی در قله تئاتر آن است؛ پس برای این دسته هم باید اثر ترغیبکننده و جذاب میبود. خوشبختانه بعد از دو اکرانی که در جشنواره سینما حقیقت سال گذشته داشتیم، در هر دو دسته مخاطبان با بازخورد خوبی مواجه شدیم. اینها را گفتم تا مقدمهای باشد بر اینکه چگونه مصاحبهشوندهها را انتخاب و چینش کردیم. ما سراغ خیلیها رفتیم، به ویژه کسانی که با ایشان کار کرده بودند. اما چون زمان تولید کوتاه هفت ماههای داشتیم و میخواستیم کار حتما به جشنواه سینما حقیقت برسد، خیلیها فرصت نداشتند، یا سر کار بودند، یا ما همخوانی زمانی مناسبی با آنها نداشتیم که بتوانیم با آنها گفتگو کنیم و علاوه بر آن، خیلیهای دیگر هم نپذیرفتند مقابل دوربین بیایند؛ حالا یا به دلیل اینکه به من بهعنوان فیلمساز این اثر اعتماد نداشتند یا هر دلیل دیگری. لذا با بضاعت موجود، چهرههایی را انتخاب کردیم که بخشی از آنها تئاتری، سینمایی، برخی پژوهشگر و برخی همکار آقای بیضایی بودند. من سعی کردم در سوالات تنوعی ایجاد کنم که همه جانبه پرسیده شود و با موضوع به شکل چندوجهی برخورد شود. ضمن اینکه سعی داشتیم لحن فیلم خسته کننده نباشد و گهگاهی از خاطرات هم پرسیدیم و درباره ویژگیهای شخصی آقای بیضایی هم صحبت کردیم اما گفتگوها عمدتا روی تحلیل آثار سینمایی ایشان مبتنی است و ناگفتههایی که شاید برای مخاطب جالب باشد. مثلا اینکه «وقتی رگبار ساخته شد چه حال و هوایی داشت؟»، «دکور غریبه و مه چگونه شکل گرفته شد؟»، «مجوز شاید وقتی دیگر چطور صادر شده؟»، «کنایههای وقتی همه خوابیم امروز چقدر کاربرد دارد؟»، «سگکشی چه جهانبینیای داشته که امروز هم با مشکلات اقتصادی درگیریم؟» و موضوعات متنوعی که سعی کردیم کار هم تاریخ مصرف نداشته باشد و هم اینکه ناگفتههایی از آثار آقای بیضایی را که در مصاحبهها، تحلیلها و نقدها کمتر به آن پرداخته شده در گفتگوهای مستند استخراج کنیم.
به دسترسی دشوارتان به منابع از جمله مصاحبهشوندهها اشاره کردید؛ مشکلی که احتمالا چالشهایی برای این مستند ایجاد کرده است. با مشکلات دیگری هم روبهرو بودید؟
گمان میکنم بخش عمدهای از آن دوستانی که مصاحبه را نپذیرفتند به حساب جوانیمان گذاشتند که «چطور جرات کردید سراغ بهرام بیضایی بروید؟» در صورتی که چندی پیش کتابی درباره آقای بیضایی میخواندم با عنوان «سر زدن به خانه پدری» که بر اساس بزرگداشتی بود که خیلی سال پیش برای ایشان در کاشان برگزار شده بود؛ در این کتاب با آقای بیضایی درباره موفقیتش صحبت شده که ایشان در جواب گفته من اگر موفقام به خاطر این است که در جوانی خیلی تلاش کردم، و هرگز خسته نشدم و کار کردم و در ادامه به گفتگوکننده میگوید بروید سراغ جوانترها و با آنها مصاحبه کنید چون آنها هستند که در آینده جای ما را خواهند گرفت. اما برای این مستند، وقتی سراغ بعضیها برای مصاحبه رفتم که جایز نیست اسمشان را ببرم، میگفتند اصلا شما کی هستید؟ چطور جرات میکنید درباره بهرام بیضایی حرف بزنید؟ آبروی بهرام بیضایی را نبرید و خیلی مباحث دیگر... اما خوشبختانه بعد از اینکه آقای بیضایی فیلم را دید و نامهای برایمان نوشت تمام نگرانیهایمان رفع شد چون حس کردیم فیلم به دل استاد نشسته است و ما مزد تلاشمان را گرفتیم. چون بیش از ۲۰ سال تلاش و پژوهش پشت این مستند است؛ این پشتوانه پژوهشی امیدوارم باعث شده باشد که اثر از بار محتوایی غنی برخوردار شود.
در زمینه دسترسی به آرشیو فیلمها و تصاویر و موارد دیگر چطور؟
دسترسی به منابع و اطلاعات درباره آقای بیضایی آنچنان محدودیت نداشت چون کتابها و مقالات زیادی درباره ایشان و آثارش نوشته شده است که در این بیست سال خوانده بودم. اما متاسفانه در منابع تصویری محدودیتهایی داشتیم. برخی از فیلمها چون مربوط به پیش از انقلاب است، از نظر کیفیت تصاویر مطلوبی نداشتند اما خیلی به این در و آن در زدیم تا در حد توان، به بهترین کیفیت موجود دست پیدا کنیم. میدانید که «رگبار» توسط کمپانی «مارتین اسکورسیزی» مرمت و به دنیا عرضه شده و کیفیت خوبی هم داشت اما اثری مانند «غریبه و مه» کیفیت چندان خوبی ندارد. اما جز اینها خوشبختانه هیچگونه محدودیت و نگرانی از بابت مجوزها نداشتیم؛ هرکجا مراجعه کردیم و تماس گرفتیم و نام بهرام بیضایی را بردیم با مناعت طبع دوستان مواجه میشدیم، خیلیها ما را تشویق میکردند و خیلیها از آنچه از آنها خواسته بودیم بیشتر انرژی و مایه میگذاشتند تا کار پیش برود و خودشان آدمهای دیگر را هم هماهنگ میکردند و این برای ما خیلی ارزشمند بود و اذعان میکنم همه اینها به خاطر نام بهرام بیضایی بود. در نهایت باید بگویم ما در «چریکه بهرام یا ایمان به قدرت تصویر» یک اثر کاملا بیادعا ساختیم؛ من شخصا خواستم یک ادای دین به سینما و تئاتر استاد بهرام بیضایی کرده باشم و خوشحالم که ایشان کار را دید و لطفش را به ما رساند. این مستند اگر کاستی دارد با من است و اگر نقطه قوتی در آن است قطعا به اعتبار نام بهرام بیضایی است.