فاضل جمشیدی در گفتوگو با ایلنا:
باید دید اثرات منفی یک اختلاس بزرگ بیشتر است یا یک موسیقی؟ / دولت برای بهینه کردن رفتار مردم راهی جز حمایت از فرهنگ و هنر ندارد
فاضل جمشیدی (خواننده موسیقی ایرانی) اگر مسئولان بخواهند جامعه ایرانی را به سوی توسعه همه جانبه پیش ببرند باید از اهرم هنر استفاده کنند و اگر به این مهم توجه نکنند حتما توسعه محقق نخواهد شد. مگر موسیقی یکی از فرزندان فرهنگ و هنر این مملکت نیست؟ مگر از موسیقی در جنگ در ماتم و عزا و مراسم مذهبی استفاده نمیکنیم؟ پس چرا به این فرزند توجه نمیشود؟
به گزارش خبرنگار ایلنا، فاضل جمشیدی سال1338 در شهرری متولد شد. در رشته ریاضی درس خواند و در رشته جامعهشناسی تحصیلات خود را تکمیل کرد. او از سال 62 در کانون چاووش نزد شهرام ناظری فراگیری موسیقی را آغاز و با ناصحپور و صالح عظیمی آوازخوانی را دنبال کرد. جمشیدی همزمان با فعالیتهای هنری رو به صنعت آورد و در حوزه صادرات غیرنفتی، صادرات دارو فعال شد. تجاربش در صادرات و تجارت و جامعهشناسی و همزمان با پیگیری حرفهای موسیقی باعث شد که نگاه متفاوتی به هنر و جامعه داشته باشد.
او میگوید: بسیاری از هنرمندان در فعالیتهای اجرایی نبودند و بسیاری از مدیران در فعالیتهای هنری نبودند و بسیاری از کسانی که در این دو بخش بودند از اقتصاد هنر کمتر سررشته داشتهاند. توانستم باتوجه به فعالیتهایم در حوزههای مختلف، مسایل صنفی و اقتصادی در هنر را پیگیری کنم.
نگاه فراگیر فاضل جمشیدی به موضوع هنر، جامعه و مسائل صنفی هنرمندان و دغدغههایش درباره فرهنگ و هنر در جامعه امروز ایرانی باب گفتوگوی ما با او شد.
شما در گفتوگوها و اظهارنظرهای رسانهای معتقد به تاثیر مستقیم فرهنگ بر توسعه جوامع هستید. باورپذیری این موضوع از سوی دولت و نظام و مردم از پایههای این تاثیر است که به نظر میرسد مورد توجه قرار نمیگیرد. به نظر شما پایهای دانستن فرهنگ و هنر در توسعه جامعه ایرانی تا چه اندازه امکانپذیر و نزدیک به واقعیتهای موجود است؟
یکی از پایهایترین مسایل در جامعه که دربرگیرنده و اسباب توسعه محسوب میشود فرهنگ وهنر است. نرمافزار فرهنگ و هنر در پیشبرد اهداف توسعه از چنان اهمیتی برخوردار است که در کشورهای توسعه یافته منشا و مبدا پیشرفتها در حوزههای مختلف به شمار میآید. اما در کشور ما که سیاست و اقتصاد محوریت پیدا کرده متاسفانه هنر و فرهنگ یا جدی گرفته نمیشود و یا در باور مسئولان نیست، یا به فراموشی سپرده میشود. بعضی این پایه را ابزار میدانند. بعضیها میگویند ابزار تلطیف جامعه است. بعضی میگویند هنر پیامرسان و رسانه است. برخی در مرحله پیشرفتهتر میگویند یک پشتیبان برای اقتصاد سیاست و امنیت جامعه است. در نگاهی گذرا میتوان دریافت که در کشورهایی همچون ژاپن و کره ابتدا اصول رفتاری در حقوق اجتماعی و در تقابل با مشکلات با توجه به فرهنگ رعایت شد. در کشورهای توسعه یافته دیگر نیز روال همین گونه است که اصول رفتاری جامعه را بر اساس فرهنگ بنا میکنند تا به توسعه همهجانبه برسند. این الگوها نشان میدهد که توسعه بر اساس فرهنگ در دنیا نمونههای بسیاری دارد. ما هم در فرهنگمان الگوهای رفتاری به مراتب قویتر و مهمتر در شعر ادبیات و موسیقی خود داریم. در فرهنگ ما کلام و شعر، عرفان و دین بوده که مردم را راهنمایی و هدایت کرده است. دین و مذهب هم جزیی از فرهنگ و هنر است. دینداری و رفتارهای دینی به رفتار درست و صداقت و راستگویی توصیه میکند. همینطور هنر ایرانی، هنر صداقت است، اما مسئولان ما پی نبردهاند که فرهنگ و هنر اسباب رشد و توسعه محسوب میشود. باید این باور باشد که فرهنگ میتواند یکی از پایههای توسعه باشد.
خب این باور باید چگونه ایجاد شود؟
به نظر من؛ باور اصلی را کسانی که جامعه را اداره میکنند باید ایجاد کنند و خودباور داشته باشند که فرهنگ میتواند تحولزا باشد عرفان، معرفت و شناخت حتما اکتسابی است. پس نظام باید بداند و آگاه باشد که به نسل جدید چه چیزهایی را آموخته تا انتظار تحول فرهنگی و توسعهای داشته باشد. نهادهای خانواده، مدرسه و اجتماع نهادهای مهمی هستند که بستر تغییر افراد محسوب میشوند. نظام باید در این مسیر تحلیل کند که به جوان امروز از ابتدا تاکنون چه چیزهایی یاد داده است.
شما از نظام و دولت درباره مسئولیتهایش در حوزه فرهنگ صحبت میکنید. شاید مسئولان بر این باورند که در حوزه فرهنگی، مشخصا فرهنگ دینی فعالیتهای مهم و پیگیری داشتهاند. نگاه دولتی به فرهنگ، نگاه دینی است و شاید هنر و فرهنگ در قالبهای دیگرش زیاد مد نظر نباشد.
ما باید این اصل را بپذیریم که دین و مذهب جزو اساسی جامعه ما است. اما وقتی میگوییم دین و مذهب، باید بدانیم که این بخش یکی از مهمترین بخشهای فرهنگ جامعه است. در آموزههای دینی ما نیز راجع به فضیلتهای اجتماعی صحبت میشود. و دین اصولا به اهمیت رفتار انسان و عملکردش در حوزه های مختلف اجتماعی موشکافانه وارد شده است. پس نمیتوانیم بگوییم دین کارکردی نداشته است. دین کارکردهای مهمی دارد همانطور که طی قرنها داشته است. اینکه از دین به خوبی برای رشد و توسعه در جامعه استفاده نکردهایم مقولهای است قابل تامل و قابل بحث. اما بسیاری از صاحبنظران هم معتقدند ما باید در کنار فرهنگ دینی به بخشهای دیگر فرهنگی که نقشی مکمل و مهم در تغییر جامعه امروز دارند، توجه میکردیم. بدون تردید هنر و فرهنگ به شکلهای مختلف میتوانند مردم را به سوی ایدهآلهای اجتماعی سوق دهند و شاید ما در این باره کوتاهی کردهایم. این اصل که باید فرد در جامعه کارکردهای مشخصی برای توسعه فرهنگ داشته باشد یک اصل فراگیر است و در تمام جوامع این نگاه وجود دارد که باید فرد در جامعه به این نتیجه برسد که دروغ نگوید، قانون را رعایت کند، تمیز نگه داشتن شهر یکی ازوظایف اوست. این نگاه در تک تک شهروندان میتواند به الگوی رفتاری مشخصی تبدیل شود که همه جا جریان دارد.
نقش نظام و دولت در زمینه فراگیر کردن فرهنگ و هنر چیست و چه سازو کارهایی دارد؟
در برخی از جوامع اساسا توجه کافی را به علوم اجتماعی، فرهنگ و هنر ندارند. این مختص یک کشور نیست. علم جامعهشناسی همانند فرهنگ و هنر در بسیاری از جوامع مورد توجه نیست. ابتدا یک نظام باید بپذیرد که هنر و فرهنگ و جامعهشناسی و پژوهش میتواند جامعه را تغییر دهد و در جلوگیری از ناهنجاریها، فساد اجتماعی و اقتصادی موثر است. اگر این پذیرش منطقی ایجاد شود راههای پژوهش و تحلیل اجتماعی و آسیبشناسیها رشد میکند و نتایج آن نظام را برای برنامهریزی در حوزههای مختلف آگاه میکند.
ابتدا باید نظام و دولتها بپذیرند که فرهنگ و هنر یکی از راههای برون رفت از مشکلات است. اما چطور باید یک نظام را آگاه کرد؟
اینکه میگویم باید دولتها و نظامها بپذیرند که فرهنگ را اساس و پایه تحول بدانند به این معنا نیست که نظامها میتوانند در درون خود حتما به این نتیجه برسند. حتما در این موضوع نقش روشنفکران، محققان و مصلحین اجتماعی بسیار مهم و تاثیرگذار است. در همه جای دنیا اینطور است که منتقدان و روشنفکران نظامهای سیاسی را آگاه میکنند. اما باید بدانیم که اگر این آمادگی در یک نظام سیاسی وجود نداشته باشد شاید تلاشهای قشر روشنفکر و محقق بینتیجه بماند. اگر در 40 سال گذشته کار فرهنگی نمیکردیم خیلی از مشکلات لاینحل باقی میماند. خیلی از ناهنجاریهای اجتماعی با هنر رفع شد و یا حداقل کاهش یافت. بستن کمربند در اتومبیل، نوبتدهی در بانکها، استفاده از پل عابر پیاده و مسائلی از این دست با کار فرهنگی و رسانهای حل شد. تربیت جامعه به سوی فضیلتهای اجتماعی حتما تخصص ایجاد میکند .امید سلامتی، شادی و عشق پارامترهای اجتماعی هستند که از طریق تربیتهای اجتماعی و فرهنگی حاصل میشوند. اگر این پارامترها نباشند بدون شک آموزش اجتماعی تاثیری نخواهد داشت. نظام اگر بخواهد وارد آموزش شود یکی از ابزارهایش فرهنگ وهنر است که میتواند اهداف مورد نظرش را تامین کند. در این شرایط وظیفه هنرمند فقط ترویج فرهنگ و هنر است، چه از طریق آموزش و چه از طریق رسانه. اگر هنر را به مثابه رسانه فرض کنیم هنرمند میتواند با یک پیام فرهنگی، اجتماعی تحولی مهم در اندیشه و رفتار جامعه ایجاد کند. بدون تردید این پیام بسیار متفاوت و تاثیرگذارتر از پیام سیاسیون است و در لایههای اجتماعی جنب و جوش ایجاد میکند، جنب و جوشی که میتواند بستر های لازم را برای مسئولان به وجود آورد تا بتوانند فضیلتهای اجتماعی را نهادینه کنند.
البته در حال حاضر هنر و هنرمند پیام خود را منفک از دولت و به صورت خودجوش در رسانههای اجتماعی به مردم میدهند اما شاید از انسجام لازم برخوردار نیست.
در حال حاضر دولت لاجرم نقش رسانهای هنرمندان و فرهیختگان را میپذیرد در حالی که نظامها باید برنامهریزی شده این نقش را بپذیرند و حمایت کنند. در طول تاریخ اینگونه بوده که کتابها، نمایشنامهها و تصانیف موسیقی و شعر نقش خود را ایفا کردهاند. اگر دولت بها بدهد و هنرمند را ملزم به ارائه هنر و فرهنگ بداند تا پیامها خود را به جامعه بدهد و یا پیامهای مورد نیاز نظام را برای مردم تبیین کند به گونهای که نه حکومتی باشد و نه براندازانه تلقی شود حتما اتفاق مهم اجتماعی رخ میدهد. ما میگوییم جامعهای که بخواهد توسعه بیابد نباید فقط به اقتصاد و صنعت توجه کند بلکه به زیر بنای فرهنگی توجه کند. در حال حاضر جامعه ما پیشرفتهایی در بخشهای مختلف داشته است اما در توسعه بخشهای اندیشهای و رفتاری کاستی میبینیم.
بخشهای فرهنگی و هنری چطور میتوانند این نقش را بازی کنند و بخشهای فکر و رفتاری جامعه را به سوی ایدهآلها سوق دهد؟
برای مشارکت در توسعه همه جانبه کشور هنرمند وظایفی دارد اما نمیتواند به این وظایف عمل کند. چرا؟ چون هنرمند تامین نیست، مشکلات فردی، اقتصادی و اجتماعی از جمله مشکلات قشر فرهنگی و هنری کشور است که این گروه را در مواجهه با وظایفش دچار آسیبهایی کرده است. من سالها قبل از این پیشبینی کرده بودم که گروههای موسیقی رو به اضمحلال هستند و مشکلات اقتصادی گریبان گروههای موسیقی را میگیرد. نگاه کنید ببینید چند گروه موسیقی منسجم و مستمر داریم که فعالیت خود را ادامه میدهند. غیر از گروههایی که موسیقی الکترونیک و موسیقیهای سطحی را برای عامه تولید میکنند اغلب گروههای جدی به شکل فصلی و کوتاه مدت با هم کار میکنند. گاهی برای شرکت در جشنوارهها و یا کنسرتها دور هم جمع میشوند، اما مشکلات معیشتی و هزینههای اقتصادی کار این اجازه را نمیدهد به فعالیتهایشان ادامه دهند.
در زمان دولت اصلاحات در قالب آییننامه مشاغل آزاد تصمیم گرفتند نهادهای مدنی ایجاد شود تا مطالبات مردمی از این طریق پاسخ داده شود و متقابلا هنر بتواند پیامهای مردم را به دولت برساند. این ادامه داشت اما قدرت فراگیری پیدا نکرد. همه هنرمندان در این بیمه هنرمندان و نویسندگان حضور پیدا کردند. وقتی همه هنرمندان آمدند تا مشارکت داشته باشند و فعالیتهای هنری و اجتماعی فراگیر داشته باشند اتفاق جور دیگری رقم خورد. حمایتها کم شد و نهادهای مدنی به حال خود رها شدند. بیمه هنرمندان در حد حقوق و مزایای حداقلی ماند و تنگناهای فراوانی برای آنها ایجاد شد که تا به حال همچنان ادامه دارد. هرگاه میگفتیم که چرا اینطور است میگفتند بودجه نداریم. کار به جایی رسید که هنرمندان از حداقلها هم برخوردار نشدند. همینطور شده که بسیاری از هنرمندان از دایره موظفین مشارکت در توسعه و فعالیتهای هنری خارج شدند.
گاهی لیست بیمه دوهزار نفر در صندوق حمایت از هنرمندان میماند و دولت بدهی تامین اجتماعی را پرداخت نمیکرد. دستمزد هنرمندان و بازنشستگان این حوزه در حال حاضر شرمآور است هنرمندان برجسته، امروز بعد از 30 سال فعالیت حداقل حقوق دریافت میکنند. در حال حاضر کاری کردهاند که هنرمندان باید بروند به سوی موسیقی مصرفی و غیرتوسعهای یا در کافهها نوازندگی کنند. بنابراین قطعا خواهیم دید که بخش عمدهای از هنرمندان شاغل با کوتاهیهای مسئولان از ناحیه مشکلات صنفی و معیشتی دچار آسیب شدهاند و در همین زمینه بسیاری از ظرفیتهای اشتغالزایی در بخش فرهنگ و هنر برای جوانان از بین میرود.
کافی است از هنر جوانان در قالب گروههای موسیقی در فرهنگسراها و اماکن هنری حمایت کنند. من وارد بحثهای سیاسی نمیشوم. فقط اگر دولت و نظام بخواهد رفتارهای مردمی را بهینه کند و در حوزههای اجتماعی و فرهنگی رشد و توسعه را دنبال کند راهی جز حمایت از هنر و فرهنگ کشور ندارد. ایجاد فضایل انسانی و اخلاق و رفتارهای انسانی در یک جامعه به فاکتورهای متعددی بستگی دارد که هنر یکی از آنهاست. پس نظام میتواند با حمایتهای صنفی از قشر هنر به اهداف خود دست پیدا کند. ما میتوانیم به مردم یاد دهیم که به قول حافظ کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم.
در حال حاضر پیگیریم تا از طریق مجلس طرحی را مطرح کنیم که هنرمندان و پیشکسوتان هنری بتوانند دو و نیم برابر حداقل حقوق را دریافت کنند. میخواهم بگویم اگر دولت بخواهد مشکلات موجود در حوزه فساد اقتصادی اختلاس و ناهنجاریهای اجتماعی را حل کند، باید بپذیرد که فرهنگ وهنر میتواند تاثیر گذار باشد. دولت باید اندیشه کند، ببیند که اثرات منفی یک اختلاس بزرگ و یا مدیری که پول مردم را میبرد بیشتر است یا یک موسیقی و تئاتری که گاهی شاید جنبههای انتقادی داشته باشد؟ از آن سو نگاه کند تاثیر مثبت حضور هنرمندان در زندگی اجتماعی مردم چقدر میتواند در بهبود شراط کمک کند؟
تردید ندارم اگر مسئولان بخواهند جامعه ایرانی را به سوی توسعه همه جانبه پیش ببرند باید از اهرم هنر استفاده کنند و اگر به این مهم توجه نکنند حتما توسعه محقق نخواهد شد. مگر موسیقی یکی از فرزندان فرهنگ و هنر این مملکت نیست؟ مگر از موسیقی در جنگ در ماتم و عزا و مراسم مذهبی استفاده نمیکنیم؟ پس چرا به این فرزند توجه نمیشود؟ باید سمینار بگذاریم. همایش برگزار کنیم. مسئولان و هنرمندان بیایند و در این باره که جایگاه موسیقی چیست و چطور باید موسیقی را در جامعه جاری کنیم، بحث کنند.
هنرمندان نباید در پیشبرد اهداف هنر و فرهنگ در جامعه تعلل کنند. معتقدم هنرمندان باید آغازگر جنبشی باشند که هنر را در راس توجهات قرار میدهد. بدن شک این جنبش به حل مسائل صنفی این قشر هم کمک خواهد کرد.
گفتگو: سمیرا اکبریان