یادداشت؛
مرثیهای بر سرگذشت انجمن هنرهای تجسمی خوزستان
سعادت زنگنه (هنرمند تجسمی) در یادداشتی پیشرو شرح حال این روزهای انجمن هنرهای تجسمی خوزستان را نوشت. او با اشاره به سرگذشت شکلگیری انجمن هنرهای معاصر تجسمی خوزستان به وضعیت موزه هنرهای معاصر اهواز و وضعیت کنونی آن اشاره کرد.
شاید سالها بعد، که کتاب تاریخ ورق بخورد، آیندگان بتوانند با تحلیلِ اسناد و مدارک و شرح وقایع کشف کنند که چه افراد و جریانها و طرز فکرهایی و دقیقاً با چه روشهایی توانستند جریان فرهنگ و هنر را در این سرزمین اینچنین دچار رکود و سردرگمی کنند. اما ما که در بطنِ حادثهایم، به قول گلشیری «آنقدر عزا بر سرمان ریختهاند که فرصت زاری نداریم.»
این نوشتار مرثیهای است بر فقط یکی از جریانهای فرهنگی در استان خوزستان، به نام «انجمن هنرهای تجسمی» که البته آینهایست تمامنما از آنچه در این سالها بر سر هنر و هنرمندان آوردهاند. حتی اگر این فرضیه که «اشخاص، نهادها یا جریانهایی برای انهدام و توقف روند شکلگیری انجمن هنرهای تجسمی خوزستان برنامهریزی میکنند» را یک تئوری توطئه بدانیم؛ مجموع و نتیجهی عملکرد ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان به متولی فرهنگ و نهادهای کمتر مرتبطِ دیگر مثل استانداری و فرمانداری و شهرداری و ادارهی برق و... چیزی جز تلاش برای سرخورده کردن فعالان این انجمن و متوقف کردن این جریان نبوده است.
در این نمایشِ ویرانی، هرکس نقشی بازی میکند. یکی در نقش مدیری خیرخواه و هنردوست، موزهی هنرهای معاصر احداث میکند. یکی دیگر در نقش مدیری معاند با فرهنگ، موزه را به حراج میگذارد و به یک رستوراندار هبه میکند.
هنرمندان شروع به اعتراضهای مستمر میکنند که به جایی نمیرسد. استاندار میگوید موزه در سریعترین زمان ممکن پس گرفته میشود، اما هیچ اتفاقی نمیافتد. مدیر بعدی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان، در نقش مدیرِ دلسوز و هنرمند، تلاش میکند موزه را برگرداند، اما مشکل غامضتر از آن است که به دست او حل شود. هنرمندان تصمیم میگیرند حالا که موزه نیست، انجمن هنرهای تجسمی که قریب به یکدهه است وجود ندارد را تشکیل بدهند. هیئت مؤسس تشکیل میشود و مراحلش را طی میکند. پس از کش و قوس و پیگیریهای بسیار ساختمان ادارهی ارشاد سابق اهواز به انجمن تحویل داده میشود، تقریباً بیهیچ وسیلهای و البته بدون برق! ادارهی برق برای دادن انشعاب برق به ساختمان انجمن سنگ اندازی میکند و علیرغم دریافت تمام پول اشتراک برق و ترانس و کنتور به اشکال مختلف از وصل برق امتناع میکند. ساختمان برق ندارد، پس نگهبان هم ندارد! کولرها را میدزدند، سیمهای مسی و کابلهای برق را میدزدند، کامپیوتر و پرینتر و مانیتور و... را میدزدند. بعد از ماهها کش و قوس برق وصل میشود، حالا متوجه میشویم ساختمان انشعاب آب ندارد! مسئولین فرهنگی، اداری و عمرانی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی هم از نبود انشعاب آب خبر نداشتهاند! علاوه بر آن ساختمان احتیاج به تعمیر دارد و فعلاً هیچ امکاناتی برای شروع کار گالری و انجمن موجود نیست، ساختمان امنیت ندارد و هرآینه محتمل است دچار سرقت شود و...
کمدی تراژدیِ پاراگراف پیشین، که به صورت بسیار فشرده بیان شد، دستکم قریب به سه سال از عمر فعالین هنرهای تجسمی در خوزستان است. در این سه سال این هنرمندان میتوانستند دورههای آموزشی برگزار کنند، هنرمندان جدید تربیت کنند، کارگاه و گالری و رویدادهای مختلف هنری برگزار کنند و دهها فعالیت دیگر. این اتفاقات نیفتاده، اما هنرمندانی که درگیر مسائل انجمن بودهاند، حالا اطلاعات فنی دقیقی دربارهی انشعاب برق، وضعیت امنیت شهر، قیمت کابل و سیم و آجر و سیمان و مصالح دیگر و... دارند! این روش، یعنی گل آلود کردن سرچشمهها، یکی از بهترین و کم هزینهترین روشها برای سیستمهای معاند با فرهنگ و هنر است. حتی اگر این گزاره توهم توطئه باشد، نتیجهی رفتارها و واکنشهای سیستم چیزی جز این نبوده است. وقتی شما تمام انرژی و توان یک عده هنرمند را در جهت بدیهیترین و اولیهترین حاجتها هدایت کنید و در یک بازهی زمانی طولانی به صورت متناوب یک روز امیدوار و یک روز نا امیدشان کنید، توانستهاید خیلی نامحسوس جلوی تولید آثار و همینطور تربیت نیروی انسانی جدید را بگیرید. در این میان یک عده افسرده و سرخورده، ماجرا را رها میکنند و خانه نشین میشوند؛ یک عده با هم درگیر میشوند، یک عده از اصل ماجرا بیزار میشوند و سراغ کار دیگری میروند... در نهایت همهی اینها به نفع سیستمی است که معاند با فرهنگ و هنر است و آن را فقط درصورتی میخواهد که کاملاً تحت الامر و در اختیار خودش باشد.
برای اینکه متوجه بشویم فعالیت نهادهایی مثل ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان و تمام اجزاء فرهنگیِ استانداری و شهرداری و... در این سالها صرفاً جلوگیری از رشد و اعتلای فرهنگ و هنر بوده است، نیازی به آمار و ارقام نیست. شما اگر برای آبیاری یک مزرعه، سیلاب جاری کنید، درست است که میتوانید بگویید «من مزرعه را آبیاری کردم»، اما حقیقت این است که شما مزرعه را نابود کردهاید! آمار و ارقام جعلی و بیلانهای پُرطمطراقِ اداری فقط به درد ارتقای رتبهی کارمندان و مدیران میخورند. واقعیت موجود این است که نشانهی رشد و تعالی هنرهای تجسمی، داشتن برق، آب، سقف، میز و صندلی و... نیست که مثلاً ادارهی کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان بخواهد بابت فراهم کردن این بدیهیات، آن هم به بهای خونِ دل و عمرِ هنرمندان و فعالان فرهنگی، به خود ببالد! نهادی که باید در سطح کلان، خط مشیهای فرهنگی و هنری را طراحی و تبیین کند و بسترهای مناسب برای تبلور فرهنگ و هنر سامان ببیند، در بهترین حالت تمام توش و توانش صرف ابتداییترین امور مثل وصل برق و آب و تأمین امنیت اماکن فرهنگیای میشود که تازه با دوندگی و دلخونیهای خود هنرمندان به دست آمده است. حالا ناکارآمدیها و سنگ اندازیهای خود این نهاد محترم، جای دیگر نشیند! استانداری و فرمانداری و شهرداری و همهی نهادهایی که فعالیتهای فرهنگی و حمایت از فرهنگ و هنر بخشی از وظایف سازمانیشان است هم به همین منوالند و چه بسا بدتر...
این یک هشدار است! تاریخ ما را قضاوت خواهد کرد. جنایت، فقط کشتن انسانها نیست. مسموم و مسدود کردن سرچشمههای فرهنگ و هنر در یک جامعه، به مثابهی شوکرانی است که اندک اندک در شاهرگ جامعه تزریق میشود و تمام اندامهای حیاتی آن را میمیراند. در چنین جامعهای نه پایبندی به اخلاق وجود دارد، نه نوع دوستی، نه وطندوستی، نه معنویت، نه دانش... بنابراین روزبه روز ضعیفتر و ازهم گسستهتر خواهد شد و در معرض هرگونه تهاجمی بیدفاع خواهد بود. این بمبِ ساعتی، آیندهی فرزندان این سرزمین را چه بسا برای دهههای متوالی ویران و منهدم خواهد کرد. به خود بیایید! این یک هشدار است!
یادداشت: سعادت زنگنه