در جلسه نقد و بررسی رمان نویسنده برنده نوبل عنوان شد:
قانون یا بیقانونی سوال اصلی سالار مگسها
رمان «سالار مگسها» در کانون ادبی واژه مورد تحلیل قرار گرفت.
به گزارش ایلنا، رمان سالار مگسها نوشته ویلیام گلدینگ برنده جایزه نوبل دیروز دوشنبه بیستونهم آبانماه در نشست کانون ادبی واژه مورد تحلیل قرار گرقت.
رمان سالار مگسها ازجمله آثاری است که میتوان آن را در زمره آثار سیاسی اجتماعی دانست که نویسنده با استفاده از مولفههای لازمانی و لامکانی سعی بر آن داشته که اثری خلق کند که بتواند در هر زمان یا مکانی(جغرافیا) حرف خود را بزند.
داوود ملکی نویسنده با اشاره پیرنگ داستان قانونمداری در برابر قانونگریزی را موتیف اصلی این رمان دانست که خود نویسنده هم در پایان نتوانست یا نخواست که پیروزی یکی از این دیدگاهها را بر آن یکی به قطع و مسلم نشان دهد و در پایان داستان مشاهده میکنیم که حضور یک منجی به یکباره باعث به هم خوردن قاعده بازی بود که جک به عنوان سردمدار جمعیت قانون گریز راه انداخته بود.
این نویسنده در ادامه پردازش دیدگاه جامعهشناختی در دل مباحث روانشناختی شخصیتهای داستان را ناشی از قدرت نویسنده و تسلط وی بر آنچه که میخواهد به واسطه خلق یک اثر بگوید دانست که میتوان هم از دیدگاه دورکیم در خصوص نگاه جامعهشناسی آن به رمان پرداخت و هم از دیدگاه یونگ به تحلیل شخصیتها نشست.
وی در همین رابطه ادامه داد: امیل دورکیم در خصوص رفتار اخلاق مدارانه فرد در جامعه میگوید برای فرد به خودی خود اخلاق و رفتار اخلاقمدارانه معنا پیدا نمیکند بلکه وقتی در اجتماع قرار میگیرد این رفتار معنا پیدا میکند. در این رمان و در فصلهای ابتدایی مشاهده میکنیم که این خصوصیات فردی در زمانی ظهور و بروز پیدا میکنند که هر کودکی یا کودکانی از قسمتهای مختلف جزیره پیدا میشوند و به جامعه انسانی که توسط رالف و پیگی تشکیل شده، میپیوندند. حتی خود خوکه یا پیگی و یا رالف هم زمانی خصوصیاتشان به عنوان رفتار و اخلاق شکل بسیط پیدا میکنند که به هم میرسند و در پی آن جامعهای از کودکان را تشکیل میدهند. در این میان و در ادامه رمان آنچه که به عنوان کشمکش اصلی داستان پس از دغدغه یافتن راه نجات و روشن کردن آتش بیان میشود همین تمایل به مدنیت و زندگی قانونمدارانه یا رفتار ضد آن است که از سوی جک و دارو دسته اش در پی یافتن آنچه که در نهادشان است رقم میخورد.
این مدرس داستان در ادامه به فراوانی بهرهگیری از نمادها در قالبهای مختلف فرم مثل رنگها، بوها، موقعیتها و.. نیز اشاره و بیان کرد: ما در این رمان با فراوانی استفاده از رنگها مواجهیم . اگر دقت کنیم میبینیم که در فصلهای ابتدایی بیشتر با رنگهای زرد و صورتی و آبی مواجه میشویم و هرچه به انتهای رمان نزدیک میشویم نویسنده با هوشمندی و با توجه به تیرگی روابط انسانی در جامعه تشکیل شده توسط کودکان و نوجوانان، به سمت رنگهای تیره و هیجانی مثل قرمز و سیاه حرکت میکند که خود این تکنیک در تعیین وضعیت و ارتباط بیشتر خواننده با وضعیت مد نظر نویسنده یاریرسان و موفقیت آمیز است.
وی استفاده از صورتکها و ماسکها و همچنین تاکید بر رویا دیدن کودکان را به نوعی نگاه تقابل آمیز من یا دیگر شخصیتها با نهاد ایشان دانست که در تحلیل آنها از دیدگاه یونگ این تقابل را نتیجه عدم توانایی فرامن در ایجاد رابطه متعادل بین من و نهاد معرفی کرد.
ملکی همچنین انتخاب کودکان و نوجوانان به عنوان شخصیتهای اصلی داستان را به نوعی بر این اساس دانست که طبق پژوهشهای انجام شده قانونگریزی و هنجارشکنی رابطه مستقیم با ابعاد جسمی افراد مثل سن آنها و همچنین از بعد بینشی به مولفههای مثل تفسیر به رای هر فرد از قانون، حس منفعت طلبی و... دارد.