مریم زندی در گفتوگو با ایلنا:
بعد از سال ۵۸ با ورود لباسشخصیها؛ عکاسی در خیابان را تعطیل کردم
مریم زندی از انتشار ۴ کتاب جدیدش خبر داد. کتابهای چهرههای معاصر موسیقی ایران (جلد پنجم)؛ عکسهای سال ۵۸، عکسهای دوران جوانی هنرمند و مجموعه شعرها ازجملهی این کتابها هستند.
مریم زندی، در گفتگو با ایلنا، از انتشار تازهترین کتابهایش خبر داد. جلد پنجم، و به عبارتی آخرین جلد از مجوعهی «چهرهها» که چهرههای معاصر موسیقی ایران است، تا دوماه دیگر روانهی بازار خواهد شد. همچنین کتابی که در ادامهی کتاب انقلاب ۵۷ قرار میگیرد، ولی خود، کتاب مستقلی محسوب میشود و عکسهای سال ۵۸ را دربرخواهد داشت، به زودی از سوی نشر نظر منتشر میشود. کتاب بعدی، مجموعهای از عکسهای دوران جوانی مریم زندی است که به نوعی، از اولین عکسهای این هنرمند به حساب میآید. در آخر، باید به شعرهای مریم زندی اشاره کرد که برای نخستینبار، بهصورت یک کتاب منتشر خواهد شد.
با این عکاس برجسته درباره این کتابها گفتگو کردهایم.
خانم زندی، پیشتر در جایی اشاره کرده بودید که ۱۴ هزار فریم عکس، از انقلاب دارید. در کتاب «انقلاب ۵۷»، فقط ۲۰۰ عکس منتشر شد. در کتاب جدیدتان چند عکس منتشر خواهد شد و آیا برنامه مشخصی برای چاپ مابقی عکسهایتان دارید یا خیر؟
من ۱۴ هزار عکس از انقلاب ندارم. این عدد را در چند جا، اشتباه نوشتهاند. من از انقلاب، در مجموع ۴ هزار عکس دارم. در کتاب اخیرم، تعداد عکسها کمتر از عکسهای کتاب «انقلاب ۵۷» خواهد بود. قاعدتاً این کتاب، آخرین جلد از این عکسهاست. ولی بازهم بسته به شرایط روزگار است که چگونه پیش برود. این کتاب را هم «نشر نظر» منتشر میکند.
بر چه اساسی عکسها را انتخاب میکنید؟
معیار من، عکس خوب و اتفاق تاریخی است. یعنی هم یک واقعهی تاریخی را نشان بدهد و هم صرفاً یک عکس خبری نباشد؛ بهطوری که از نظر قواعدِ زیباییشناسانه و عکاسانه هم، عکس خوبی باشد.
این کتاب، از چه بخشهایی تشکیل شده است؟ آیا جلد دومِ «انقلاب ۵۷» به حساب میآید، یا خود، کتاب مستقلی است؟ از طرفی در سال ۵۸، انقلاب روی دیگرش را نشان میدهد و حوادث تأثیرگذاری مثل تسخیر سفارت آمریکا که عکسهایی از آن در کتاب شما هم آمده، رخ میدهد. آیا در انتشار عکسها، با ارشاد به مشکل برنخوردید؟
کتاب هنوز به ارشاد نرفته است، درنتیجه نمیدانم چه خواهد شد. عکسهایی که در کتاب ۵۸ میآید، وقایعی است که در سال ۱۳۵۸ اتفاق افتاد. از فروردین تا تقریباً زمستان همان سال که دیگر نمیشد بیرون عکاسی کرد و ما هم عکاسی خیابانی را گذاشتیم کنار. عکسهای این کتاب هم، مثل «انقلاب ۵۷» بر حسب تاریخِ وقوع هر رویداد، پشت سر هم در کتاب خواهد آمد.
هنوز تصمیم نگرفتهام که چه اسمی روی کتاب بگذارم. خودم پیشنهاد کردهام که اسمش را بگذاریم «سال ۵۸». ولی ممکن است که ناشر، نظرِ دیگری داشته باشد و عنوان کتاب تغییر کند. هنوز در این باره، مطمئن نیستم. فرم و روی جلد این کتاب متفاوت از «انقلاب ۵۷» خواهد بود، ولی سعی میکنیم که این کتاب هم مثل قبلی، جذاب و تازه باشد. همچنین متنهای این کتاب هم، دوزبانه (فارسی/انگلیسی) خواهد بود.
در بحبوحهی انقلاب که مشغول عکاسی بودید، برخوردهایی هم از طرف مردم یا ارگانها و سازمانهای دولتی با شما میشد که چرا از آنها عکس میگیرید؟
اصلاً. از هیچ جانبی، از طرف هیچکسی، هیچگونه برخوردی نمیشد. نه مردم و نه سازمانهای حکومتی هیچ کاری به کار ما نداشتند؛ حتی سربازها هم همینطور. برای اینکه آنموقع شرایط طوری شده بود که همه با هم متحد بودند و حتی به ما کمک هم میکردند. در نتیجه، هیچ مشکلی با آنها نداشتم، مگر بعد از سال ۵۸، که دیگر مسئلهی لباسشخصیها پیش آمد. برای همین هم بود که دیگر اواخر سال ۵۸، عکاسی در خیابان را تعطیل کردم.
آنموقع برای جای خاصی عکس میگرفتید؟
در آن زمان، عکاس تلویزیون بودم. ولی برای تلویزیون عکس نمیگرفتم. تلویزیون در اعتصاب بود. عکسها را برای دلِ خودم میگرفتم.
بازخورد کتاب «انقلاب ۵۷» بعد از انتشار چگونه بود؟
بازخوردش خیلی خوب بود. بهطوری که من اصلاً انتظارش را نداشتم. کتاب سریعاً به چاپ دوم رسید. بهخاطر همین هم بود که فکر کردم بقیهی عکسهایم را نیز منتشر کنم، لابد آنها هم جذاب هستند.
ناشرین خارجی، برای چاپ کتابهایتان دوباره به سراغ شما نیامدند؟
یکسری از کارهای من بومی است. مثلاً خارجیها، نه به مجموعهی «چهرهها» علاقه دارند و نه آنها را میشناسند. ولی درخصوص کتاب انقلاب فرق میکرد. سالها یک ناشر فرانسوی قرار بود کتاب را دربیاورد که من خیلی صبر و مقاومت کردم؛ چراکه دلم میخواست کتابم در ایران دربیاید و دیده شود. ولی اگر این اتفاق نمیافتاد و کتاب مجوز نمیگرفت آن را به یک ناشر فرانسوی میدادم. اما خوشبختانه کتاب بالاخره در ایران درآمد. من هم ترجیح میدهم که همهی کتابهایم همینجا منتشر شود. علاقهای به ناشر خارجی ندارم.
بعد از سال ۵۸، که دیگر نمیتوانستید در خیابان عکاسی کنید، چه کردید؟
بعد از این سال، به سراغ چهرهها رفتم، و کار در فضای بسته را شروع کردم. ابتدا آتلیه نداشتم، درنتیجه میرفتم خانهی کسانی که مورد نظرم بودند و عکس میگرفتم. بعداً که آتلیهدار شدم، چهرههای ۳ و ۵ (چهرههای سینما-تئاتر و موسیقی) را در آتلیهام گرفتم. چهرههای ۱ و ۲ و ۴ (چهرههای ادبیات و نقاشی) را در خانه یا آتلیهی خودشان عکاسی کردم. دربارهی چهرههای موسیقی هم فکری داشتم که حتماً باید در آتلیهی خودم انجام میشد.
بعد از گذشت تقریباً ۱۵ سال، آخرین جلد چهرهها را به زودی منتشر میکنید. روند عکاسی این کتاب چگونه پیش رفت؟
کتاب چهرههای معاصر موسیقی ایران، در دنبالهی همان مجموعهی چهرهها قرار میگیرد. این کتاب، چهرههای ۵ است و آخرین سری از این مجموعه است که امیدوارم تا ۲ ماه دیگر منتشر شود. تمام عکسهای کتاب سیاه و سفید است. عکسها را در طول ۱۶ سال گرفتهام. از سال ۱۳۸۰ شروع به عکاسی از چهرههای موسیقی کردم و تا ۱۳۹۶ این پروسه، ادامه داشت. خوشبختانه مشکلی با ارشاد نداشتم، و کتاب هم در جریان ممیزی توقیف نبود؛ بلکه صرفاً پروسهی چاپش ۱۶ سال به طول انجامید. کتاب نزدیک به ۳۰۰ صفحه است، و حدود ۱۲۰ نفر از چهرههای معاصر موسیقی ایران در این کتاب آمدهاند. در ابتدای کتاب، چند مقدمه آمده که یکیاش را خودم نوشتهام و بقیه را چند نفر از اهالی موسیقی، که فعلاً اسمی از آنها نمیبرم.
اولین جلد چهرهها سال ۱۳۷۲ درآمد. این کتابی است که بعد از ۲۴ سال تجربه منتشر میشود. به هر حال در طی این سالها، لابد کار من هم پختهتر شده یا تغییراتی کرده، و مسلماً با کارهای اول تفاوتهایی خواهد داشت. اما این چیزی است که یک منتقد باید دربارهاش اظهارنظر کند. من در هر زمان، کاری را که دوست داشتم، و میتوانستم انجام دادم. اما ارزیابی کارهایم با دیگران است.
یک بار، گفته بودید که در آینده قصد دارید کتاب چهرهها را در قطعِ کوچکتری منتشر کنید تا جوانترها و دانشجوها هم از پس خریدش بربیایند. هنوز هم چنین قصدی را دارید؟
فکر میکنم این حرف را خیلی وقت پیش گفتهام. واقعیتش الان دیگر چنین فکری را ندارم. چون الان هزینهی چاپ کتاب خیلی بالاست، و من هم ترجیح میدهم تا حد ممکن، کتابهایم را خودم چاپ کنم و از طرفی، برای کتابهای جدیدم هزینه کنم، نه کتابهای قدیمی.
آقای ابراهیم حقیقی هم مثل گذشته در چاپ کتابهایتان با شما همکاری داشتند؟
بله. مدیر هنری و طراحِ آخرین جلد کتاب چهرهها آقای حقیقی هستند. همچنین از شروع کتاب موسیقی با آقای حقیقی مشورت میکردم.
آیا در کتاب چهرههای موسیقی، عکسهایی بودند که بنا به هر دلیلی، خودتان نخواستید که در کتاب بیاید؟
بله؛ متأسفانه به دلایلی تقریباً ۸ پرتره را از کتاب حذف کردم. این به این معنا نیست که به دلیل شخصی این کار را کرده باشم. من هیچ برنامهی شخصیای با کسی ندارم. اما از نظر کل فضای کتاب، بعد از مشورتهایی که با چند نفر انجام دادم، فکر کردیم که چند نفری به فضای کتاب نمیخورند، و بهتر است که فعلاً در این کتاب نباشند.
قرار است بهزودی شعرهایتان بهصورت کتابی منتشر شوند. آیا شعرها توسط شخص خاصی ویرایش یا بازخوانی شدهاند؟
شعرها را هیچوقت به یک آدم شاعر نشان ندادهام تا نظرش را بگوید. فقط ناشر کتاب آنها را خوانده و زمانی هم تعدادیش در مجلهی بخارا چاپ شد. یکروزی یکیاش را به آقای کیارستمی نشان دادم. از ایشان خواسته بودم تا مقدمهی کتاب چهرههای ۳ را بنویسد. بعد از این که شعر را برایش خواندم، گفت همین را بگذار مقدمه کتابت. ولی من قبول نکردم. چون هم خیلی کوتاه بود و هم اینکه دلم میخواست ایشان مقدمهی کتاب را مینوشت.
از شعرها: کمکم به عکسها که نگاه میکنم دیگر همه مردهاند، و یا کودکان پیر شدهاند. کمکم به عکسها که نگاه میکنم آفتابها قهوهای شدهاند. دیگر هر عکس، یک لحظه نیست که میمیرد مرگ لحظههاست که جاری شدهاند. شمعدانیها آنقدر رنگپریدهاند که شاید، مرگ عکاس را دیدهاند. |
اینها، شعرهایی است که در زمان جوانی گفتهام و همینطور با آنها آمدهام جلو. اولین شعری که گفتم به سال ۱۳۴۲ برمیگردد؛ یعنی زمانی که ۱۷ سالم بود و آخرین شعر هم مال هم همین امسال است. فکر میکنم کتاب حدود ۱۰۰ صفحه باشد. البته هنوز ارشاد نرفته، ولی همینروزها به ارشاد میرود. این کتاب هم اگر مشکلی نداشته باشد، فکر میکنم حدود آذرماه دربیاید. اسم کتاب را، «وقتی به عکسهایم نگاه میکنم، دلم برای آقای داگر میسوزد» گذاشتهام. آقای داگر، عکاس و محقق دوران اولیه عکاسی است که سیستم داگروتیپ را اختراع کرد. حالا باید شعر را بخوانید تا بفهمید که چرا دلم برای این آقا میسوزد.
کتاب دیگری که در دست انتشار دارید، عکسهایی از دوران جوانیتان است. کمی دربارهی این کتاب بگویید و اینکه آیا کتاب را دستهبندی خاصی (مثلاً جغرافیایی، تاریخی یا ...) کردهاید؟
این کتاب، عکسهایی است از دورهی جوانیام. این کتاب را هم نشر نظر منتشر میکند. هنوز اسمی برایش انتخاب نکردهام. اینها عکسهایی است که در اوایل سالهای عکاسیام گرفتهام. بین سالهای ۴۸ تا ۵۴ تقریباً. سوژهی این کتاب، بیشتر مردم روستاهای ایران است. عکسها بیشتر از آدمهاست. بهاصطلاح یکجور مستند اجتماعی پرتره است. البته عکسهای دیگری هم در کتاب آمده. این کتاب هم سیاه و سفید است. کمکم دارم آن را آماده میکنم. عکسهایش انتخاب شده، ولی دیرتر از بقیه، منتشر میشود.
از نظر جغرافیایی، بیشتر عکسهایی از گرگان (شهر خودم) است. چون در آن زمان، بیشتر آنجا بودم و همچنین چندتایی از دهات اطرافش هم عکس دارم. همینطور عکسهایی از دانشگاه تهران که در زمان دانشجوییام گرفتهام. منتهی باید ببینیم که ناشر کتاب را چگونه دستهبندی میکند.
دههی پنجاه
شما ناشرِ بسیاری از کتابهای خودتان بودهاید. دلیل این کار چیست؟
اولین کتابم، «ترکمن و صحرا» را که خودم درآوردم مجبور شدم همهاش را بریزم دور. چون هیچ تجربهای نداشتم و هیچ حمایتی هم نشدم. ولی به تدریج تجربه پیدا کردم، و از طرفی چون هیچوقت دوست ندارم که کتابهایم زیر اِعمال نظر کسی باشد، خودم باید ناشر میبودم تا این کار را انجام میدادم. اوایل سختتر بود ولی به هرحال همیشه سعی کردهام که لااقل در کتاب «چهرهها» که کتاب خاصی است و مشکلات و مسائلی را برای خودش دارد، خودم ناشر باشم که کسی هیچجور نفوذی روی کتاب نداشته باشد. ولی کتابهای دیگر را ترجیح میدهم که ناشر دیگری دربیاورد، چون در این دور و زمانه، کتاب چندان فروشی ندارد و آدم ترجیح میدهد که در این زمینه سرمایهگذاری نکند.
کتابِ چهرهها و شعرهایم را به صورت «ناشر:مؤلف»، منتشر خواهم کرد. چهرههای ۱ و ۲ را هم بهصورت «ناشر: مؤلف» درآوردم. ولی بعد، این قانون از بین رفت و حتماً باید یک ناشر دارای جواز، کتاب را منتشر میکرد ولی جدیداً دوباره قانون «ناشر: مؤلف» برگشته است و من هم از این قانون استفاده کردم و این دو کتاب را خودم درمیآورم.
مشکلی که «ناشر: مؤلف» دارد، مشکل سرمایهای است که آدم باید برای چاپ بگذارد. وگرنه خیلی از کار کردن با ناشرها راحتتر است. البته شاید برای من راحتتر است، چون تجربهای در این زمینه به دست آوردهام.
آیا فروش کتابهایتان، عایدی برای شما داشته است؟
به طور کلی نه. ولی مثلاً کتاب «انقلاب۵۷»، چون خیلی به سرعت فروش رفت، میشود گفت درآمدی برای من داشت. البته شاید در مقابل این همه سال کار عکاسی، مبلغی به حساب نمیآمد. ولی میشود گفت با توجه به خرجی که برای کتاب کردیم، یک مبلغی هم برگرداند. ولی کتابهای دیگرم نه. البته معمولاً هر کتابی خرج خودش را درمیآورد. ولی آنقدر کُند به فروش میرود که نمیتواند یکدفعه مبلغ کلانی را به دستم برساند تا با آن بتوانم کار خاصی کنم.
اینطور نیست که درآمد حاصل از فروش کتابهایم برایم مهم نباشد. از دور همه خیلی مرا پولدار حساب میکنند، ولی اینطور نیست و کتاب هایم را هم همیشه به سختی درآوردهام. منتهی چون نمیخواستم کتابهایم را به دست هرکسی بدهم، بالاخره با هر سختیای بوده خودم آنها را درآوردم.
از طرفی شما هیچگاه با مجلات هم همکاری و فعالیتی نداشتید. دلیل آن چه بوده است؟
نه؛ با مجلات هم فعالیت ندارم و نداشتم و فکر هم نمیکنم که داشته باشم. فقط گاهگاهی دوستان تماسی میگیرند و از روی آشنایی و رودربایستی عکسی دراختیارشان میگذارم. ولی هیچ علاقهای به همکاری با مجلات ندارم، چون بسیاری از مسائل حرفهای و عکاسی را رعایت نمیکنند.
اجرای یک تیاتر در کارگاه نمایش؛ دههی پنجاه
بسیاری از کتابهای شما، به مرور چاپش تمام شده است. آیا قصد ندارید آنها را تجدید چاپ کنید؟
نه. برای اینکه پولش را ندارم و ترجیح میدهم که اگر امکانی دارم، کار تازه چاپ کنم. ضمن اینکه، کتاب چهرهها، خیلی کُند جلو رفت. البته هنوز نمیدانم که چه استقبالی از جلد آخرِ کتاب چهرهها خواهد شد، ولی زمانی که چهرههای اولم درآمد، من نه تبلیغی کردم، و نه فضای مجازی برای دست به دست شدنِ اخبار وجود داشت. این بود که کتاب چهرهها، آنقدر کُند فروش رفت که من هنوز از دو شمارهاش تعدادی را دارم.
چهرههای ۱ و ۲، کلاً تمام شده، ولی چهرههای ۳ و ۴ گاهاً هنوز هم در بازار پیدا میشود. از چهرههای ۱ و ۲، تعداد کمی را برای خودم نگه داشتهام. البته فکر نمیکنم به ۱۰۰ تا هم برسد. حالا شاید وقتی جلد ۵ هم منتشر شد، همهی اینها را بهصورت یک پک درآورم؛ یک پک ۵ تایی. گفتم اگر برای این کتاب، مراسم رونمایی بگیریم، آن پک را آماده کنم.
آیا قصد ندارید نمایشگاه جدیدی از عکسهایتان برگزار کنید؟
فعلاً نه. آخرین بار سال ۱۳۹۳ یک نمایشگاه داشتم. ولی الان اصلاً در مودِ نمایشگاه نیستم. چون نمایشگاه وقت میگیرد و خرج دارد. من فعلاً انرژیام را برای چاپ کتابهایم گذاشتهام، و دلم میخواهد که اینها زودتر در بیاید، و اصراری هم به گذاشتن نمایشگاه ندارم. اگرچه در کنار چاپ این کتابها، ممکن است با تعدادی از عکسهای آنها نمایشگاهی برگزار کنم. مثلاً ممکن است از ۲۰ تا از پرترههای کتاب موسیقی نمایشگاهی بگذارم.
وقتی کتاب «انقلاب۵۷» منتشر شد، صحبتهایی شد که نمایشگاهی از عکسهایش بگذاریم. شاید وقتی جلد دوم درآمد این نمایشگاه را برپا کنیم. البته از عکسهای انقلاب، در این ایامی که کتاب درآمده، خارج از کشور نمایشگاههای متعددی با اجازهی من گذاشته شده است. یک تعداد از عکسها را «موزهی لاکما» از من خرید و از آنها نمایشگاهی ترتیب داد. همینطور نمایشگاههای جمعی متعددی که برگزار شد. آخریناش نمایشگاهی بود که در آرل فرانسه، از طرف گالری راهابریشم ترتیب داده شد. به هرحال از اینجور نمایشگاهها خارج از ایران در استرالیا، نروژ و ... به کرات برپا شد. بعد از انتشار «انقلاب۵۷»، از همهی دنیا به من زنگ میزدند. تعدادی از دانشجوها آن را به عنوان پایاننامه، انتخاب کردند، و من درک نمیکردم که چطور این کتاب آنقدر مورد توجه قرار گرفته است. هنوز هم چندان درکی نسبت به این مسئله ندارم.
دانشگاه تهران؛ دههی پنجاه
با توجه به اینکه، در روزگار ملتهبی بهعنوان یک زن، دست به عکاسی زدید، و با مشکلات عدیدهای مواجه بودید، عکسهایتان را ذرهذره ارائه کردید و به مخاطبتان نشان دادید. آیا همواره به آینده خوشبین بودهاید؟
من تا موقعی که بتوانم کار کنم خوشبین هستم و آیندهای که در آن احساس کنم که نمیتوانم کار کنم را دوست ندارم. شاید منظورم بیشتر از نظر جسمی باشد. بالاخره از یکجایی، جسم آدم دیگر جواب نمیدهد. و البته امیدوارم که برای من به این زودیها نباشد. ولی به هر حال آن روزی که نتوانم کار کنم، همان روزی است که احساس پیری میکنم، و آن روز را اصلاً دوست ندارم. عوامل بیرونی بههیچوجه روی کار من اثر نگذاشته است. همانطور که شادیها تمام میشوند، روزهای سختی و ناراحتی هم تمام میشوند، و آدم از یادش میرود. ضمن اینکه زندگی جنگیدن است. من هیچوقت از جنگیدن ناراحت نبودهام. آن روزی که نتوانم بجنگم، شاید پایان کارم باشد.
گفتگو: رضا یاسینی