به مناسبت دهم اردیبهشت روز ملی خلیج فارس؛
از خلیجالفارسی و بحرالفارسی تا خلیج فارس
اشکان زارعی (فعال میراثفرهنگی) به خجستگی دهم اردیبهشت روز ملی خلیج فارس یادداشتی با محوریت «جایگاه ایرانیان باستان در جزیرةالعرب» نوشت.
چندین دهه است که همسایگان جنوبی ایران با نادیده گرفتن گزارشها و نشانههای تاریخی٬ تنها بر پایهی رویکرد و نگرشهای نژادی و سیاسی میکوشند نام کهن خلیجفارس را دگرگون سازند. حال آن که جزیرةالعرب٬ سرزمینی که امروزه شبه جزیرهی عربستان نام دارد به عنوان نخستین زیستگاه اعراب٬ از روزگار فرمانروایان آریایی همواره در قلمرو سیاسی٬ فرهنگی و اقتصادی ایران به شمار میآمده است. چنانکه داریوش بزرگ هخامنشی در بند ششم سنگنبشتهٔ بیستون از آرابیا (عربستان کنونی) در جرگهٔ سرزمینهای خراجگزار خود نام میبرد. این جستار (موضوع) در سنگنبشتههای دیگری مانند آپادانای شوش٬ نقشرستم و کعبه زرتشت نیز یادآوری شده است.
دراینباره میتوان از سنگنگارهای در تختجمشید نام برد که بزرگان عرب را به همراه سران کشورهای دیگر در حال دادن پیشکش به شاه هخامنشی نشان میدهد. همچنین به گفته هرودت٬ هنگام لشکرکشی کمبوجیه به مصر بعضی از تیرههای (قبایل) عرب٬ با هزار شتر، مَشکهای آب را برای سپاه ایران از بیایان سینا گذر داده٬ به آنها کمک بسیار نمودند. وی همچنین از کمانداران عرب در سپاه خشایارشا نیز نام میبرد. از اینرو در ادبیات یونان و روم نخستین بار که از اعراب سخن به میان میآید، در تراژدی «ایسخولوس» هنگام گفتگو از یک افسر برجسته عرب در سپاه خشایارشا است.
اوج نقشآفرینی ایرانیان در جزیرةالعرب را باید در روزگار ساسانیان برای هماوردی(رقابت) با رومیان در دسترسی به جادهٔ بازرگانی یمن- شام وکرانههای دریای سرخ جستجو کرد. در همین راستا شاپور دومین شاه ساسانی برای جلوگیری از تاخت و تاز اعراب بادیهنشین حجاز به درون ایران٬ و چیرگی بیشتر بر عربستان فرمان داد دولت حیره به دست اعراب لخمی با همراهی شهروندان پارسی و سریانی به مرزبانی مهرزاد پایهگذاری گردد.
با پدیداری دولت حیره٬ ساسانیان٬ سازمان چاپار(پُست) وترابری خویش را در سراسر عربستان گسترش دادند که دستاورد آن افزایش پیوند مردم جزیرةالعرب با شاهنشاهی ساسانی بود٬ تا جایی که چهرههای سرشناسی چون ابوسفیان مرد توانمند مکه٬ امرؤالقیس٬ چکامهسرای عرب و نضربنحارث یکی از بزرگان قریش به حیره و دربار ایران رفت وآمد مینمودند که این کار خود زمینهی کارسازی فرهنگ و اندیشهٔ ایرانی به سرزمین حجاز را فراهم آمد. از این رو پژوهشگرانی مانند ابنکلبی٬ طبری٬ دینوری و ابناثیر٬ حیره را جدای از ایران ندانسته٬ از آن با نام شهر و دولتی ایرانی یادکرده٬ در گزارشهای سریانی و رومی نیز اعراب حیره را «اعراب فارس» نامیدهاند.
در سالهای میانی فرمانروایی ساسانیان سیراف که بزرگترین و نامورترین بندر ایرانی در خلیجفارس بود رو به ویرانی نهاده٬ شکوه گذشته را از دست داد. از اینرو پادشاهان ساسانی در پی رویکرد خویش برای بهرهبرداری اقتصادی بیشتر از عربستان و جلوگیری از رخنه (نفوذ) سیاسی رومیها٬ بازرگانان٬ و بازاریان سیراف را به شهر جده در باختر عربستان در نزدیکی دریای سرخ برده٬ به نوسازی و ساماندهی این شهر پرداختند.
ابیالمجاور دمشقی در رویه ۳۷ کتاب «المستبصر» پیرامون ساخت جده آورده است: «هنگامی که سیراف از رونق افتاده و ویران شد مردم آنجا آن بندر را ترک کردند و به بندرهای دیگر در ساحل دریا رفتند و از آن جمله عدهای هم به جده آمدند و در آنجا سکونت گزیدند و برای استحکام آنجا دورتادور شهر را باروئی از سنگ و گچ ساختند»
عبدالقدوس الانصاری در رویه ۱۲ کتاب «تاریخ مدینة جدة» چنین نوشته است: «این بندر را ایرانیان پیش از اسلام ساخته و آباد کردهاند و از آن برای داد وستد کالا استفاده میکردند.»
همین نویسنده از زبان ابوعبدالله محمد حمیری در کتاب الروض المعطار فی اخبار الاقطار میگوید: «جده از بناهای ایرانیان است. باروهای آن را به استوارترین شکلی آنها ساختند و همچنین خانهها ومنزلهای آنجا را، بطوری که استوارتر از آن نباشد».
به گفتهٔ گیتاشناسان (جغرافیدانان) سدههای نخستین اسلامی٬ مهرازی ( معماری) ممتاز جده که در حجاز بیهمتا بود٬ نشان از ایرانی بودن این شهر داشته است. زیرا در این زمینه از کاخهای دواشکوبه و خانههایی که با سنگ تراش خورده٬ کاشور٬ سیمان و گچ ساخته شدهاند و همچنین آبانبار و کاریز( قنات) نام میبرند. همچنین محمد بن احمد مَقْدِسی در «احسن التقاسیم» از شمار بازرگانان، صنعتکاران و کشتیسازان ایرانی پرشمار در جده و کرانههای دریای سرخ یاد میکند.
از آنجا که جده دروازه مکه به شمار میآمد٬ راه برای نقشآفرینی ایرانیان و کارسازی فرهنگ آنها در این شهر فراهم گردید. چنانکه ابوالحسن علی بن حسین مسعودی نویسندهٔ سده چهارم هجری گزارشی را در دو کتاب خود یعنی «مروج الذهب و التنبیه و الاشراف»، از زبان «مطهربن طاهر مقدسی » بازگو میکند که بر پایه آن ایرانیان باستان هنگام موسم حج به دیدار کعبه رفته٬ برای آن پیشکشی میبردند.
به گفتهٔ وی نام چاه زمزم نیز از نیایش زمزمه ایرانیان (آهسته زیر لب سخن گفتن) گرفته شده است. مسعودی در اینباره از ساسان پسر پاپک نیای ساسانیان نام میبرد که دو آهوی زرین٬ چند شمشیر و زر ( طلا) به کعبه پیشکش کرده است.
این رویداد را یکی از چکامهسرایان عربِ پیش از اسلام، نیز در چامهای سروده است:
زَمزَمت الفُرسُ عَلَى زَمزَمِ
وَ ذلکَ من سالَفَهَا الأقـدَمِ
«ایرانیان بر گرد چاه زمزم، زمزمه کردند و این از زمانهای قدیم بوده است».
پیرامون گفتار مسعودی دیدگاههای گوناگونی است برخی مانند اصغر حیدری در پژوهشهای خود با نام : «حج ایرانیان و زمزمه در کنار زمزم» و «ایرانیان در سپیده دم اسلام» و سید علی حسنی نیز، در نوشتار «جایگاه کعبه در نزد اقوام جاهلی و پیروان ادیان مختلف» این نگرش را پذیرفتهاند و برخی دیگر با دودلی (تردید) نگریستهاند.
اما جدای از درستی یا نادرستی این گمانهها٬ وابستگی سیاسی٬ فرهنگی و اجتماعی مردم مکه را با هازمان (جامعه) ساسانی نمیتوان نادیده انگاشت. چنانکه حمزه اصفهانی از شانزده مرزبان ساسانی سخن میگوید که بر بخشهای گوناگون عربستان همچون مکه٬ مدینه٬ تهامه٬ قطیف٬ طایف٬ حضرموت و... فرمان رانده٬ خراج آنها را گردآوری میکردند. یاقوت حموی نیز در کتاب معجمالبلدان مرزبان تهامه و مکه را «مرزبانزراره» دانسته است.
به گواه گزارشهای تاریخی؛ بسیاری از چهرههای سرشناس قریش و مکه همواره به دنبال برخورداری از پشتیبانی شاهان ساسانی و نمایندگان آنان در حیره بودهاند.
طبری در رویه ۱۰۸۹ تاریخ خود٬ «نوفل برادر هاشم را نخستین کسی میداند که برای خاندان قریش از شهریاران ایران پیمان برای رفت و آمد و بازرگانی در خاک خسروان گرفت»
یعقوبی نیز در رویه ۳۱۵ کتابش میگوید: «چون هاشم درگذشت. قریش را بیتابی گرفت...نوفل به حیره رفت و پیمانی از کسری گرفت»
افزون بر ابوسفیان که پیشتر از آن یاد شد٬ «عمر خلیفه دوم نیز هنگام جوانی با عدهایی از جوانان قریش نزد نعمانبن منذر نماینده ساسانیان در حیره رفته و جوائزی گرفت».
یکی دیگر از بزرگان مکه که به دربار ساسانی راه یافت٬ «عبداللهبنجدعان» است. ابوالفرج رونی در رویه ۳۲۹ کتاب الاغانی دیدار وی را اینگونه بازگو میکند: «گویند که ابن جدعان بر کسری وارد شد و نزد او فالوذ خورد. پرسید این چیست؟ گفتند: فالوذ است، گفت فالوذ چیست؟ گفتند: مغز گندم که با عسل درآمیخته. گفت بهر من غلامی بیابید که ساختن آن بتواند. پس غلامی که فالوذ ساختن میدانست نزد او آوردند.»
زبان و استورههای فارسی نیز دروازههای مکه را گشودند. ابنهشام در رویه ۳۰۰ سیره خود یادآوری میکند که نضربنحارث برای رویارویی با پیامبر (ص) به میان مردم رفته «از احادیث شهریاران فارس و احادیث رستم و اسفندیار برای آنان میگفت». همین «نضر» چگونگی نواختن بربط و خواندن آواز عبادیان را در حیره فرا گرفته با خود به مکه آورد.
ابوالولید ارزقی در رویه ۴۹۵ کتاب «تاریخ مکه» از گروه هیربدانی یاد میکند که شهروند مکه بودهاند. یکی از آنان به نام «مهر» به شوند (دلیل) آموزش خواندن و نوشتن به مکیان ٬ کوچهای در مکه به نام وی نامگذاری کرده بودند.
ادیان و اندیشههای ایرانی نیز در مکه هواخواهانی داشت چنانکه « زندقه در قریشیان و مجوسیت میان بنوتمیم رواج داشت». البته برخی از بادیهنشینان با اندیشههای برابریجویانه مزدک هم به خوبی آشنایی داشتند.
پادشاهان ساسانی در راستای راهبرد خویش در شبه جزیره عربستان و خلیجفارس نگاهی ویژه به بحرین و یمن داشتند. این سرزمین در روزگار ساسانیان از جنوب میارودان تا کنارههای دریای عمان و از کرانههای جنوبی خلیجفارس تا بیابانهای عربستان گسترده بود.
ابنخردادبه در رویه ۱۴۷ کتاب المسالک والممالک؛ « هَجر را بزرگترین و برجستهترین شهر بحرین با شهروندان ایرانی دانسته که مرزبان آن نیز یک ایرانی به نام سیبخُت است».
بحرین که تا پیش از اسلام همیشه بخشی از خاک ایران به شمار میآمد در روزگار ساسانیان گاه برخی از اعراب حجاز و یمن برای دستبرد به آن یورش میآوردند. در این زمینه کیفری که شاپور دوم ساسانی که به او ذوالاکتاف میگفتند به راهزنان عرب داد٬ در پژوهشهای تاریخی آمده است.
یمن را باید واپسین کشوری دانست که در سالهای میانی سده ششم میلادی به قلمرو ساسانیان افزوده شد.
سال ۵۷۵ میلادی٬ در پی درخواست کمک سیفبنذییزن از خسروانوشیروان برای بیرون کردن سپاهیان حبشه از یمن٬ وهرز دیلمی یکی از اسواران ارتش ایران به همراه هشتصد مرد جنگی به عدن و صنعا لشکر کشیده٬ سربازان حبشه را شکست داد. از اینرو ایرانیان با رسیدن به یمن٬ از یکسو بابالمندب را نیز از آن خود کرده٬ دست رومیان را از کشتیرانی و بازرگانی در اقیانوس هند کوتاه کردند و از سوی دیگر فرهنگ ایرانی را پیش از پیش در جنوب عربستان گسترش دادند.
برپایهی آنچه گفته شد شبهجزیره عربستان تا پیش از برآمدن دین اسلام به شوند (دلیل) نداشتن حاکمیت ملی و یکپارچگی سیاسی در یک درازا و پهنا٬ وابستگی سیاسی ٬ اقتصادی و فرهنگی به ایران داشته٬ خلیجفارس نیز به همین نام خوانده میشد. چنانکه فرمان داریوش بزرگ هخامنشی در سنگنبشتهٔ آبراهه سوئز در سال ۵۱۵ پیش از میلاد بر دیرینگی نام خلیج فارس گواهی میدهد. همچنین گیتاشناسان یونانی و رومی مانند گزنفون در «کورشنامه» و استرابون در کتاب «از ایندی تا ایبری» این دریا را پرسیکوس سینوس نامیدهاند.
پس از اسلام نیز همهی رویداد نویسان مسلمان نیز همچون ابنحوقل در صورهالارض و ابنفقیه در مختصرالبلدان از خلیجالفارسی و بحرالفارسی سخن گفتهاند. نقشهها و اطلسهای جهان از نقشهی هکاتوس در سال۵۰۰ پیش از میلاد و آراتوستن در سال ۲۲۰ پیش از میلاد گرفته تا بتلمیوس نیز در سده دوم میلادی و امانوئل بوون در سده هجدهم میلادی این خلیج را با نام پارس میشناسند.
اکنون این پرسش پیش میآید کشور عربستان که تا پیش از اسلام با ساختار قبیلگی از یکپارچگی سیاسی برخوردار نبوده٬ با چه پشتوانه تاریخی از عربی بودن این آبراهه سخن میگوید؟
به راستی چرا باید برخی از کشورهای حوزه خلیجفارس که در سالهای میانی دهه هفتاد ترسایی( میلادی) پدید آمدهاند٬ پیشینهٔ یک کشور دیرینه سال و نام یک دریای کهن را نادیده بگیرند؟
یارینامه:
الاغانی؛ الفرج علی بن الحسین اصفهانی،
المسالک و الممالک؛ ابن خردادبه
تاریخ ساسانیان؛ کریستینسن
تمدن ساسانی؛ علی سامی
راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عرب جاهلی؛ آذرتاش آذرنوش
ساسانیان و خلیجفارس؛ تورج دریایی
تاریخ و فرهنگ ایران٬ ج۳ ۱٬۲٬..
محمد محمدی ملایری
دریای پارس٬ ایرج افشارسیستانی
خلیجفارس از دیرباز تاکنون٬ احمد اقتداری
تاریخ خلیجفارس و ممالک همجوار٬ دکتر محمدباقر وثوقی
تاریخ سیاسی اسلام؛
حسن ابراهیم حسن