خبرگزاری کار ایران

ایلنا گزارش می‌دهد؛

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر
کد خبر : ۴۶۱۰۰۸

این روزها زندگی زوج جوان باشتی با چهار فرزند خود به سختی می گذرد اما دردناک تر از آن اینکه سرپرست خانواده فرزند جانباز و همسرش فرزند شهید است.

به گزارش ایلنا، وقتی شندیم مرد خانواده فرزند جانباز و همسرش فرزند شهید است، باورم نشد. پیش خودم گفتم مگر می شود؟

یک‌ساعتی شد تا آماده شدم و به همراه دو نفر از دوستان تصمیم گرفتیم به خانه‌شان سر بزنیم و از نزدیک در جریان احوال‌شان قرار بگیریم.

پس از طی مسیر خیابان و گذشتن از کوچه‌های شهر باشت به خانه‌ای رسیدیم که "در" خانه به وسیله بلوک کاملاً مسدود شده بود و تنها یک در چوبی قدیمی که به وسیله یک الوار چوبی که به منزله قفل استفاده می‌شد نگه داشته شده بود.

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

داشتم به خانه نگاه می‌کردم که جوانی خوش استیل به استقبال‌مان آمد؛ پیش خودم فکر کردم او که از من و امثال من هم قوی تر و هم کاری تر است، چرا کار نمی‌کند؟

ماندم که بروم یا نه، بین دوراهی گیر کرده بودم، نکند همسر خانواده آدم بی‌خیالی باشد و بخواهد از این طریق …

بالاخره با خودم گفتم من که تا اینجا آمدم، حالا بروم و داخل خانه را هم ببینم؛ همین که وارد خانه شدم به صحنه‌ای عجیب برخوردم که تابحال در هیچ جای شهرم ندیده بودم.

مگر می شود سقف خانه ای در شهر باشت، هنوز الوارهای چوبی داشته باشد؟ این صحنه را بیشتر در خانه های قدیمی روستایی دیده بودم.

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

خانه‌ای یک اتاقی، که همه چیز در همان یک اتاق خلاصه می شد.

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

بعد از احوالپرسی مرد خانه شروع به صحبت کرد: جوان و تازه ازدواج کرده بودم؛ با آنکه شغلی نداشتم ولی با کار و کارگری می خواستم زندگی خوبی برای خانواده ام مهیا کنم.

یک روز وقتی در حال کار بودم احساس کردم چشمانم دیگر نمی‌بیند و نابینا شده‌ام، بعد از آنکه سه مرتبه چشمانم مورد عمل جراحی قرار گرفت حالا به گفته چشم پزشکان ۷۰ درصد از بینایی‌ام را از دست داده ام.

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

هم اکنون به سختی می‌بینم و پزشکان گفته‌اند که دیگر نمی‌توانی عمل جراحی انجام بدهی و باید از گرد و غبار، حساسیت، گرما و … دوری کنم و گرنه همین ۳۰ درصد بینایی باقی مانده هم از دست خواهد رفت.

مرادیان ادامه داد: من فرزند جانبازم و همسرم نیز فرزند شهید سرافراز فرهادی است؛ چهار فرزند خردسال داریم ؛ دو دختر و دو پسر.

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

پسر بزرگ ام مشکل و درد شکم دارد و دیگر فرزند پسرم دارای سوراخی در قلب خود است که باید هرچه زودتر درمان شود.

دختر بزرگم نیز با دوتا پلاتین در دستهایش زندگی می‌کند.

در لابلای سخنان پدر خانواده، علیرضا چهارساله که مشکل قلبی دارد، حرف‌های پدرش را قطع کرد و گفت: پدر مگر وقتی به زیارت امام رضا(ع) رفتیم خودت نگفتی امام رضا مرا خوب می‌کند؟ چرا باز هم می گویی قلب من سوراخ است؟

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

سخنان علیرضای بازیگوش با آن لحن کودکانه و آندوهگینش چنان غم و بغضی در بین ما ایجاد کرد که برای منی که قبلا این چنین زندگی هایی را ندیده بودم آن‌قدر سنگین بود که به زحمت توانستم خودم را کنترل کنم و به بهانه عکس گرفتن به بیرون رفتم.

همسر خانواده در حال آماده کردن چای برای ما بود، اجاق گاز کوچکی در گوشه اتاق.

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

خانم فرهادی گفت: پدر شهیدم در سال ۱۳۳۷ در شهر یاسوج متولد شد و در سال ۱۳۶۵ و در سن ۲۸ سالگی در مهران به شهادت رسید.

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

وی افزود: همانطور که همسرم گفت ایشان هم فرزند جانباز است ولی هر دو فاقد شغل و درآمدیم و زندگی‌مان به معنای واقعی کلمه به سختی می‌گذرد.

این فرزند شهید از مسئولان خواست تا فکری به حال خانواده اش کنند تا انشالله با شاغل شدن خود یا همسرش از این زندگی اسفبار خارج شوند.

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

وقت خداحافظی بود و ما باید می رفتیم، همینکه از در اتاق خارج شدم گربه‌ای را دیدم که فارغ از هر گونه فکر و خیال ما انسان‌ها آرام در گوشه‌ای دنج به خواب فرو رفته بود، آنقدر به حیوان نزدیک شدم که می‌توانستم لمس‌اش کنم ولی از جایش تکان نخورد، وقتی دلیل را پرسیدم پدر خانواده گفت: با وجود آنکه ۴ فرزند خردسال دارم ولی ما به این گربه پناه داده ایم تا در این روزهای سرد بتواند جایی گرم داشته باشد و جالب تر این بود که با وجود مشکلات عدیده خانواده، یک پتو هم زیر گربه پهن شده بود که این خود نشان از وسعت مهر و محبت و کرم این خانواده داشت.

ماجرای زندگی تلخ دختر شهید و فرزند جانباز در باشت + تصاویر

گزارش و عکس/فاضل کامران

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز