خبرگزاری کار ایران

یادداشتی از محمدرضا الوند؛

دو مبارزنمای مشروطه‌چی قاجار در مسلخ

دو مبارزنمای مشروطه‌چی قاجار در مسلخ
کد خبر : ۷۷۴۱۱۵

محمدرضا الوند «چشم به راه میرغضب» به نویسندگی، طراحی و کارگردانی حسین کیانی را یک نقیضه‌نگاری تازه از نمایشنامه «در انتظار گودو» خوانده و می‌گوید: کیانی در این نمایش دو مبارزنمای مشروطه‌چی دوران قاجار را به مسلخ کشیده که منتظر آمدن جلاد و بریدن سرهاشان، زمان می‌گذرانند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، محمدرضا الوند، (هنرمند عرصه تئاتر و نمایشنامه‌نویس) طی یادداشتی با عنوان «چشم به راهی» به اجرای نمایش «چشم به راه میرغضب» به نویسندگی، طراحی و کارگردانی حسین کیانی که این روزها در تماشاخانه سنگلج اجرا می‌شود، پرداخت.

یادداشت الوند به شرح زیر است:

نگاه و مفهوم انتظار در نمایشنامه «در انتظار گودو» اثر مشهور ساموئل بکت ایرلندی در میانه دهه پنجاه میلادی و انعکاس رنج بشر در مواجهه با پدیده هولناک و ضد بشری جنگ، نگاهی عمیق و فلسفی است.

جهان تفکر و هنر در خلق آثار ادبی، تجسمی و یا در تئاتر و سینما، متاثر از این اثر منحصر در تاریخ بشر تا به امروز آثار متنوع و برانگیزاننده‌ای به منصه ظهور رسانده تا به امروز که به دیدن مضحکه «چشم به راه میرغضب» نوشته و کارگردانی حسین کیانی هنرمند شاخص امروز تئاتر کشور نشستیم.

نمایشنامه آقای بکت به اندازه تابلوی سحرانگیز مونالیزای داوینچی به قدری بدیهی، اما ممتنع، به حدی رمزآمیز، ولی ساده و پیش پا افتاده است که هنوز نظریه‌پردازان جهان نمی‌توانند این دو اثر جاودانه را از شاخه‌های بحث در حوزه بحران زیبایی‌شناسی و تفکر و نقد کنار بگذارند.

دو مبارزنمای مشروطه‌چی قاجار در مسلخ

آیا انتظار در نگاه بکت اهمیت دارد یا چیستی و چگونگی «گودو»؟ این که گودو اصلا وجود دارد یا ندارد، چه جنسیت یا چه گونه انسانی یا حیوانی است و اصلا چرا باید بیاید، نیاید، کجا هست، یا کجا و چرا رفته، مهم نیستند، مهم انتظار بشر در آگاهی از چگونه آمدن خودش و مرگ ناگزیری است که فرا می‌خواندش.

بشر می‌داند که چیست و برای چه منظور زیستگاه خود را متراکم ساخته و لحظه به لحظه با هر حرکت پاندول‌وار، زمان به سوی نابودی و ویرانی نزدیک‌ترش می‌کند، اما تشنه است که دوباره ببیند و عاقبت را دریابد و از این رو همواره در انتظار به سر می‌برد. انتظار برای رویدادی که کمابیش از چند و چونش بی‌خبر نیست، اما تا لحظه نشستن و در رسیدنش گویا در لذتی ناشناخته و غریزی باید به سر برد.

این معما از نقطه نظر واقعی، می‌تواند دستمایه طنز و مضحکه و کایکاتور هم باشد که تا به امروز رویکردهای متعدد آن را به خصوص در نمایشنامه آقای ساموئل بکت دیده و می‌بینیم. اینک حسین کیانی نمایشنامه‌نویس خوش‌قریحه کشور، در یک نقیضه‌نگاری تازه از نمایشنامه «در انتظار گودو» به خلق اثری دیدنی و طناز دست زده است که این روزها در تماشاخانه سنگلج تهران روی صحنه رفته است.

دو مبارزنمای مشروطه‌چی قاجار در مسلخ

کیانی در این نمایش به جای دو انسان عاطل و هویت از دست داده نظیر «ولادیمیر» و «استراگون»؛ دو مبارزنمای مشروطه‌چی دوران قاجار را به مسلخ کشیده که منتظر آمدن جلاد و بریدن سرهاشان، زمان می‌گذرانند. این دو در نوشته بکت، جفتی نظیر خود دارند. «پوتزو» و «لاکی» که دو رهگذر عجیب و رمزآمیزند و در این نقیضه شوخ ایرانی، «توله استنطاق‌چیِ» تازه‌کار و به عبارتی جویای کار و منصب دولتی و «سیاه» سرخ‌پوش و مضحک نمایش‌های سیاه‌بازی ایرانی است که البته از ظهور تا افولش همواره محکوم و مورد غضب سلاطین و پادشاهان ایرانی بوده است. هرچند که این طنازان هوشمند به نوعی در حریم خصوصی بارگاه حاکمین اسباب سرگرمی آنان بودند و با زبان تند و تیزشان به هیچ مقرب دیگری، اجازه عرض اندام نمی‌دادند و همین نیز خوشایند صاحبان قدرت بود.

توله‌ استنطاق‌چی می‌خواهد به زبان تیز او فائق آید تا ثابت کند می‌تواند مستنطق زبده‌ای شود. سیاه همچون همیشه تنها قدرت برتر صحنه می‌شود و دیگران قافیه می‌بازند. او از خدا می‌خواهد که این دو محکوم به مرگ بخشیده شوند و در پایان، هنگامی که خود سیاه به گناه نکرده‌اش موقر آمده، خبر مرگ میرغضب می‌رسد!

مضمون انتظار به قدری در این نمایش با ساده‌لوحی کاراکترهای نان به نرخ روز خور گره می‌خورد که عاقبت درمی‌یابیم این دسته از آدم‌ها چون راه بازگشت ندارند، خود را پشت یک انتظار بیهوده و عاری از منطق و لذت پنهان می‌کنند. افرادی که همواره از خود همیت و هویت ندارند و از آویزان شدن به این و آن بهره می‌جویند. اشخاصی با پز دروغین روشنفکری و آگاهی‌بخشی آب به آسیاب این و آن می‌ریزند تا ریزه‌خوار سفره‌های پرخفت خود باشند. بسیاری که در تاریخ به بهانه مشروطه و رهایی از استبداد چنان فرصتی به مستبدین می‌دهند تا چون دستمالی کم ارزش فرصت حذف و خفه کردن‌شان سر برسد.

دو مبارزنمای مشروطه‌چی قاجار در مسلخ

کیانی در نمایش «چشم به راه میرغضب»، اصرار زیادی به تاکیدات موکد شده دارد و دائم نشانه‌هایی را به دفعات تکرار می‌کند که در روند نمایش چندان ضرورتی ندارند و به قول ادبا تکرار مخل و یا مضر می‌شوند و به طولانی شدن اجرا می‌انجامد. اجرا می‌طلبد با ریتم و ضرب‌آهنگ چابک‌تری، به بازشکافی پوسته‌های عمیق و شیرین خود بپردازد و لحظات مفرحی برای تماشاگر خود رقم بزند.

نویسنده و کارگردان آثار پرقدرتی چون «همسایه آقا»، «مشروطه بانو» و «مضحکه شبیه قتل» برای اولین بار دست به کار اثری شده که در شناسنامه‌اش آثار برجسته جهانی می‌درخشد. آفرینش این نمایشنامه بر قاب سنگلج فرصتی است تا پژوهشگران و دانشجویان اهل درس و مدرسه تئاتر در خصوص کارکرد تماشاخانه مخصوص نمایش‌های ایرانی به تامل بپردازند که نمایش‌هایی با این ظرفیت بالا اگر جایگزین نمایش‌های به ظاهر سنتی اما کم‌زور و توان شوند در آینده پژوهش در حوزه نمایش‌های ایرانی جدی‌تر و شایسته‌تر خواهد شد.

هر دو سال یک بار فستیوال نمایش‌های آیینی و سنتی برای خودش لک و لکی می‌کند اما مرور دوره‌های اخیر خبر از یک تکرار و عادت به فرم‌های کلیشه‌ای و دمده می‌دهد. درحالیکه می‌تواند با دعوت از آثاری شبیه به این نمایش، همایشی پرارج و قیمت فراهم آورد.

تئاتر ایرانی کاربلد، خوش قریحه، مبدع و متفکر می‌طلبد، نه عده‌ای که نه تاریخ می‌شناسند و می‌خوانند و نه برای ساز و کار نمایش ایرانی دل می‌سوزانند و زحمت شایسته می‌کشند.

«چشم به راه میرغضب» کیانی در تداوم آموزه‌های بزرگ معلم و آموزگار نمایش ایرانی است که هنگامه‌اش در دفتر تاریخ مثبوت خواهد ماند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز