کارگردان فیلم سینمایی «بیآبان» مطرح کرد:
وجدان مفهومیست که جامعه امروز ایران به آن نیاز دارد/ ۱۵ سال درد برای یک قتل
مهرداد کوروشنیا با اشاره به اینکه وجدان یکی از قدیمیترین و مهمترین مفاهیم تاریخ بشریت است، تأکید کرد: «بیآبان» به مفاهیمی میپردازد که جامعه امروز ما به آن نیاز دارد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فیلم سینمایی «بیآبان» به عنوان اولین اثر سینمایی مهرداد کوروشنیا در مقام کارگردان به تازگی در گروه هنر و تجربه اکران شده است. رضا اخلاقیراد نقش اصلی این فیلم را ایفا کرده و علیرضا استادی، نسیم ادبی، صحرا اسداللهی و بابک نوری دیگر بازیگران این فیلم سینمایی هستند.
«بیآبان» فیلمی است که انسان را در چالش درگیریاش با وجدان خود به تصویر میکشد و برای به تصویر کشیدن این مفهوم از نشانههایی در دل طبیعت استفاده کرده است. در واقع «بیآبان» اثری بسیار متفاوت با تجربههای قبلی کوروشنیا در شبکه نمایش خانگی به حساب میآید و بیشتر میتوان آن را در مفهوم به فیلم «قصیده گاو سفید» بهتاش صناعیها نزدیک دانست که کوروشنیا یکی از نویسندگان آن اثر بود.
با مهرداد کوروشنیا درباره فیلم «بیآبان» گفتگویی داشتیم که در ادامه میخوانید:
به عنوان فیلمنامهنویسی که آثاری چون «ممنوعه» و «کرگدن» را در کارنامه خود دارد، برای اولین تجربه کارگردانی بر خلاف تجربیات قبلی به سراغ فیلمی سینمایی رفتهاید که میتواند نظر مخاطبان خاص سینما را به خود جلب کند. چطور به این تغییر ساختار و جهان سینمایی رسیدید؟
من نگارش سه فیلمنامه را در کارنامه خود دارم، آثاری چون «ممنوعه» و «کرگدن» که به نوعی در حیطه آثار سرگرمکننده قرار میگیرند و همیشه به من میگفتند تو سالها در تئاتر کار کردی و نمایشنامه نوشتهای که آثارت جزو آثار فرهنگی و فلسفی و... بوده، چطور در سینما تا این حد فضای متفاوتی را دنبال میکنی؟
من در سینما همیشه دنبال فرصتی بودم که آنچه که خودم میپسندم را دنبال کنم. در آثار قبلیام به عنوان یک نویسنده، فردی بودم که بخشی از پروژه است و آنچه که کارگردان در نظر دارد را باید پیش ببرم، من همین کار را در دانشگاه هم انجام میدهم و آنجا تدریس میکنم، در واقع در پروژههای قبلی مثل همان تدریس در دانشگاه وظیفهای حرفهای دارم.
در واقع ممکن است یک کارگردان یا تهیهکننده از من بخواهد در یک پروژه ضعفهای فیلمنامه را برطرف کنم تا آن اثر بتواند در جلب نظر مخاطب موفق باشد یا شاید کارگردانی از من بخواهد فیلمنامهای بنویسم که فروش بالایی داشته باشد، من در آن زمان نظر و هدف فیلمساز را دنبال میکنم اما در تولید اثر شخصی جهانبینی خودم را دنبال میکنم و اگر مخاطب قصد دارد با جهانبینی من آشنا شود باید ده نمایشنامهای که نوشتهام را بخواند. در فیلم «بیآبان» هم سعی کردم نگاه خودم را دنبال کنم.
«بیآبان» درباره مسئله وجدان است. وجدان یکی از مهمترین مفاهیم تاریخ بشریت است و قدمتش به درازای قدمت وجود انسان است،. تاریخ پیدایش ادیان برای این بود که انسان صاحب وجدان شود و وجدان مثل یک قوه قهریه و یک نظام اخلاقی در درون انسان قرار دارد و او را از تعدی به حقوق دیگران، ظلم و ستم منع میکند. فیلمهای زیادی با این مضمون ساخته شدهاند و رمانهای زیادی نوشته شدهاند که مطرحترین آنها «جنایات و مکافات» داستایوفسکی است.
ما با همین مضمون «بیآبان» را ساختیم و البته باید بگویم ایده اولیه قصه واقعی است، چند سال پیش مردی در شیراز به پاسگاه مراجعه کرده و گفته ۱۵ سال پیش دختر بچهای را کشته و دفن کرده، سپس مأموران به محل دفن آن کودک میروند و میبینند که آنجا اتوبان شده و امکان بررسی حقیقت ماجرا وجود ندارد اما آن مرد اصرار دارد که تکلیفش را روشن کنند چرا که خودش دو فرزند دختر دارد که دیدنشان برایم عذابآور است.
با وجود اینکه این ایده واقعی است، در فیلم «بیآبان» مشخص نیست که آیا قتل صورت گرفته یا شخصیت اصلی توهم قاتل بودن دارد.
بله من تعمداً این کار را کردم، مهم نیست که این موضوع واقعیت دارد یا توهم ذهن شخصیت اصلی است، این دلمشغولی و عذاب نشان میدهد که ما حسی به نام وجدان در درون خودمان داریم که بازخواستمان میکند و اگر هم ارتکاب قتل توهم است، این توهم و تصور برای آن فرد متوهم واقعی است و در مفهوم به همین دلیل واقعی یا غیرواقعی بودن موضوع اهمیتی ندارد وقتی چنین حسی داریم شب نمیتوانیم بخوابیم و در عذاب هستیم.
امروز جامعه ما به وجدان احتیاج دارد، اگر وجدان داشته باشیم دروغ نمیگوییم، دزدی نمیکنیم، دچار فساد و کلاهبرداری نمیشویم. من این مفهوم را خیلی مهم میدانم و به همین دلیل به سراغ آن رفتم و سعی کردم فیلم را تا حدی در شمایل غیر تجاری بسازم تا مخاطب برای دیدن و تفکر کردن به سینما بیاید.
چرا با وجود اینکه قصه واقعی در شیراز رخ داده، به عنوان نویسنده و کارگردان قصه خود را به منطقهای دیگر و در دل طبیعت روایت کردید و مفهوم طبیعت را به این اثر اضافه کردید؟
طبیعت زایندگی دارد، لطافت و آفرینشگری در دل طبیعت است و تقابل مرگ و نیستی با طبیعت نمود بیشتری پیدا میکند. به همین دلیل در بسیاری از سکانسهای کلیدی از جلوههای طبیعت هم استفاده کردیم و تلاش ما بر این بود که فیلمی بسازیم که نگاه فرهنگی و فکری داشته باشد. در واقع بخش فکری ماجرا برای من مهم بوده و مباحث اقتصادی و درآمدزایی در اولویتهای من نبود.
معمولاً فیلمسازانی که از تئاتر به سینما میآیند، در کارگردانی همچنان نشانههایی از تجربه تئاتریشان دیده میشود اما در «بیآبان» شما سعی کردید کاملاً از نشانههای تئاتری فاصله بگیرید.
بسیاری از همکاران ما وقتی از تئاتر به سینما آمدهاند همان کارگردانی فضای تئاتر را به سینما آوردهاند و در دکوری محدود بودند که البته زیباییها و فضای خاص خود را دارد اما من سعی کردم از مدیوم تئاتر فاصله بگیرم و با مدیوم سینما فیلم بسازم. سکانس پلانها، لانگشاتها و... همه نشانههای سینمایی هستند یا حتی ده دقیقه پایان فیلم شما دیالوگی نمیشنوید و همه چیز در سکوت اتفاق میافتد.
در فیلم «بیآبان» شخصیت اصلی درگیر یک عذاب وجدان است که سالها با او همراه بوده و این مسئله باعث شده تا در شخصیت او نیز این عذاب وجدان تأثیر بگذارد. نشانههایی مثل وسواس که در شخصیت اصلی شاهد هستیم را با منطق روانشناختی به فیلم اضافه کردید یا این ویژگیهای رفتاری دلایل دیگری دارد؟
یکی از دروسی که در دانشگاه تدریس میکنم مبحث شخصیتشناسی است، من درباره این موضوع کتاب منتشر کردهام و در مقطع لیسانس و فوق لیسانس شخصیتشناسی را درس میدهم و تا حدی که لازم باشد به روانشناسی، کهن الگو و اسطوره هم شناخت دارم. نشانههایی که در شخصیت این فیلم میبینید قطعاً دلایلی روانشناختی هم دارد.
فیلم «بیآبان» در کارنامه سینماییام شخصیترین کار من است. وقتی انسان با بیرون از خودش کشمکش دارد، جذابیتهای زیادی در اثر شاهد هستیم که المانهایی چون تعلیق ایجاد میکند ولی کشمکش درونی را در قالب یک اثر سینمایی به سختی میتوان نشان داد. یکی از دلایلی که فیلم فضای متفاوتی دارد همین مسئله است که ما به درگیریهای درونی میپردازیم.
«بیآبان» در برخی سکانسها یادآور فیلم «بدون عشق» زویاگینتسف بود، آیا از این فیلم الگو گرفتهاید یا این شباهت تصادفی است؟
مشخصاً از آن فیلم که به نظرم فیلم خیلی خوبی هم هست، الگو نگرفتهام اما از آن سینما قطعاً تأثیر گرفتهام. به فیلمسازانی چون کریستف کیشلوفسکی و نوری بیلگه جیلان علاقه دارم و به طور کل این سینمای متفکر را بیشتر از سینمای سرگرمکننده میپسندم. با این حال کار تجاری هم میکنم و به تازگی مشغول نگارش فیلمنامه یک سریال هستم ولی فیلم «بیآبان» را با بودجه شخصی ساختم و هنوز تنها یک چهارم سرمایهای که برای ساخت این فیلم هزینه کردم برگشته است.
بسیاری از تهیهکنندگان از اکران فیلمشان در این شرایط صرف نظر کردهاند. چرا تصمیم گرفتید که «بیآبان» در این شرایط اکران شود؟
فیلم ما باید 14 مهر اکران میشد و تنها توانستیم 45 روز به دلیل وقایعی که در جامعه رخ داده اکران را به تعویق بیندازیم. اما با این حال به نظر من فیلم «بیآبان» بیربط به مسائل روز جامعه نیست و در مفهوم ارتباطی در این بین وجود دارد. به نظر من مفاهیمی که در «بیآبان» مطرح میشوند، مفاهیمی هستند که جامعه امروز ما به آنها احتیاج دارد.
چرا فیلم را در پایانبندی از فضای رئال خارج کردید و به نوعی سوررئال به پایان رساندید؟
برخی بر این عقیدهاند که پایانبندی فیلم کمی شاعرانه است و برخی نظرات دیگر دارند. اما پایان فیلم هم باید رئال دید. شخصیت اصلی که ۱۵ سال یک گناهکار بوده، حالا تاوانی داده که بعد از آن به نظر میرسد که قرار است که به سعادت برسد و میبینیم که با وجود همه ضربههایی که خورده در فضایی مهآلود به سمت طبیعت قدم برمیدارد. من فکر میکنم این پایانبندی در خدمت مفهومی است که فیلم «بیآبان» دنبال میکند.