خبرگزاری کار ایران

برشی از یک زندگی همراه با پوشک و داروهای قسطی/ دردهایی که برای بازنشستگان تکثیر می‌شوند!

برشی از یک زندگی همراه با پوشک و داروهای قسطی/ دردهایی که برای بازنشستگان تکثیر می‌شوند!
کد خبر : ۷۹۶۸۹۱

بازنشستگان بارها اعلام کرده‌اند بیمه پایه را ارتقا دهید؛ ما نمی‌توانیم بعد از سی سال بیمه‌پردازی، هم برای بیمه تکمیلی پول اضافی بپردازیم هم پول دارو و درمان و سونوگرافی و فیزوتراپی و هزار عملیات پزشکی دیگر را از جیب خالی خود بدهیم. بازنشستگان بارها در بیانیه‌ها و اطلاعیه‌هایشان تاکید کرده‌اند: نه به بیمه تکمیلی!

به گزارش خبرنگار ایلنا، یکی از بازنشستگان روایت می‌کند از زندگی یکی از همکارانش؛ همکاری که در این وانفسای گرانی و بالا رفتن هزینه‌های زندگی، با خیلی چیزها، هم زمان می‌جنگد؛ با بیماری و دردهای بسیار آن از یک طرف و با بی‌پولی و درماندگی در تامین هزینه‌های درمان از سوی دیگر.

می‌گوید: «به عیادت بیماری رفتم که از کارگران بازنشسته تامین اجتماعی‌ست؛ آنهم از حداقل‌بگیران، با دختر و پسر جوانش زندگی می‌کند. ساعتی قبل از بیمارستان به خانه برگشته‌اند و او مثل تکه‌ای بیجان، فقط پوست و استخوان در بستر ولو شده است . چند ماهی است که زمینگیر است و این روزها، او را پوشک می‌کنند؛ پسرش که پیک موتوری‌ست، امروز هم سر کارش نرفته است. این پسر، دل پر دردی دارد؛ می‌گوید خستگی ما بیشتر روحی‌ست تا جسمی؛ پدرم از چندرغاز حقوقش برای این روزها، این روزهای سختِ پیری، بیمه پرداخت کرده و هنوز هم هر ماه، بیمه تکمیلی پرداخت می‌کند، اما نصیبی از خدمات درمانی ندارد؛ هیچ چیز عایدش نشده.»

به گفته‌ی بازنشسته‌ی ما، صحبت‌های پسر آن پیرمرد ادامه دارد؛ صحبت‌هایی که نشان می‌دهد اوضاع برای بازنشستگانِ ازکارافتاده، اصلاً خوب نیست: «امروز صبح با نسخه دکتر به نمایندگی بیمه تکمیلی رفتم تا برای یک اسکن مغز، معرفی‌نامه بگیرم. تا ظهر در نمایندگی معطل شدم، آخرش گفتند مرکز موافقت نکرده، شما پولش را پرداخت کنید بعد به شما می‌دهیم؛ با مرکز تماس گرفتم، گفتند تامین اجتماعی تعهدات مالی‌اش را انجام نمی‌دهد؛ با بیمارستان تماس گرفتم گفتند شرکت بیمه تکمیلی پول ما را نمی‌دهد؛ عاقبت درمانده و از همه جا مانده، مستاصل گوشی را زمین گذاشتم؛ اینها همه تکه‌های یک پازل هستند؛ تکه‌هایی از پازلِ نامُرادی پدرم که اینجا روی بستر افتاده و نمی‌تواند تکان بخورد....»

این پسر ادامه می‌دهد: «ساده‌ترین مرحله درمان، گرفتن نسخه دارویی پزشک است؛ فکر نکنید گرفتن همین داروها از داروخانه ساده است و برایمان هزینه ندارد.»

داروهایی که مشمول بیمه نیستند!

او درحالی‌که به کسیه نایلونی محتوی چند جعبه قرص و آمپول رنگارنگ که روی میز پاتختی کنارِ بستر پدر قرار دارد، اشاره می‌کند، سری تکان می‌دهد و می‌گوید: «داروها را پول گرفته‌اند، رایگان به ما نداده‌اند؛ متصدی داروخانه گفت از شش قلم دارو، فقط یک قلم‌اش بیمه است. بقیه را آزاد حساب کردند؛ بعد از عمری کار، یک میلیون و ششصد هزار تومان به پدرم حقوق می‌دهند؛ پوشک را قبلا بسته‌ای بیست وچهار هزار تومان می‌خریدیم، حالا هر بسته بالای هشتاد هزار تومان است؛ باور کنید این حقوق یک میلیون و ششصد هزار تومانی، پول پوشک و داروهای پدرم هم نیست؛ باقی زندگی چگونه باید بگذرد؛ خدا می‌داند....»

در این اوضاع و احوال، این پدر و پسر که هر ماه از سر ناچاری، هزینه‌های هنگفت بیمه‌های تکمیلی را می‌پردازند، دو تا درآمد را روی هم گذاشته‌اند تا زندگی پیرمرد بیمار، لنگ‌لنگان بگذرد؛ یکی حداقل مستمری بازنشستگی و دیگری درآمد پیک موتوری. هر دوی این پول‌ها روی هم جمع می‌شود اما گره‌ای از زندگی پیرمرد بیمار باز نمی‌شود؛ هنوز پول داروها و هزینه‌های کلینیکی و رادیولوژی سنگین است و یک خانواده بازنشسته بعد از سی سال کار کردن و زحمت کشیدن، نمی‌تواند از پس این هزینه‌ها بربیاید؛ جالب اینجاست که این خانواده که سی سالِ تمام به صورت مرتب حق بیمه پرداخته، حالا در زمان کهولت و بازنشستگی، هر ماه پول اضافی بابت بیمه تکمیلی می‌پردازد...

برشی از یک زندگی همراه با پوشک و داروهای قسطی/ دردهایی که برای بازنشستگان تکثیر می‌شوند!

دولتی که بدهی کارگران را نمی‌پردازد!

بازنشسته‌ی ما در ادامه صحبت‌هایش، از روایت این پیرمرد به دردی می‌رسد که دردی مشترک است؛ دردی همگانی برای همه کارگرانی که درماندگی ۳۰ سال کار کردن، روی سلول‌های تنشان اثر گذاشته؛ کارگران دیروز که امروز پیرزنان و پیرمردانی هستند، درگیر بیماری و ضعف: «وقت بیرون آمدن از خانه، به چهره بازنشسته زمینگیر که پیر و ازکارافتاده شده است، خیره شدم؛ دیدم همه وجودش نیاز به خدمات بهداشتی و درمانی و مراقبت‌های پزشکی دارد، حقی که اصل  ۲۹ قانون اساسی آن را همگانی و دولت را مکلف به ارائه آن کرده است؛ با این وجود دولت در اجرای برنامه‌های صندوق بین‌المللی پول  ۲۰۷ هزارمیلیارد تومان به صندوق بازنشستگی تامین اجتماعی بدهکار است و این بدهی هنوز پرداخت نشده است. دولت نه تنها اصل ۲۹ قانون اساسی را از یاد برده، بلکه کارگران را در اداره اموال خودشان «صاحب حق» نمی‌داند؛ نه «شستا» را از آن کارگران می‌داند و نه منابع تامین اجتماعی را؛ دولت اگر بدهی هنگفت خود به تامین اجتماعی را بپردازد و این صندوق، درست و باکفایت و تحت نظارت خود کارگران و بازنشستگان، اداره شود، دیگر بازنشستگان بعد از سی سال جان کندن، نیازی به پرداخت هزینه‌های بیمه تکمیلی ندارند....»

روایت این پیرمرد به پایان می‌رسد اما دردهای بازنشستگان به خصوص آنهایی که درگیر رنج بیماری هستند، تمامی ندارد؛ بازنشستگان بارها اعلام کرده‌اند بیمه پایه را ارتقا دهید؛ ما نمی‌توانیم بعد از سی سال بیمه‌پردازی، هم برای بیمه تکمیلی پول اضافی بپردازیم هم پول دارو و درمان و سونوگرافی و فیزوتراپی و هزار عملیات پزشکی دیگر را از جیب خالی خود بدهیم؛ بازنشستگان بارها در بیانیه‌ها و اطلاعیه‌هایشان تاکید کرده‌اند: "نه" به بیمه تکمیلی!

گزارش: نسرین هزاره مقدم

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز