آنچه «کولبران» از سر میگذرانند؛
جدال با مین، دیسک کمر و بسته شدن مرزها
ریبوار داوودی در ترسیم زندگی آکنده با مرگ و ناکامیِ کولبران میگوید: کولبران به لقمه نانی راضیاند؛ نه بیمه دارند و نه بازنشسته میشوند مگر مین یا دیسک کمر یا بسته شدن مرزها بیکارشان کند!
به گزارش خبرنگار ایلنا، واژه «کولبر» معرف کسیست که همه بار زندگی را بر دوشهای نحیفش میگذارد و به پای جان، در طلب نان میایستد. زندگی کولبران آنچنان با رنج و سختی همراه است که هیچ تعریف و دال و مدلولی نمیتواند تجربه زیستی آنها را که آکنده از بیم و هراس دائم است، منتقل کند. زیست دردناکی که با از راه رسیدن ماههای سرد زمستانی، دردناکتر هم میشود.
ریبوار داوودی (عضو هیات مدیره انجمن صنفی کارگران ساختمانی مریوان و سروآباد) که از نزدیک شاهد رنجهای هر روزهی کولبرانِ غرب کشور است، در توصیف زندگی «کولبران» میگوید: نامشان کولبر است ولی چنین واژهای در هیچ دایرهالمعارفی ثبت نشده است. درآمدشان با تولید خالص و ناخالص محاسبه نمیشود چراکه هیچ درآمد ثابتی ندارند و ممکن است خیلی راحت در یک سحرگاه سوزناکِ زمستانی، تمام مال و سرمایهشان فنا شود و جسدشان را چند روز بعد، زیر آوار برف و بهمن پیدا کنند و آن وقت با چند میلیون تومان میتوان آنها را از بیمارستان تحویل گرفت!
میخواهم پسرم رئیس گمرک شود!
او ادامه میدهد: کولبران جان را با نان معاوضه میکنند؛ زندگی هر روزهشان را برای لقمه نانی میفروشند. آنها پول زیادی گیرشان نمیآید؛ دریغ که هیچ سهمی از ثروتها و منابع فراوانِ کشور ندارند؛ یکی از آنها با افسوس میگفت "میترسم بیکار شوم، فقر خردم میکند؛ میخواهم پسرم رئیس گمرک شود!"
داوودی این شغل یعنی «کولبری» را بیضابطهترین و ناامنترین شغل دنیا میخواند و ادامه میدهد: فرقی ندارد هر کجا مرز باشد، راه صعبالعبور باشد و بار طاقتفرسا باشد آنجا کار میکنند! این آدمها به جای اسبهایشان کار میکنند؛ مانند آنها گاهی سختتر گاهی سردتر! گاهی خودشان هم از ماهیت کولهبارهایشان اطلاع ندارند؛ این یعنی نمیدانند چه سودی نصیب دو طرف سودا میشود! مادری میگفت پسر جوانش را مرده زیر بار لوازم آرایشی پیدا کرده بود!
«ناچارند» که غیرقانونی باشند!
«کولبران» شرایط شغلیشان در بحران اقتصادی اخیر و در موج گرانی دلار چگونه است؛ داوودی میگوید: نگرانیهایشان تا دلت بخواهد زیاد بود؛ زیادتر هم شده؛ بازار کساد باشد؛ دلار بالا و پایین کند، راه خراب باشد، مرزها را ببندند، اینها همه نگرانیهاییست که هر روز شدیدتر میشود؛ آنها ترس نان دارند نه ترس جان؛ به استقبال مرگ میروند و بعد هم مهر خروج غیرقانونی از مرز! آنها «ناچارند» که غیرقانونی خروج کنند، که غیرقانونی باشند!
به گفتهی این فعال صنفی کارگران ساختمانی، کولبران به لقمه نانی راضیاند؛ نه بیمه دارند و نه بازنشسته میشوند مگر مین یا دیسک کمر یا بسته شدن مرزها بیکارشان کند!
او در پایان با تاکید بر اینکه بسیاری از کارگران فصلی و ساختمانی در دورههای کسادی بازار راهی به جز «کولبردن» ندارند؛ میگوید: نه عقل و نه احساس قادر به درک بار سنگین پیر زنان و پیرمردانی نیست که کولبرند یا کودکانی که با کول و مرگ همدم هستند، باید دید؛ فقط باید دید.... اگر بخواهی حالشان را بفهمی باید یک روز به جای آنها مرگ را لمس کنی!