خبرگزاری کار ایران

استاد فلسفه دانشگاه وارویک انگلستان:

همه ما تئوریسن‌های توطئه هستیم/ توطئه عامل پیش‌برنده پروپاگاندای قدرت سیاسی است/ برای تئوریسن‌های توطئه نبود شاهد یک مزیت است

همه ما تئوریسن‌های توطئه هستیم/ توطئه عامل پیش‌برنده پروپاگاندای قدرت سیاسی است/ برای تئوریسن‌های توطئه نبود شاهد یک مزیت است
کد خبر : ۸۶۰۳۷۱

قاسم کسام می‌گوید: در زمانه ما دیگر هیچ نظریه‌ای خارج از تئوری توطئه نیست ولی نظریات توطئه قوی کاملا اهداف سیاسی و ایدئولوژیک دارند.

 به گزارش خبرنگار ایلنا، عصر ما زیستن در میانه فضایی‌ست که مرز میان واقعیت و آنچه به عنوان واقعیت جعل می‌شود هر روز مغشوش‌تر از پیش می‌شود. امروز که میان ما و آنچه جهان در فی نفسه‌گی‌اش است هاله‌ای از صفر و یک‌های سرسام آور برکشیده شده، آیا می‌توان نسبت به ذات امور  بصیریتی روشن یافت؟ روزی که کانت از تمایز پدیدار و ذات سخن می‌گفت بی‌شک خبر نداشت که جهانی که شهروندانش به حساب‌های کاربری در شبکه‌های  اجتماعی فروکاسته شده‌اند دیگر تفکیک میان آنچه می‌نماید و آنچه هست هر روز غیرممکن‌تر می‌شود. اما این تنها دشواری‌ای نیست که زیستن در عصر دیجیتال به ما تحمیل کرده است بلکه ما اکنون در عصر هجوم اطلاعات و تحلیل با تکثر روایاتی در مورد وقایع روبرو هستیم که به طور سرسام‌آوری نسبت ما با واقعیت را مبهم‌تر و دورتر می‌سازند. در باب این پرسش‌ها با قاسم کسام (استاد فلسفه دانشگاه وارویک انگلستان) به گفتگو نشستیم.

 این تعدد روایت‌ها که عموما در برابر یک روایت رسمی رشد می‌کنند از کجا می‌آیند؟ ما چطور در میانه تئوری‌های توطئه گیج شده‌ایم؟ آیا در عصر حاضر تئوری‌های توطئه جای روایت‌های سرراست را گرفته‌اند؟  اصلا دیگر چیزی به اسم روایت غیرتوطئه‌ای وجود دارد؟

نظریه‌پردازان توطئه دائماً در معرض آماج خبری قرار دارند. دروغگو، بی‌مسئولیت متوهم و احمق... همه این‌ها بخشی از عناوینی هستند که امروز به این نظریه‌پردازان اطلاق می‌شود. وقتی جرج بوش قرائت‌های توهم توطئه‌آمیز در مورد یازده سپتامبر را تقبیح می‌کرد، دولت خود او سرگرم ترویج نظریه‌های توطئه‌ی پسِ واقعه یازده سپتامبر بود. اگر آن را سوءاستفاده ننامیم امروز باید بگویم که نظریه‌پردازان توطئه در مقام یک مورد مطالعه محل بررسی و پژوهش روانشناسان قرار گرفته‌اند.  مطالعه‌ای که اخیراً انجام گرفته نظریه‌های آنها را برای زندگی جمعی و فردی خطرناک و خشونت‌آمیز معرفی می‌کند. این تحقیق برملا کرد که نظریه‌پردازان تئوری توطئه عمدتاً مرد، مجرد، کم‌سواد، دارای منزلت خانوادگی و اجتماعی پایین هستند یا دست‌کم خود را در چنان وضعی می‌یابند. در نهایت این مطالعه نشان می‌دهد که عموم این افراد به لحاظ جسمی چندان وضعیت مطلوبی ندارند و اغلب هم دچار نارسایی‌های روانی هستند.

اگر بخواهید به حال این افراد تأسف بخورید بهتر است به یاد داشته باشید که آنها اصلاً آن افراد خجل و محجوبی نیستند که شما متصورید بلکه در واقع حامیان پرسر و صدای نظریات خود و ملامت‌کنندگان شرم‌آور مخالفانشان هستند. هر کسی که در معرض آماج خشم این نظریه‌ها قرار بگیرد، می‌داند که چنین تجربه‌ای تا چه اندازه می‌تواند دردناک باشد. ولی می‌توان پرسید تمام این سر و صداها برای چه بوده است؟ با وجود همه اینها اگر یک نظریه‌پرداز تئوری توطئه کسی باشد که بر وجود توطئه‌گرانی واقعی باور داشته باشد، ما خودمان می‌توانیم نظریه‌پردازان توطئه باشیم. تاریخ مملو از توطئه‌هایی است که چنان شواهد آشکاری در مورد آنها وجود دارد که به سختی کسی بتواند مخالف آن باشد و ردش کند. بحث ما در اینجا اصلاً در این باب نیست که آیا نظریه‌های توطئه فی‌نفسه اشتباه هستند یا نه. یک نظریه توطئه مستلزم گروه کوچکی از توطئه‌گران است که در خفا؛ کاری غیرقانونی یا مضر انجام می‌دهند. این همان معنایی از توطئه است که در تاریخ می‌توان مصادیق متعددی را ذیل آن یافت. تصور کنید که در یک نظریه توطئه؛ نظریه‌ای تعریف می‌شود در مورد یک توطئه. کتب تاریخی به ما می‌گویند که برای مثال گای فاوکیز و همکارانش عملیات انفجار در مجلس بریتانیا را در سال1605 طراحی کردند. چون طراحی یک توطئه بود پس نظرات و تفسیرهای تاریخی از آن هم نظریه‌های توطئه هستند. البته برای دریافتن نظریه‌های توطئه اصلاً نیاز نیست تا 1605 پس بروید بلکه در مورد همین حملات یازده سپتامبر نظریه‌های توطئه‌ی بسیاری در کار هستند که  تنها یکی از آنها این است که خود دولت بوش پسر، در پشت پرده این حملات قرار داشت. طبق این نظریه گفته می‌شود که دولت بوش با القاعده بر سر انجام این حملات و بهره‌برداری سیاسی و نظامی ایالات متحده به توافق رسیده بودند. این نظریه‌ای است که هر کتابی که در مورد 11 سپتامبر را بازکنید مطلبی در این باب در آن خواهید یافت. پس به نظر چنین می‌رسد که اگر شما قرائت رسمی در مورد وقایع یازده سپتامبر را باور کرده باشید، شما هم یک تئوریسین توطئه هستید. و اگر هم این قرائت را باور نکنید بازهم تئوریست توطئه هستید. در هر حال شما در این بازی توطئه‌اندیشی قرار دارید چنانچه هرکس دیگری که به آن واقعه می‌اندیشد چنین است. اگر وضعیت از این قرار است چطور می‌توان از اساس بحثی در این باب شکل داد که آیا کسی نظریه‌پرداز توطئه است یعنی باور دارد که توطئه مدنظرش تحقق یافته یا خیر؟ ولی یک موضوع دیگر هم باقی است: وقتی مردم در مورد نظریه‌های توطئه استدلال می‌کنند در حقیقت بر سر اینکه آیا مردم در خفا اعمال غیرقانونی و خشنی ترتیب می‌دهند بحث می‌کنند. ولی این چیزی نیست که نظریه‌های توطئه در مورد آن باشد. نظریه‌های توطئه چالش‌برانگیز که مردم حقیقتاً در مورد آنها بحث می‌کنند از این داستان‌های روزمره متفاوت هستند. قرائت رسمی از واقعه یازده سپتامبر در معنای معمول و هر روزه کلمه "نظریه توطئه" نیست. ولی اینکه یازده سپتامبر کار خود دولت بوش بود یک نظریه توطئه است. وضعیت در مورد مثلاً هلوکاست هم چنین است. یعنی اگر قرائت رسمی را بپذیریم ما در وادی توطئه‌اندیشی نیستیم ولی همین که چنین تلقی کنیم که خود یهودیان چنان افسانه‌ای را ساختند تا بعدها از آن برای پیشبرد منافع خود استفاده کنند نظریه توطئه است حالا که چنین است باید پرسید تفاوت نظریه توطئه با آنچه چنان نیست، چیست؟ چنانچه راب برادرتون کارشناس و محقق نظریه‌های توطئه اشاره می‌کند وقتی مردم یک واقعه را تئوری توطئه می‌نامند عموماً از هیچ نظریه قدیمی‌ای سخن نمی‌گویند نظریات توطئه نظریاتی غیرمعمعول و غیرعادی هستند چراکه این نظریات دارای زاویه دید و ویژگی‌هایی هستند که آنها را از قرئت‌های رسمی متمایز می‌کنند. یک نظریه توطئه در معنایی غیر از قرائت رسمی در مورد واقعه‌ای، صرفاً نظریه‌ای در مورد توطئه نیست. بلکه کسی که چنان نظریه‌ای را صدور می‌کند خود درون فضا و افق این نظریه‌های قرار دارد و بسیار راغب است تا قرائت‌های آنان را باور کند. ما  خودمان همگی نظریه‌پردازان توطئه هستیم چراکه تقریباً همگی باور داریم که مردم در خفا و نهانی در حال انجام کاری غیرمعمول هستند ولی این معنا از تئوری توطئه در محدوده قرائت رسمی است. پس من از این پس نظریات توطئه معمول هر رزوه و قرائت رسمی را نظریه توطئه ضعیف و نظریه توطئه‌ای را که نظیر قرائت برخی در مورد یازده سپتامبر مبنی بر دست داشتن دولت بوش در ان حملات باشند را نظریه توطئه قوی می‌نامم. ما در معنای اول و ضعیف کلمه همه نظریه‌پردازان توطئه هستیم ولی همه در معنای دوم کلمه توطئه‌اندیش نیستیم.

نظریات توطئه قوی به یک معنا واجد تضاد هم هستند: آنها مدعی هستند که حقیقت در مورد واقعه‌ای مثل یازده سپتامبر دقیقاً نقطه مقابل چیزی است که وقایع به نظر می‌رسند. در بادی امر چنین به نظر می‌رسد که القاعده در یازده سپتامبر برج‌های دوقلو را هدف قرار داد ولی توطئه‌اندیشان دقیقاً در برابر این نظریه معتقدند که این خود دولت امریکا بود که راهبری عملیات را برعهده داشت. در واقع این قرائت و این نحوه دید است که به نظریه‌پردازان توطئه حس سری و رمزآگین بودنش را می‌دهد چراکه این دسته از تحلیلگران و نظریه‌پردازان توضیح و تشریحات نامشخص و مغشوش را به هر توضیح سر راست دیگری ترجیح می‌دهند. در واقع برای این دست تحلیلگران هیچ تحلیلی عجیب و غریب نمی‌نماید چراکه وقتی بنای آنها این است که باطن امور غیر از چیزی است که در ظاهر به نظر می‌آیند. اگر زاویه دید خود را چنین تنظیم کنیم آنگاه چه کسی می‌تواند بگوید حقیقت عجیب و غریب‌تر از آنچه بوده نمی‌تواند باشد؟ آنچه در مورد این نظریه‌های توطئه قوی جالب است این است که این نظریه‌ها فروبسته‌اند. یعنی چنان خود را جلوه می‌دهند که گویی هر خبر و تحلیل که بتواند آنها را رد کند باید مطرود شمرده شود. جالب است که برای طرفداران نظریه توطئه قوی اینکه هیچ شاهد مبرهنی برای اثبات ادعای آنها در دست نباشد، اتفاقاً نشان دهنده صحت و قوت حدس و نظریه توطئه‌اندیشانه آنان است. و بدین ترتیب وقتی حتی پای شواهد و اهمیت آنها در تأیید یک خبر و تحلیل هم از میدان بریده و نظریات توطئه در برابر هر ردیه‌ای مصون می‌شوند. نکته مهم دیگر این است که نظریات توطئه در این معنا دقیقاً در برابر یک نظریه جامع علمی قرار می‌گیرند زیرا نظریه علمی در برابر شواهد خنثی و مصون نیست. یک نظریه علمی برای علمی بودنش محتاج شواهد است و در برابر شواهد علیه‌اش هم نمی‌تواند مدعی مصونیت باشد.

نظریات توطئه قوی عموماً هیچ نسبتی با حقیقت ندارند اما اگر چنین است چرا رایج می‌شوند؟

زیرا این نظریات پیش و بیش از هر چیزی به پروپاگاندای رسانه‌ای تعلق دارد. یعنی اینکه نمی‌توان آنها را صرفاً نظریه‌هایی در کنار نظریات دیگر خواند. در واقع بسیاری از نظریه‌های توطئه اساساً به نهادهای سیاسی تعلق دارند گاه این تعلق چنان شفاف است که اصلاً احتیاجی به ذکاوت چندانی برای یافتن آنها نداریم. مساله این است که اغلب این نظریات در حقیقت به بخشی از پروپاگاندای سیاسی تعلق دارند. یک نظریه می‌تواند بخشی از این پروپاگاندا باشد اگر مردمی که در پی ترویج و تبلیغ آن هستند آن سخن را حقیقی بدانند.

چطور این پروپاگاندا ایجاد می‌شود؟

برای فهم این امر باید مجدداً به این معنا برگردیم که نظریه توطئه مهره چینی برای تأمین منافع یک نهاد سیاسی است. برای فهم این امر مثالی می‌زنم. یک عضو بدن مانند قلب را در نظر بگیرید اگر کسی بخواهد بداند که قلب چیست می‌توانیم بگوییم که کار قلب پمپاژ خون به سراسر بدن است. یعنی برای توضیح چیسیتی یک موجود می‌توانیم به کارکرد آن اشاره کنیم و بگوییم که چه نقشی را در یک مجموعه به عهده گرفته است. در مورد چیستی و ماهیت یک نظریه توطئه قوی هم می‌توان چنین عمل کرد. یک راه برای دانستن اینکه نظریات توطئه به چه کار می‌آیند فراچنگ آوردن کارکرد ویژه آنان است. از نظر من کار بنیادین و ویژه آنان ترویج و تشجیع و پیشبرد اهداف سیاسی یا ایدئولوژیک است. آنها این کار را به طریق ویژه‌ای انجام می‌دهند: به این طریق که با پیشبرد توضیحات مقنع و برانگیزاننده درباره رویدادهای حائز اهمیت، استدلال عینی در مورد همان وقایع که عمدتاً غیرحقیقی به نظر می‌آیند ولی بناست تا چنان عرضه شوند که اذهان عمومی را در جهتی که باب میل آنهاست، قانع سازند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز