خبرگزاری کار ایران

استاد دانشگاه جورج تاون:

فیشته متکی به رمانتیسم فلسفی بود

فیشته متکی به رمانتیسم فلسفی بود
کد خبر : ۸۲۳۳۹۵

فیشته می‌گوید: بیایید با معرفت به خویشتن، خودانگیختگی و «من می‌اندیشم» را آغاز کنیم و ببینیم بنابر ضرورت چه محدودیت‌هایی بر خود می‌گذارد تا در خلاء نظری به دور خود نچرخد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، اگر بشود برای تاریخ سیاسی اندیشه و البته تاریخ اندیشه سیاسی دو نقطه عطف و گرانیگاه تاریخی برشمرده شود، باید انقلاب کبیر فرانسه را به عنوان انقلابی در عمل و ایدئالیسم آلمانی را به مثابه انقلابی در نظر، به شمار آورد. این جنبش درواقع در دوران خلاء وجودی کلیت واحدی به نام آلمان شکل گرفت در حالی‌که زبان آلمانی و فلسفه آلمانی به وجود آمده بود و آلمانی‌ها به مدد نظام زبانی در هنر و فلسفه، توانستند وحدت ملی خود را بازیابی کنند و آلمانی یک‌پارچه را برسازی کنند. این نظام فلسفی استعلایی در اواخر سده هجدهم میلادی با اندیشه‌های ایمانوئل کانت، زاده شد و با مرگ فریدریش ویلهم هگل، به پایان عصر استعلایی خود رسید. هرچند که بزرگترین آبشخورهای این دیدگاه همچنان در انحصار فلاسفه تترائیکا (چهارگانه) باقی ماند، با این حال تمام افرادی نظیر مارتین هایدگر، فریدریش نیچه، آرتور شوپنهاور، لودویگ ویتگنشتاین، کارل اشمیت، کارل مارکس، فردریش انگلس، مکتب فرانکفورت و متاخرینی نظیر هابرماس، آرنت، گادامر، نولته نیز، از خوان اندیشه‌های استعلایی کانت، فیشته، شلینگ و هگل بهره‌ها بردند و نظام سوژگی اندیشه‌هایشان را بر زیربنای این اندیشه استوار ساختند. البته محدود کردن دامنه اثرگذاری ایده‌آلیسم آلمانی به مرزهای جغرافیایی یا حتی فرهنگی آلمان، نشانه گسسته‌خردی در پی‌جویی تاریخ فلسفه در سده‌های اخیر است، خاصه آنکه در سرزمین‌های فلاسفه روشنگری و فلاسفه تحلیلی و قاره‌ای نیز، نسبت‌هایی ژرف در تباین و تفسیر با این اندیشه برقرار کردند. پدیدار شدن نشانه‌های جهان‌گیر شدن این اندیشه در افق ذهن بشری، نوید آینده‌ای مبهم در نظام مناسبات انسانی را به تمامی متفکران و روشنفکران جهان مخابره کرد. گفتگوی ایلنا با پروفسور «تری پینکارد» نگارنده آثار مشهوری نظیر «فلسفه آلمانی» و «روح تاریخ» و استاد دانشگاه جورج تاون، پیرامون بررسی این میراث بزرگ فکری تاریخ بشری گذشت که مشروح آن را از نظر می‌گذرانید.

تاریخ تکوین ذهن متکی به ایده‌آلیسم آلمانی از کجا آغاز شد؟

 پس از تصویب معاهده وستفالیا میان کشورهای اروپایی در نیمه دوم سده شانزدهم، کشور آلمان تجزیه نسبی شده بود و سرزمین‌های آلمانی‌زبان هرکدام، دولت‌-شهرهای خودشان را بدون ارتباط عرضی با یکدیگر تاسیس کردند. چیزی که آلمان آن زمان را از همسایه‌های یکپارچه و قدرتمندش فرانسه و همچنین دولت پرقدرت بریتانیا متمایز می‌کرد، شکاف جغرافیایی و فرهنگی میان دولت ـ‌شهرهای آلمانی بود که درواقع آلمان را بسیار به یونان باستان و شهرهایی نظیر آتن اسپارت، تسالونیک و غیره، شباهت داشت تا یک دولت متحد ملی! آلمانی‌ها در آن زمان، پروژه‌های نظری جاه‌طلبانه‌ای را در دستور کار خود قرار داه بودند که بیشتر آن‌ها را به عنوان یونانی‌های جدید تثبیت می‌کرد! این فیلسوفان آلمانی، شکاف بسیار ژرفی را میان زندگی سابجکتیو (ذهنی) و واقعیت‌های اجتماعی مشاهده می‌کردند و این ایده استعلایی، هنگامی که با روشنگری انگلیسی و دیدگاه‌های سوئیسی ـ فرانسوی روسو آمیخته شد، به عناون یک چاشنی انفجاری در ساحت اندیشه ظهور کرد و ایده‌آلیسم آلمانی متولد شد. ظهور گوته و جریان‌سازی ادبی استعلایی او هم البته اثرات فراوانی را بر شکل‌گیری ایده‌آلیسم آلمانی داشت.

انقلاب کبیر فرانسه، آزادی‌خواهی در نظر میان آلمانی‌ها را تا چه اندازه‌ای بسط داد که به شکل‌گیری ایدة‌آلیسم آلمانی منجر شود؟

چشم‌انداز استعلایی کانت از ایده‌آلیسم آلمانی به هیچ وجه در ذیل فلسفه تجربی نمی‌گنجد که بخواهیم از این موضع، نتیجه‌گیری مستقیم یا حتی ضمنی داشته باشیم! چیزی که ایده‌آلیست‌های جوان آلمانی را بر سر ذوق می‌آورد این بود که در نظام متافیزیک نظری کانت، متافیزیک سنتی درهم شکسته و هیچ معرفت تامی از اشیا و مفاهیم و موضوعات وجود ندارد و این معرفت با توجه به زمینه و زمانه خودش، قابلیت سیال بودن و تفسیرپذیری دارد و با این وجود از نظرگاه کانت، هنوز راه برای شکل‌گیری نظام متافیزیکی جدید بسته نشده است! پدیدارشناسی هگل و پدیدارشناسی از سنخ هایدگر و هوسرل در نسبت با این دو انقلاب در تاریخ اروپا تکوین پیدا کرده‌اند که به طور مستقیم در ذیل ایده‌آلیسم آلمانی دسته‌بندی نمی‌شوند ولی به شدت از نحوه تکوین نظام‌های ذهنی، هم از انقلاب فرانسه و هم از ایده‌آلیسم آلمانی به شدت تاثیر پذیرفته‌اند.

ایده‌های فیشته چه نقشی در برجسته‌سازی این صورت تداوم فلسفه تاریخ از دریچه متافیزیک  داشت؟

فلسفه فیشته از دو یا سه صافی عبور می‌کند! فیشته معتقد بود که اگر صورت‌بندی ایده‌آلیستی کانت را در رابطه با نظام مفهومی معرفت‌شناختی اشیا بپذیریم، باید مفاهیم عام‌تری نظیر خودانگیختگی و پذیرندگی را در نظر داشته باشیم. بنابراین فیشته می‌گوید: بیایید با معرفت به خویشتن، خودانگیختگی و «من می‌اندیشم» را آغاز کنیم و ببینیم بنابر ضرورت چه محدودیت‌هایی بر خود می‌گذارد تا در خلاء نظری به دور خود نچرخد. غرق در محدودیت‌هایِ غلطِ شهودهایِ پیشینیِ زمان و مکان به عنوان محدودیت‌هایی برای اندیشه بیرون از اندیشه. همیشه این طور به نظر رسیده است که منظور فیشته این است که «من» همه اشیاء را به وجود می‌آورد. اما منظور او این نبوده است.

آیا نگاه فیشته به استعلاء، منجر به تولید نظام مفاهیم رمانتیک در ساحت فلسفه و تاریخ خواهد شد؟

بله کاملا درست است. از نظام اندیشه‌های فیشته استعلای رمانتیکی بیرون می‌آید. فیشته به شدت از نظام ذهنی و پشتوانه اندیشه‌ای ایده‌آلیستی و بسیار جدی برخوردار بود که هرگز نمی‌توان پروژه‌های اندیشه او را غیرجدی توصیف کرد! فیشته هنگامی که در کسوت ریاست دانشگاه برلین نامه یا حکمی را امضا می‌کرد، می‌نوشت: «این، من به عنوان یک فرد نیستم که با شما صحبت می‌کنم بلکه این یک ایده است است که با شما سخن می‌راند.» البته باید یادآوری کنم که تصور حاضر از فیشته‌ رمانتیک، مربوط به برداشت‌های دانشجویان فیشته از ایده «من ـ آنچه می‌خواستم» او برداشت شده و این نسبت که فیشته متکی به رمانتیسیم است را، نخستین بار، اشلیگل (شلگل)، پس از شنیدن سخنرانی او در پایان قرن هجدهم و در دانشگاه ینا، به او داده است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز