کرونوس؛ رجعت به رستگاری
«کرونوس موقعیتی از انسان هزارههای بعدیست... انسانی که با وجود عصر تکنولوژی و مدرنیتهی پیشین، نتوانسته است خودش را در وضعیتی امن قرار دهد و اینک در معرض انقراض، به دامان توحشی بازگشته که در انسانهای نخستین وجود داشت اما اینبار این توحش، نه بر اثر غلبهی خوی حیوانی و غریزی او بلکه توحشی ارادی و برخاسته از تمدن و وحشیگریست.»
به گزارش خبرنگار ایلنا، نیلوفر ثانی (منقد و نویسنده) نقدی بر نمایش «کرونوس» به نویسندگی و کارگردانی علی صفری نوشته که این روزها در عمارت نوفللوشاتو روی صحنه میرود. متن کامل این یادداشت به شرح زیر است:
«کرونوس موقعیتی از انسان هزارههای بعدیست... انسانی که با وجود عصر تکنولوژی و مدرنیتهی پیشین، نتوانسته است خودش را در وضعیتی امن قرار دهد و اینک در معرض انقراض، به دامان توحشی بازگشته که در انسانهای نخستین وجود داشت اما اینبار این توحش، نه بر اثر غلبهی خوی حیوانی و غریزی او بلکه توحشی ارادی و برخاسته از تمدن و وحشیگریست. و حتی نتیجهی تمام خشونتهاییست که در طی قرنها، بدون کنترل اعمال شد و انسانی تا این حد وحشی را رقم زده است. انسانی که برای بقا مجبورست که همنوع خود را بدرد و از اعضای بدن او ارتزاق کند. همان انسانی که داعیهی حقوق بشر و همنوعدوستی را داشت اما نتوانست آن را به سرانجام برساند.
آنچه از کرونوس دربارهی انسان هزارههای بعد منتقل میشود، شکست پروژهی تکامل نسل بشر و در نتیجه زوال و انهدام آن است. موجودی که با قوهی ادارک و تعقل و هوشمندی خارقالعادهاش نتوانسته مسیر بقایش را هموار کند و حالا در آخرالزمانی، جایی که به نظر میرسد نقطهی پایان هستی برای انسانست تنها راه بقا، بازگشت به گذشتهایست که بتواند مسیر کنونی را تغییر دهد و اصلاح کند. به زمانی که انسانها هنوز قادر بودند روشهای متمدنانهتری برای همزیستی و رفع بیگانگیها بیابند و گسترش ببخشند همانطور که والتر بنیامین پس از اختراعات دنیای مدرن، عامل به اوج رسیدن بیگانگی انسانها و دوری آنان از یکدیگر را پیشبینی کرده بود.
«کرونوس» فرجام انسانیست که هدایت جامعهی بشریاش را نه در صلح و وحدت و همگرایی، بلکه در جنگ و خشونت و نفرت ادامه داده است و اینک در مرز فروپاشیست. تصویری از آیندهی انسانیست که عشق در آن گم شده و تنها راه پایداری و نجات آن، بازگشت به گذشتهایست که زن کلید اصلی آن است.
سلطه مردمحورانه و قدرتطلب اگر همچنان ادامه یابد چیزی بهجز نیستی و تباهی باقی نخواهد گذاشت و زمین عاری از هر موجود زندهای خواهد شد. کرونوس اعلام میکند، مردان هرچقدر قدرتمند و مقتدر، اما بیحضور زن و زنانگی که نماد زایش و زندگیست، نه تنها قادر به ادامهی بقا نیستند بلکه راه نجاتی هم نخواهند داشت. جهتگیری معنادار کرونوس بر این محور، ایدهی قابل تعمقیست، که جنسیتها را از جهت ویژگی نمادی آنان پیش میکشد، مردان، مظهری از شهوت و خشونتند و گروه غالبی که جایگاه خداوندگاری را از ازل برای خویش تصاحب کرده و تا ابد ادامه میدهند؛ زن اما مظهر تغییر و شکوفایی، عشق و نجاتست. و زندگی با او ادامه خواهد یافت. و خدایگان ناجیِ عصر انحطاط بشر در چنگال موجهای ویرانگر زمان، تنها اوست. با اینحال، خشونت انسان معاصر نقطهی پایانی برای بقای اوست و چرخهی دوار این فروپاشی تا جایی که «زنبودگی» به ثمر نرسد تکرار خواهد شد.
والتر بنیامین در نقد آثار ادبیاتی، به کشف عناصر اسطورهای میپردازد. او معتقدست برای آنکه بشود تاریخ را که مترادف با نوعی انحطاط و بحرانِ درگیر است دوباره زنده کرد، نیازمند نقدی است که رسالتی رستگاریبخش دارد و این امر با بازگشت به اسطورهها امکانپذیر است.
جلال ستاری نیز معتقدست اسطوره نبش قبر به نیت کشف اجساد مومیایی شده نیست بلکه باید زمینه و مجالی مغتنم برای تفکر در باب حال و روز انسان و زمانهاش باشد و نه وسیلهی انصراف خاطر از تاریخ عصر یا دستاویز سرگرمی و تفریح.
کرونوس نمایشیست که از این باب نیز قابل تفسیرست. او با نامگذاری و عینت بخشیدن به اسطوره/انسان، مجالی برای بازگشت به ظرفیتی در گذشتهی تاریخ که مسیرِ گشایش انسان آخرالزمانیست، پیش میکشد که نه از باب بازتولید آن خدایان غولآسا و شیفتگی خطرناک به آنان، بلکه از جهتِ پیوند به آگاهیمندی کهنتاریخ و اسنادی جهت انسانشناسی.
کرونوس ایزد زمان که حتی از هراس خیانت فرزندانش به حکومتش، آنان را میبلعد و دست آخر توسط زئوس فرزند دیگرش، شکست میخورد. کرونوس نمادی از تمامیتخواهی و دیکتاتوری محضی است که فرجام انسان را به خطر میاندازد و سبب نابودی آن میشود.»
نیلوفر ثانی
منابع:
۱)درباره زبان و تاریخ / والتر بنیامین / مرادفرهادپور- امید مهرگان
۲)اسطورگی و فرهیختگی / جلال ستاری