خبرگزاری کار ایران

میلاد زنده‌نام در گفت‌و‌گو با ایلنا مطرح کرد:

سبک‌های موسیقی زاده‌ی هالیوود هستند/ نقطه ضعفِ من ادبیات است/ اگر قرار بود «جزِ» آمریکایی بزنم، محال بود بتوانم وسط آن اقیانوس مطرح شوم

سبک‌های موسیقی زاده‌ی هالیوود هستند/ نقطه ضعفِ من ادبیات است/ اگر قرار بود «جزِ» آمریکایی بزنم، محال بود بتوانم وسط آن اقیانوس مطرح شوم
کد خبر : ۷۲۹۷۹۵

میلاد زنده‌نام (نوازنده،‌ آهنگساز و سرپرست گروه «10or») درباره رشته تازه تاسیس مهندسی صدا می‌‌گوید: هدفم این است که به وسیله گروهم و انفرادی فرهنگ ایرانی را اشاعه دهم. هندی‌ها هم چنین کاری کرده‌اند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، میلاد زنده‌نام، نوازنده؛ آهنگساز و موسس گروه «10or» در سن یازده سالگی با فراگیری پیانو به دنیای موسیقی قدم نهاده و سپس در نوجوانی در زمینه گیتار الکتریک فعالیت کرده و پس از آن به تحصیل در رشته موسیقی پرداخته و از دانشگاه آزاد فارغ‌التحصیل شده است. او که در زمان تحصیل با موسیقی ایرانی بیشتر آشنا شده و به نواختن سازهای مضرابی مختلف ایرانی پرداخته، نیمی از عمر خود را در خارج از کشور سپری کرده و از دانشگاه برکلی آمریکا در رشته‌های «جز»،‌ تولید موسیقی و مهندسی صدا فارغ‌التحصیل شده است. زنده‌نام که به تلفیق موسیقی سنتی با سبک‌های غربی تمایل دارد و به اتفاق اعضای گروهش در سی‌و‌چهارمین جشنواره موسیقی به اجرای کنسرت پرداخته، در گفتگوی پیش‌رو از دغدغه‌ها و چند و چون فعالیت‌هایش گفت و درباره اهداف هنری گروه «10or» توضیح داد.

شما و اعضای گروه «10or» در روز آخر جشنواره موسیقی فجر امسال به اجرای کنسرت پرداختید. به طور کلی نگاهتان نسبت به چنین رویدادهایی چیست؟

حضور در جشنواره‌ها چند مزیت دارد. اول اینکه برای معرفی گروه تازه تاسیس ما که چندماهی است فعالیتش را آغاز کرده، فرصت خوبی است و دیگر اینکه حضور در رویدادهای این‌چنینی به همه ما ربط پیدا می‌کند و ما نیز وظیفه خود می‌دانیم که طی همکاری و تعامل با یکدیگر در جهت ارتقای سطح کیفی موسیقی کشور کار مثبتی انجام دهیم.

شما علاوه بر فعالیت در موسیقی کلاسیک و نواختن ساز پیانو در ایران، موسیقی سنتی را آموخته‌اید و پس از آن در کالج موسیقی برکلی در زمینه موسیقی «جز» و چند رشته مرتبط دیگر تحصیل کرده‌اید و خروجی کار شما در آمیختن موسیقی سنتی ایران با سبک‌های جز، بلوز، راک و فانک است. تعریف‌تان از سبک چیست و به کدام سبک‌ها علاقه دارید؟

سوال بسیاری سختی پرسیدید. شخصا به سبک‌ها وابستگی ندارم؛ زیرا سبک‌های موسیقی زاده‌ی هالیوود هستند و این هالیوود است که سبک‌های موسیقی را ایجاد می‌کند و دلیل آن بعد مالی و اقتصادی قضیه است تا به این وسیله آثار تولیدی فروش بیشتری داشته باشند. بگذارید در این‌باره مثالی بزنم. فرض را بر این بگیریم که قرار است سه نت را بنوازیم مثلا «دو، می و سل» که در موسیقی غربی به آن «کورن دوماژور» می‌گویند. آنچه که از نواختن این سه نت ایجاد می‌شود تنها یک صدا است. سوال اینجاست که این صدا مربوط به کدام سبک است؟ پاسخ این است که صدای ایجاد شده به هیچ سبکی ارتباط پیدا نمی‌کند. حال اگر ما آن سه نت را با سه‌تار بزنیم آیا می‌توان نام آن را موسیقی ایرانی گذاشت؟ پاسخ منفی است و اگر همان نت‌ها را با پیانو بنوازیم، آیا به آن صدا موسیقی کلاسیک می‌گویند؟ بازهم پاسخ منفی است. معنای این مثال این است که موسیقی خیلی به سبک‌ها وابسته نیست و بنا به همین دلایل شخصا درگیر سبک نیستم. مساله برای من این است که موسیقی کار می‌کنم؛ زیرا ایرانی هستم و طبیعتا به زبان فارسی مسلط هستم و اینکه موسیقی ما به نوعی زبان، ‌فرهنگ، نگرش و فلسفه زندگی ماست.

در این میان تکلیف مخاطب چیست؟ زیرا مخاطبان موسیقی را براساس سبک‌ها و گونه‌ها دسته‌بندی می‌کنند و این در حالی است که  شما اعتقادی به این دسته‌بندی‌ها ندارید؟  

متوجه منظورتان هستم. اینگونه نیست که مخاطب برایم مهم نباشد اما تصورم این است که همه آدم‌ها بدون استثنا راستی، درستی و صداقت را درک می‌کنند. مثلا اگر ما برای اشخاصی ادای دروغین درآوریم و با این رویه به تولید یا اجرای اثر بپردازیم، مخاطبان متوجه خواهند شد. این موضوع اصلا ربطی به این ندارد که آن مخاطبان صرفأ موزیسین باشند یا اصلا موسیقی را نشناسند. بنابراین ما فقط کار خودمان را انجام می‌دهیم. یعنی گروه ما یا حداقل خودم برای تولید اثر وقت می‌گذاریم و زحمت می‌کشیم تا به وسیله آن اثر حرف‌مان را بزنیم. درست است که آثار گروه «10or» شعر ندارد، اما پشت همه آهنگ‌های ما داستانی وجود دارد و حین اجرا درباره داستان موزیک‌مان صحبت می‌کنیم. حال در این میان ممکن است شخصی از من یا اثرم خوشش بیاید یا نیاید. این انتخاب حق مخاطب است.

یعنی اگر خودمان اثر را باور کنیم مخاطب نیز آن را باور می‌کند که مصداق این نگاه در سینما به طور واضح وجود دارد. در بازیگری این مثال بسیار مرسوم است و بازیگران می‌گویند اگر خودمان نقش و موقعیت‌های  او را باور کنیم، مخاطب نیز آنها را باور می‌کند و می‌پذیرد.

همینطور است. این نگاه و رویکرد در موسیقی نیز وجود دارد. با این تفاوت که در سینما بازیگران نقش دیگران را بازی می‌کنند و ما موزیسین‌ها همواره خودمان هستیم و نقش شخصی  دیگر را بازی نمی‌کنیم.

به‌طور کلی موسیقی ایرانی و غربی چه تفاوت‌هایی باهم دارند و در این میان چه نقاط مشترکی وجود دارد که تولید آثار تلفیقی را  میسر می‌کند؟

به نظرم نمی‌توان در این زمینه تفاوتی قائل شد. قضیه همان صدایی است که در ابتدای گفتگو درباره آن مثال زدم. ببینید اگر نت «ر» را بزنیم و پس از آن نت «می کورون» را بنوازیم در نهایت صدایی تولید می‌شود که آن صدا حاصل ارتعاش یک یا چند سیم است.

منظورتان این است که ساز از هر نوعش تنها یک وسیله و ابزار است برای ایجاد صدا و باقی آن روند به سلیقه و نگاه و منظر نوازنده بستگی دارد؟

بله. من همیشه تعریفم از گیتار این است. می‌گویم گیتار تکه‌ای چوب است که چند سیم روی آن قرار گرفته است.

آثار شما حاصل درآمیختگی موسیقی ایرانی و موسیقی مدرن غربی است در این میان کدامیک برای شما ارجح‌تر است؟ موسیقی غربی یا موسیقی ایرانی؟

ببینید من زمانی که بچه بودم از ایران رفته‌ام و پس از مدتی به ایران آمده‌ام و سپس دوباره مهاجرت کرده‌ام. یعنی نیمی از عمرم را در ایران سپری کرده‌ام و نیم دیگر را در خارج از کشور سکونت داشته‌ام. به این ترتیب می‌توان گفت هم آدم شهری هستم و هم اینکه موسیقی غربی را در همان کشورهای غربی فرا گرفته‌ام؛ اما با این حال عاشق زبان فارسی هستم و آن را گنجینه‌ای با ارزش می‌دانم. عاشق موسیقی ایرانی هستم زیرا به‌طور واضح گنج ما فرهنگ، موسیقی و زبان ماست. من همه اینها را مال خود می‌دانم؛ نه اینکه نسبت به این ویژگی‌ها احساس مالکیت کنم اما خودم را متعلق به این کشور و فرهنگ متعلق می‌دانم. به همین دلیل حتی ریتم‌های موسیقی‌ام را بر مبنای زبان فارسی انتخاب می‌کنم.

در سازبندی‌ها و ترکیب نوازندگان، سازهای زهی و مضرابی ایرانی چه جایگاهی دارند؟

متاسفانه در کنسرت جشنواره موسیقی فجر ساز ایرانی نداشتیم، اما هدفم این است که در فعالیت‌های آینده با موزیسین‌های ایرانی همکاری کنم و اتفاقا در اثر بعدی از ساز دوتار و ویژگی‌های آن بهره خواهم برد.

در نحوه همکاری با موزیسین‌های ایرانی مبنای انتخابتان چیست؟

در نوع انتخابم به‌طور کلی مسئله، ساز ایرانی نیست. مسئله مهم آن شخصی است که قرار است با او به گفتگو بنشینم و در نهایت با او همکاری کنم. یعنی اینکه مسئله برایم خیلی انسانی است. به هرحال آن فرد باید بر موسیقی و عرصه و شاخه‌ای که در آن فعال است مسلط باشد و من نیز باید برای تعامل با او از تسلط کافی برخوردار باشم، تا بتوانیم با زبان موسیقی گفتگو کنیم و در نهایت به نقطه‌نظری مشترک برسیم.

شما هم در ایران موسیقی خوانده‌اید و هم در دانشگاه «برکلی» که در زمینه موسیقی معاصر  و مدرن پیشرو است، با توجه به این تجارب، نحوه آموزش دانشگاه‌های ما در رشته موسیقی چقدر به استانداردهای جهانی نزدیک است؟

به نظرم اگر به این سوال پاسخ ندهم بهتر است؛‌ زیرا دانشگاه‌های ایران و آمریکا اصلا قابل مقایسه نیستند؛ یعنی نمی‌توان شیوه آموزش در ایران را با دانشگاه‌های غربی مقایسه کرد.

شما علاوه بر تحصیل در رشته‌های جز و تولید موسیقی ، مهندسی صدا نیز خوانده‌اید. مهندسی صدا چیست و به کدام از بخش موسیقی مربوط است؟

عمیقا به این اعتقاد دارم که تا فردی موزیسین خوبی نباشد در زمینه مهندسی صدا موفق نخواهد شد. به این دلیل که آن شخص باید در ابتدا درک درستی از موسیقی پیدا کند و تازه پس از آن می‌تواند به تصمیم عاقلانه و عادلانه‌ای در زمینه مهندسی صدا برسد. مهندسی صدا رشته و صنعتی جدید است که عمر آن هنوز به صد و پنجاه سال نرسیده است به همین دلیل در آمریکا نیز هنوز آنطور که باید جایگاه خود را پیدا نکرده و موسیقی‌دانان نسل‌های قبلی آمریکا نیز هنوز آنطور که باید به آن توجه نکرده‌اند. مهندسی صدا به ریاضی و فیزیک ربط دارد و معمولا کسانی در این رشته موفق‌ترند که در زمینه این رشته تحصیل کرده‌اند. یعنی رشته مهندسی صدا نسبت به دیگر رشته های موسیقی بار علمی و تئوریک بیشتری دارد و مبحث گسترده‌ای است. به طور کلی اگر در این رشته از ریاضی بی‌اطلاع باشیم مسیرمان به ناکجا آباد خواهد رفت.

رشته‌ مهندسی صدا در ایران وجود ندارد.

 تا دو سال پیش چنین رشته‌ای وجود نداشت و حال در دانشگاه آزاد چنین رشته‌ای دایر شده و من نیز آن را تدریس می‌کنم و این کار را وظیفه‌ای می‌دانم که باید انجامش دهم.

با توجه به علاقه‌تان به زبان و فرهنگ فارسی، ادبیات در آثار شما چه جایگاهی دارد؟

سوال جالبی پرسیدید. اتفاقا نقطه ضعف من در ادبیات است. من به خوبی زبان فارسی را صحبت می‌کنم اما آن تسلط لازم در من عمیق نیست و مشکلم همین است. البته این کاستی به من کمک کرد و این فرصت را به من داد تا فقط از نگاه موسیقی به موسیقی ایرانی بپردازم. البته آن چیزی که می‌خواهم بگویم باید در ورکشاپ مطرح شود و در چند کلمه و جمله نمی‌گنجد؛ اما به طور کلی تفکر غالب انسانی، زبان مادری آدمهاست. به طور مثال الان که در حال گفتگو هستیم هیچ‌کدام از ما به فارسی حرف زدن، واژه‌ها، جمله‌بندی‌ها و موارد دستوری توجه نمی‌کنیم و احتیاجی به این کار نیست؛ زیرا تمام این موارد در ناخودآگاه ما وجود دارد. حال اگر طبق این رویه به موسیقی ایرانی با زبان شعری بنگریم، قطعا تسلط بیشتری بر اثر و چگونگی ساخت آن خواهیم داشت که این تسلط ویژگی حساب می‌شود، اما مسئله این است که هرکس با نگاه، منظر و درک خودش به خوانش شعر می‌پردازد و اتفاقی که می‌افتد این است که در زمینه موسیقایی به مشکل خواهیم خورد. یعنی اینکه از شعر به موسیقی می‌رسیم. اصلا منظورم این نیست که چنین رویه‌ای بد است اما صرفأ کمک کننده نیست. مگر آنکه با آن برخوردی واقعی داشته باشیم یعنی در ابتدا بر موسیقی اشراف پیدا کنیم و به تسلط لازم برسیم و سپس رویه ذکر شده را پیش گیریم. به نظرم اگر صرفا از نگاه موسیقی به ادبیات بنگریم این امکان وجود دارد که جلوی حرکت وخلاقیت ما گرفته شود. شاید یک مثال منظورم را بهتر برساند. شما فکر کنید نوازنده‌ای ایرانی که سازی سنتی می‌نوازد روبروی نوازنده‌ای برزیلی بنشیند تا در نهایت اثری مشترک را اجرا کنند قطعأ خروجی خوبی نخواهند داشت.

با این تفاسیر شما و افرادی مثل شما برای اشراف یافتن بر ادبیات و استفاده از آن در موسیقی باید چه مسیری را طی کنید؟

کاری که باید انجام دهم این است که بنشینم و شعر بخوانم و تلاش کنم بر زبان فارسی تسلط بیشتری پیدا کنم. البته در این زمینه همچنان تلاش می‌کنم. مثلا هر سولویی که می‌نوازم زبان فارسی را مدنظر دارم و همراه با آن موسیقی زبان فارسی را به کار می‌گیرم.

البته ادبیات فارسی و بخصوص اشعار کلاسیک ما به خودی خود به دلیل وجود وزن و عروض بار موسیقایی و ریتمیک دارند و حتی برخی از شعرای ما خود ساز می‌نواخته‌اند.

بله همین‌طور است، اما آنها موسیقی و اوزان موسیقی را در جهت خلق اشعار به کار می‌گرفته‌اند؛ زیرا شاعر بوده‌اند و مسئله‌شان شعر بوده است. برای من قضیه برعکس است، مسئله من موسیقی است؛ یعنی برای ارتقای کیفیت کارم از شعر کمک می‌گیرم.

درنهایت هدفتان از تشکیل گروه «10or» چیست و قرار است در آینده چه کار مهم و مثبتی را انجام دهید؟

به‌طور کلی هدفم این است که به وسیله گروهم یا حتی به صورت انفرادی فرهنگ ایرانی را اشاعه دهم. هندی‌ها چنین کاری کرده‌اند و به وسیله ارائه آثار موسیقایی مختلف، فرهنگ خود را گسترش داده‌اند. چرا ما اینگونه نباشیم؟ به هرحال موسیقی برای همه کشورها صنعت بسیار پردرآمدی است و لازمه موفقیت در این بخش همکاری و تعامل است. این صنعت اگر به صورت پخته و کامل ارائه شود به ذائقه مخاطبان غیرایرانی خوش خواهد آمد. شاید یکی از دلایل موفقیت من در خارج از کشور همین بوده است. من در رشته «جز» تحصیل کرده‌ام و اگر قرار بود «جز» آمریکایی بزنم، محال بود بتوانم وسط آن اقیانوس مطرح شوم. لذا علاوه بر تلاشی که در زمینه آموختن موسیقی غربی و سبک جز داشته‌ام بر موسیقی ایرانی خودمان تمرکز کرده‌ام. به نظرم راز موفقیت ما ایرانی‌ها این است که در ابتدا به موسیقی ایرانی بپردازیم و در جهت ارتقای آن با یکدیگر تعامل و همکاری کنیم. صنعت موسیقی در ایران بسیار ضعیف است و برای تغییر این وضعیت باید بر این صنعت متمرکز باشیم و با یکدیگر تعامل کنیم و از یکدیگر انتظار و توقع همکاری داشته باشیم و نظرات موافق و مخالف را بشنویم تا در نهایت به نقاط مشترکی برسیم.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز