مازیار عطاریان (خواننده، آهنگساز و تنظیمکننده) مطرح کرد:
اگر خودتان رغبتی به چندین بار شنیدن اثرتان داشتید، دیگران هم آن را گوش میکنند
مازیار عطاریان میگوید هر موزیسینی اثر خودش را بارها گوش بدهد و ببیند آیا خودش تحمل و رغبت بارها شنیدن اثرش را دارد؟ اگر خودش توانست، تازه میتواند نتیجه بگیرد که افراد دیگری هم میتوانند به آن اثر گوش بدهند. ولی اگر خودش نتوانست بیش از یک بار شنیدن یک اثر را تحمل کند مطمئن باشد دیگران هم نخواهند توانست از آن لذت ببرند.
به گزارش ایلنا، مازیار عطاریان هر چند بیشتر فعالیتش در حوزه موسیقی پاپ است اما در تازهترین اثر خود به تنظیم آهنگی از زندهیاد مرتضیخان نیداوود با شعری از زندهیاد رهی معیری برای صدای علی شیرازی پرداخته است. قطعهای که با حضور خود او به عنوان نوازنده پیانو، شهرام صارمی (کمانچه)، علیرضا چراغچی (ویولن)، آرمان غزنوی و کاوه اسدی (تار) و علی عربخوانساری (نی) با عنوان «یاد ما کن» منتشر شد.
سالهاست در سه عرصه خوانندگی، آهنگسازی و تنظیم مشغول فعالیتید، کدام یک را بیشتر میپسندید و بر بقیه ترجیح میدهید؟ و دوست دارید بیشتر با چه عنوانی شناخته شوید؟
من خودم بیشتر دوست دارم به عنوان آهنگساز و تنظیمکننده شناخته شوم.
حتی بیش از خوانندگی؟
بله. خوانندگی برایم بیشتر میتواند یک ابزار باشد.
چگونه ابزاری؟
در مواقعی شاید آدم نیاز پیدا کند که بتواند احساسش را با خوانندگی بیان کند.
مثل «سرزمین من» تازهترین اثر منتشرشده شما به عنوان خواننده.
بله و البته به علاوه خیلی کارهایی که تا امروز خواندهام. ضمن اینکه معمولا پیش میآید که آهنگ بسیاری از ترانهها را هم میسازم و بخش خواندن این آثارم را به دوستان خواننده دیگری میسپارم. در واقع قدری صبر میکنم تا به این تشخیص میرسم که چه کسی آن اثر به خصوص را بخواند تا حس بهتری به آهنگ ساخته شده و در دست تکمیل و ضبط و اجرا ببخشد.
از «یاد ما کن» کار تازه انتشار یافته شما به عنوان تنظیمکننده و نوازنده که با صدای علی شیرازی اجرا شد صحبت کنیم. علت رابطه خوبی که با موسیقی سنتی و ملی دارید چیست؟ در حالی که خودتان به موسیقی دیگری تعلق دارید و بیشتر حجم کارنامهتان را موسیقی پاپ و فیلم و سریال و تیتراژ برنامههای تلویزیون دربرگرفته است.
فقط بحث علاقهام به موسیقی سنتی و ملی در میان نیست، با هر موسیقی خوبی رابطه برقرار میکنم. مثل تمام سازها که وقتی نوازنده خوبی آنها را بنوازد با تمامیشان رابطه برقرار میکنم. بحث یک ساز یا موسیقی به خصوص برایم مطرح نیست. در واقع اینجا که بحث به موسیقی ملیمان رسید، باید بگویم این من نیستم که موسیقی کشورمان را دوست دارم، در واقع سخاوت موسیقی ملی ماست که با آثار برترش ما را جذب خود میکند. من نیستم که خوشم میآید، موسیقی ما آن قدر قدرتمند و سخاوتمند است که بر من تأثیر میگذارد. چراییاش را هم نمیدانم. گاه ممکن است یک نیلبک ساده هم تأثیری به همین عظمت بر هر یک از ما بگذارد. ممکن هم هست کسی پشت یک ساز اروپایی یا آفریقایی بنشیند و همین تأثیر را بگذارد. از آن طرف هم ممکن است یک پیانوی گرانقیمت و خوب را دست کسی بدهی و سالها با آن تمرین کند و هیچ تأثیری روی کسی نگذارد. همچنین خوانندهای هم ممکن است پیدا شود که سالهاست میخواند و صدایش هیچ جذبهای در تو ایجاد نمیکند. این است که میزان هنر افراد بر من اثرگذار است و در واقع ژانر آن موسیقی در حال اجرا اصلا برایم مهم نیست. اعتقادم این است که موسیقی متعلق به جهان ماورا است و غیرمادی هم هست و بر قسمت فرامادی ما یعنی روحمان تأثیر میگذارد.
از «یاد ما کن» بیشتر برای ما بگویید و اینکه به هنگام بازتنظیم موسیقی این تصنیف قدیمی که شاید نیمی از مردم ایران آن را با شعر مشهور «مرغ سحر» حفظ هستند به چه میاندیشیدید؟ با شعر به نسبت تازه و کمتر شنیده شدهای که سروده زندهیاد رهی معیری است چگونه کنار آمدید؟
موقع تنظیم به گام ماژور فکر میکردم که نزدیکی زیادی با دستگاه ماهور خودمان دارد و فضاهای مشترکی هم بین این دو هست؛ البته صرف نظر از گوشههایی مثل فیلی شکسته و دلکش که در ماهور هست و در ماژور وجود ندارد و همیشه دوست داشتم سخاوت نغمههای دستگاه ماهور را طوری برای ارکستر سمفونیک تنظیم کنم که ارکستر بدون نیاز به فواصل خاص ماهور و ربع پرده از پس اجرای پارتیتور من بربیاید. جوری که حس دیسونانس به شنونده ندهد و به هارمونی ضربه نزند. از همه مهمتر این که این نغمه محبوب و ملی ما یعنی آهنگ «مرغ سحر» هم در این چرخه لطمه نبیند. همیشه دنبال از سر گذراندن چنین تجربهای بودم که خوشبختانه در «یاد ما کن» جواب هم داد.
جالب است که از چند ساز ایرانی هم استفاده کردید. خودتان بیشتر دوست داشتید تنظیم شما چه سازهایی را در بر داشته باشد؟ کدام ملودیها در ارکستراسیون بیشتر به چشم بیایند و برعکس، موقع سازبندی از چه اِلمانهایی پرهیز کردید؟
بله البته و صد البته که در تنظیم یک قطعه فاخر ایرانی باید از سازها و اِلمانهای ایرانی استفاده کرد.
من بیشتر ترجیح دادم در مراحل رکورد، در لحظه به یک ساز و ملودی خاص برسم. یعنی موقع تکمیل مراحل ضبط – و نه صرفا به هنگام ضبط –احساسم را آزاد گذاشتم. در مورد این اثر به خصوص از قبل به ترکیب خاصی در ارکستراسیون میاندیشیدم و قسمتی از ظرف کاری و یا ریزهکاریها را تصمیم گرفتم که در مرحله رکورد قطعه انجام دهم، به همین دلیل است که میگویم «تکمیل در مرحله ضبط» . ابتدا خودم سازهایی مثل پیانو، استرینگ و ابوآ را نواختم و سپس با حضور هر یک از نوازندگان همراه در استودیو و با صرف وقت بسیار و آزمون و خطا و البته همکاری و همراهی خوب تمامی این عزیزان شامل شهرام صارمی (کمانچه)، علیرضا چراغچی (ویولون)، آرمان غزنوی (تار)، کاوه اسدی (تار) و علی عربخوانساری (نی) صورت گرفت و این مدل از تکمیل تنظیم؛ هم تازگی و طراوت و در عین حال هم سختیهای خاص خودش را داشت. اما درباره این که از چه اِلمانهایی پرهیز میکردم باید بگویم من همیشه تنها چیزی که از آن میگریزم موسیقی منوفونیک است و آن موسیقیای است که تمام ارکستر همزمان فقط یک نغمه را مینوازند و موسیقی سنتی ما هنوز هم در بخشهایی همچنان در این شعاع حرکت میکند. سعیام بر این بود که سازها همگی فقط یک ملودی مشخص را نزنند و همه با هم تولید هارمونی کنند و همه در خدمت هم باشند و نقطه تقارن خوبی با یکدیگر ایجاد کنند. در کل به موسیقی پلیفونیک اعتقاد داشتم به جای موسیقی منوفونیک.
در این میان به لحاظ فنی در تنظیم، بیشتر مراقب چه اِلمانهایی بودید؟
مثلا مراقب این بودم که هنگام اجرا و ضبط «یاد ما کن» در جاهایی که خواننده در ماهور فا روی فواصل کرن میخواند من هم به عنوان تنظیمکننده از فواصل کرن – لا کرن استفاده نکنم. آنجا ارکستر بزرگ را به شکلی نوشتم که فاصله نامطبوع و یا دیسونانسی به گوش نخورد. این کار همیشه با فرایند پیچیدهای همراه است که من فکر میکنم از آن موفق و سربلند بیرون آمده باشم. یعنی اگر همین الان هم مخاطب، قطعه بدون کلام «یاد ما کن» را گوش بدهد یک اثر ارکسترال باکیفیت مطلوب میشنود و اصلا در هیچ جای آن به غیر از سازهای سنتی، اثری از کرن حس نمیکند. وقتی هم کسی اصل کار را با صدای خواننده میشنود میبیند که مجموعه ارکستر و صدای خواننده با تنظیم فعلی، نقطه تقارن زیبایی را ایجاد کرده است که من آن را یک تنظیم موفق مینامم.
موقع تنظیم توسط شما، چقدر از کار ذوقی صورت میگیرد و چه درصدی از آن علمی؟ منظور اینکه شما تا چه حد در کار تنظیم به ذوق و قریحهتان میدان میدهید؟
به نظرم تلاش برای یافتن پاسخ این پرسش، شبیه به همان موضوع قدیمیای که میخواهد ته و توی این را درآورد که اول مرغ بوده یا تخم مرغ است. ولی چیزی که به آن معتقدم علم است. هرچند آن چیزی که علم از ان زاییده و متبلور شده همان ذوق و قریحه بوده که انعکاسدهنده احساس و هموارکننده مسیر بیان حس و حال هنرمند در موضوعی است که میخواهد بیان کند. البته در تمام مراحل طراحی و ایدهپردازی تا تکمیل و اجرای هر اثر هنری هم علم کارایی خاص خودش را خواهد داشت و هم ذوق و قریحه فردی هنرمند و تیم همراهش. علم در هنر چیزی نیست جز همان احساس پاک و خاصی که علم نیز برآیند همان حس ناب و صحیح انسانهای خاص بوده است. خود ما نیز وقتی به ریشهیابی و تعمق در کُنه چیزی ترغیب میشویم که ذوق و سلیقهمان به جنب و جوش درمیآید و در هر کاری حتی غیر از هنر هم میتوان ریشه این ذوق و سلیقه را دید. شاید در مراحل بعدی بوده که وقتی این ذوق و سلیقه میخواسته در مفاهیم به صورت علمی و آکادمیک بدل شود، هرس شده و شاخ و برگ اضافی آن گرفته و شکل علمی پیدا کرده است. علم برآیندی از همه اینهاست که در طول قرنهای متمادی به شکل فعلی درآمده است. ضمن اینکه من به ذوق و قریحه در چارچوب احساسات پاک انسانی احترام میگذارم و آن را در آثارم چه در مقام خواننده و چه در نقش آهنگساز و یا تنظیمکننده و حتی متصدی صدا و میکس و مستر دخالت میدهم. من داشتن ذوق را در هنر، برتر از هر چیزی میدانم و مقوله ذوق هم نمیتواند غیرعلمی باشد و در ضمیر ناخودآگاه یک هنرمند بادانش و کارآزموده جاری است.
اساسا انسان چیزهایی را که از فرم درست به دورند و در چارچوب بایسته قرار ندارند نمیتواند بپذیرد و آنها را به راحتی پس میزند. نکته مهم درباره تنظیم این است که کلیت کار از همان ابتدا در شکل تنظیمکننده نقش میبندد و در واقع جزئیات است که به تدریج روی فونداسیون تنظیم اثر مینشیند و در صورت موفقت جلوه پیدا میکند و به اثر هم جلوه میبخشد. به نظرم فهم این مسأله میتواند به پرسش مهم شما که «تنظیم در لحظه چیست» کمک کند. چراکه جزئیات کار است که موقع تنظیم در لحظه به کمک هنرمند میآید و همان طور که گفتم با درصدی آزمایش همین جزئیات و اینکه آیا به خوبی روی بخشی از اثر مینشینند یا نه به قوام کلی اثر کمک میکند.
با توجه به شنیده شدن مکرر ورژنهای متعدد و متنوعی از آهنگ «مرغ سحر» و ملودی اصلی این تصنیف، چگونه از این مسیر سخت، عبور کردید تا به ورطه تکرار نیفتید؟ شاهدم هم این است که خیلیها در بازسازی آثار قدیمی به هر حال و به نوعی نمیتوانند از اصل تنظیم دور بمانند.
همانطور که خدمت شما گفتم در تصمیمگیری درباره اینکه چه ساز یا سازهایی روی کدام قسمت از اثر بنشینند تا در کنار هم جلوهای زیبا و صد البته علمی و درست به ارکستراسیون ببخشند خودم را به لحظه سپردم. حالا هم بیشتر تصمیمهایی را هم که در تنظیم «یاد ما کن» گرفتم درست و صحیح میبینم. البته گاهی هم تصمیمهایی گرفتم که آنها را اجرا هم کردیم و به آهنگ افزودیم اما خیلی خوشایند نبودند و خیلی زود این قسمتها را که تعدادشان کم بود از تنظیم و ورژن نهایی حذف کردم و دوباره دست به کار شدم و به حسهای جدیدتری رسیدم. از طرفی چیزی که همیشه دیدهام این بوده است که دوستان تنظیمکننده غالبا به هنگام تنظیم یک اثر براساس چیزهایی که از قبل آموختهاند عمل میکنند ولی من همواره علاقهمندم، ارکستر ویژه یک آهنگ به خصوص را، با توجه به ملودی و نغمهای که در ذهنم هست خلق کنم. ابتدا آن موسیقی را در فکرم میسازم و بعد حاصل ذهنیام را وارد مرحله اجرا میکنم. خب چارچوب و افق تخیل و ذهن خیلی وسیعتر از چیزهای نخنمایی است که ما آموخته و بارها به کار بستهایم. انسان در تخیل خودش حتی میتواند پرواز هم بکند. من هم دوست دارم همین مسیر تخیل و ذهنم را در پیش بگیرم که در ریزهکاریهای تنظیم نیز بسیار بااهمیت است. ملودی را به حافظه میسپارم و زیر ملودی را در بخش ذهنی خودم پُر و کامل میکنم. مثل کار «یاد ما کن» که البته براساس ملودی قدیمی و بارها شنیده شده «مرغ سحر» بود و من هم مثل همیشه قبل از شروع به کار تنظیم آن فقط یک بار همین «یاد ما کن» را شنیدم.
پیشنهادتان به اهالی موسیقی ملی و سنتی برای بیرون آوردن این نوع موسیقی از رکود چیست؟ منظورم ارائه راهکارهای دقیقی است که با جزئیات هم همراه باشند.
به این عزیزان قلبا این پیشنهاد را میدهم که هیچ وقت و هیچ جا با خودشان رودربایستی نداشته باشند. معمولا یک مؤلف خودش اولین کسی است که از تمام ضعفها، قوتها و کمی و کاستیهای اثرش باخبر است و این حتی در مورد مقلدین هم صدق میکند. اشکالی ندارد که ما یک اثری را بنویسیم یا بسازیم اما بارها و بارها آن را پاک کنیم.
این هم پیشنهاد بدی نیست که هر موزیسینی خودش اثر خودش را بارها گوش بدهد و بعد ببیند که اصلا آیا خودش تحمل و رغبت به بارها شنیدن اثر خودش را دارد؟ اگر خودشان توانستند تازه میتوانند نتیجه بگیرند که بعضی از افراد میتوانند به آن اثر گوش بدهند. ولی اگر خودشان نتوانستند بیش از چند بار شنیدن یک اثر را تحمل کنند مطمئن باشند که دیگران هم نخواهند توانست از آن لذت ببرند. این است که تکرار میکنم هنرمند نباید با خودش رودربایستی داشته باشد.
نظرتان راجع به موسیقی تلفیقی این سالها چیست؟
جسارت دوستان و اهالی موسیقی سنتی و ملی را خیلی دوست دارم که به این رشته هم توجه نشان دادند و وارد این حیطه شدند. توقع دارم استادان برجسته آواز ملیمان هم این جسارت را به خرج دهند؛ با آن دانش، تجربه و توان اجراییای که سالها اندوختهاند. در واقع ورود اساتید به موسیقی تلفیقی ما درجه و اعتباری روزافزون خواهد بخشید و همین تلفیقهاست که باعث بسته شدن نطفههای نغمهها و آثار جدیدی در آینده دور و نزدیک خواهد شد. قطعا موفقیت در این مسیر هم مرور زمان و آزمون و خطای زیادی را میطلبد و در این راه نباید عجله کنیم.
البته در این میان به نظرم لازم است دوستان فعال در عرصههای مختلف موسیقی سنتی و ملی، پاپ، کلاسیک و بقیه رشتهها مدام کنار هم بنشینند و با هم دیدار و گفتگو کنند و در کنار یکدگیر ساز بزنند و آواز بخوانند. مطمئن باشید در این معاشرتها، نشست و برخاستها و هماواییها و همنواییها اتفاقات چنان خوبی خواهد افتاد که هیچ وقت در هیچ کدام از کلاسهای آموزشی رشتههای موسیقی سنتی، پاپ و کلاسیک ما نمیافتد. همه این دوستان باید با هم کار کنند و حتی اثر مشترک اجرا کنند تا بر اثر همدلی و بده بستانی که پیش میآید مجموعه بزرگتری به نام هنر موسیقی در این مملکت نجات پیدا کند و حتی به شکوفایی و بالندگی برسد. متأسفانه موسیقی در این سالها اوضاع و احوال خوبی ندارد و به سمت و سوی خوبی نمیرود.
خود شما تاکنون در زمینه موسیقی تلفیقی چه کردهاید؟
خوشبختانه من خودم هم از سال 1376 در این زمینه تلاش کردهام و میتوانم بگویم خروجی آن نیز کارهای موفقی بوده است. ازجمله این آثار تلفیقی یک کار سفارشی بود ویژه امام هشتم (ع) و ارکستری بود شامل سازهای سنتی و پاپ کلاسیک که هنوز هم از شبکههای تلویزیونی و رادیویی از جمله در استان خراسان رضوی پخش میشود. خود من همیشه از این گونه آثارم خوشم میآید و هر کدام را با درصدی نسبت به آن دیگری دوست دارم؛ یکی بیشتر و یکی هم کمتر. آخرین اثرم هم «یاد ما کن» بوده که برای ارکستر بزرگ شامل سازهای سنتی و کلاسیک تنظیم و اجرا شده است.
موسیقی ملی و دستگاهیمان را چگونه میبینید؟
به نظرم این موسیقی جایگاه خاص خودش را دارد. هنوز مثل موسیقی پاپ صدمه ندیده است. هرچند که به نظر من، از موسیقی سنتی و اصیل ایران باید در مکانی مانند موزه حفاظت کرد تا دستخوش تغییر و تحولات نشود و اما بزرگانی مثل استاد شجریان هستند که کارهای مهمی در موسیقی و آواز میکنند و موسیقی ملی و سنتی را به میان مردم میبرند. افرادی هم هستند که اجازه میدهند کارهای نو روی موسیقی دستگاهی انجام شود. مثل خواننده «یاد ما کن» که دست مرا حسابی باز گذاشت و من هم تنظیم و ارکستراسیون دلخواه خودم را در این اثر اعمال کردم. من انتظار دارم تا دیر نشده بقیه دوستان خواننده موسیقی دستگاهی نیز این نگاه نو را بپذیرند و به آن تمایل نشان دهند. حالا چرا بر این خواسته اصرار دارم؟ چون به کار بردن چنین تنظیمهایی ظرفیت آثار موسیقایی ما را به قدری بالا میبرد که مخاطب غیر سنتی و حتی غیر ایرانی هم به آن توجه نشان خواهد داد و آن را خواهد شنید. ما باید به تلفیقهای درست و دقیق و گسترده رو کنیم تا مردم دنیا قابلیتهای موسیقی ملی و سنتی ما را ببینند و بدانند این موسیقی چه تأثیری بر روح و روان انسان میگذارد. هیچ صدمهای هم این دو موسیقی ملی ما و موسیقی جهانی به هم نمیزنند. البته به شرط این که هر اثر تلفیقیای بر بستر پلانی علمی و هنرمندانه شکل بگیرد.
چرا در این سالها مدام از موزهای بودن موسیقی ملی و دستگاهی ما صحبت میشود؟ از نظر بسیاری هم این حرف، چندان درست نیست. مگر تا همین چند دهه پیش و مشخصا قبل از رونق موسیقی موسوم به دوره طلایی پاپ ایرانی همه مایملک موسیقی ما را که شامل مبارکباد و شد خزان و تولدت مبارک و موسیقی روحوضی بود همین موسیقی دستگاهی تشکیل نمیداد و فراگیر و پاپیولار نبود؟ انگار که اصلا حتی تا پیش از صورت علمی به خود گرفتن موسیقی در ایران ما یک مدل موسیقی بیشتر نداشتیم البته به همراه موسیقی اقواممان. بعد هم تقریبا تا حوالی انقلاب موسیقی دستگاهی در کنار دیگر انواع موسیقی به حیات معقول خودش به طور طبیعی ادامه میداد.
منظور من مبارکباد و تولدت مبارک و بقیه آثار تصنیفی و ترانهایِ ما با آن مخاطبان فراگیرشان نیست. منظورم بیشتر - مثلاً - آواز راستپنجگاهی است که چارچوب خاص و مخاطبان خاص و شاید محدود خودش را دارد. این دو چندان قابل مقایسه نیستند. این دو را نمیشود در یک سبد گذاشت و در یک طبقهبندی به حساب آورد. مردم عادی به مبارکباد فقط به عنوان یک آهنگ نگاه میکنند و توجه چندانی ندارند که دستگاهی است یا غیرسنتی و به خاطر فراگیر شدن آن در حوزه موسیقی پاپ قرار دارد. آنها این آهنگ را دهههای متمادی است که سینه به سینه زنده نگاه داشتهاند و احتیاجی هم به موزه ندارد. اما موزه کارش این است که چیزی را که ارزشمند است و ممکن است صدمه ببیند و دستخوش تغییر و تحول گردد و بر اثر مرور زمان ماهیت اصلی و تاریخی خودش رو از دست بده، نگهداری کند تا تداوم حیاتش تضمین شود و از گزند حوادث و تأثیرگذاریها و تحریفها و برداشتهای اشتباه در امان بماند.