شهریار وقفیپور:
بازنمایی تبهکارها و گروههای حاشیهای معنای انتقادی به ادبیات نمیدهد
شهریار وقفیپور میگوید: بازنمایی تبهکارها و گروههای حاشیهای به خودی خودی معنای انتقادی به ادبیات نمیدهد بلکه حتی میتواند بستری باشد برای اعمال قدرت.
شهریار وقفیپور (نویسنده و پژوهشگر ادبی) در گفتگو با خبرنگار ایلنا، درباره آخرین داستانها و رمانهایش گفت: دو رمان پلیسی «دست بد» و« ایستاده در استوای شب» به تازگی توسط دو نشرنیماژ و شمشاد منتشر شدهاند. دو کتاب دیگر هم قرار است احتمالا در همین یکی دو هفته توسط نشر نیماژ منتشر شوند که کتابهایی نظری هستند. یکی «محبوس در هزارتو» یا مذاب در آسمان که قطعات روانکاوانه در باب هنر مدرن است و دیگری «وزارت فکر و دانش سیاست» که تالیف مشترک بنده و محرم محمدی درباره آموزش و پرورش است.
این نویسنده سپس با اشاره به تجاری شدن حوزه نشر و کتاب گریزی به صرفا سرگرمی شدن ادبیات و داستان زد و بیان کرد: در مورد رابطه سیاست و رمان باید توجه داشت نقادانه بودن رمان و خودبنیادیاش حاصل چه شرایطی بوده است. از وقتی صنعت چاپ شکل گرفت و به نوعی نویسنده مجبور شد برای بازار بنویسد چون از شر اربابهای قبلی هم خلاص شدند و شاید بتوان گفت ادبیات دموکراتیکتر شد انتظار میرفت نویسنده مستقلتر و آزادنهتر بنویسد. اما از ان طرف این مشکل به وجود آمد که نویسنده و در نوشتن تنها توجه به بازار را مد نظر قرار بدهد. موضوع دیگر هم اینکه آنطور لوکاچ در نظریه رمان خود میگوید رمان باید دو وجه مشحص ماجراهای شخصیتها و تاملی را همزمان داشته باشد و اگر رمان وجه تاملیاش را از دست بدهد، تبدیل میشود به یک سرگرمی صرف.
وقفیپور افزود: اما اینکه چرا ادبیات امروز ما به این سمت رفته و نه اینکه لزوما تجاری شده باشد ولی وجه نقادانهاش را از دست داده و رابطهاش با سیاست قطع شده و شاهد سیاستزدایی از ادبیات هستیم عوامل مختلفی دارد که هم به خود نویسنده و ناشر بازمیگردد و هم به سیاستهای فرهنگی کلان کشور و هم وضعیت اقتصادی و اجتماعی که شاهدش هستیم. همه این موارد در اینکه داستان و رمان ایرانی امروز به چنین جایی رسیده تاثیر داشتهاند.
او همچنین با تاکید بر دور شدن ادبیات داستانی امروز از رئالیسم اجتماعی و خلق داستانهای فانتزی که از واقعیت جامعه فاصله دارند، یادآور شد: البته وجه اجتماعی رمان تنها در رئالیسم امکان بروز و ظهور ندارد و یک رمان میتواند حتی خیلی سورئال وجه اجتماعی را داشته باشد و وجه نقادانه خود را حفظ کند. منتها اینکه چرا از رئالیسم دور شدهایم یا به صورت دقیقتر ادبیات داستانی ما از وجه اجتماعی خالی شده است مهمترین دلیلش اعمال سیاستهای سانسوریست که اعمال شده و میشود. روایت مهمترین مسائل و قضایای اجتماعی و سیاسی ما همیشه در ادبیات به سد سانسور خوردهاند. کوی دانشگاه؛ سال ۸۸ و حتی مسائل عمدهتری مثل اعتیاد فساد پلیس؛ ناکارآمدی فلان دستگاه دولتی و قضایی و حتی هرجایی که احتمال دارد به کسی یا صنفی بربخورد، سانسور قبل از بیان و انتشار جلوی آن را گرفته است. این سبک مدیریت فرهنگی سبب شده نویسنده و ناشر از قبل به این نتیجه برسند که بهتر است سراغ مسائل اجتماعی نروند و خب دیگر چه چیزی در داستان باقی میماند؟ یک زندگی ساده آپارتمانی.
این نویسنده در ارزیابیاش از جایگاه نقد مارکسیستی در مقابل سایر جریانهای نقد ادبی نیز گفت: در کتاب ناخودآگاه سیاسی جملهای هست که میگوید نقد مارکسیستی ادبیات نقدی در کنار دیگر نقدها نیست بلکه تنها نقد صحیح و درست است و حتی میتوان گفت درستترین چارچوب انتقادی هم هست. درواقع تنها نقدی که میتواند نقد واقعی باشد همین نقد مارکسیستیست. اصولا نقد ادبی یا باید نقد مارکسیسیتی باشد یا نقد محسوب نمیشود. البته نقدهای مارکسیستی هم داشتهایم که کاملا نقد ایدئولوژیک هستند، مثل خواندن محتوا بدون اینکه به فرم بپردازند و درنظر نگرفتن اینکه خود محتوا فرم است و نگاه به ادبیات مثل نگاهی که سانسورچیهای امروز اعمال میکنند یا فاکتورهای دیگر. آن نقد هم نقد مارکسیستی نیست بلکه یک نقد ایدئولوژیک است.
وقفیپور ادامه داد: انواع مبارازت اجتماعی هم میتواند به کالا تبدیل شود و در بازار فروخته شود بنابراین ادبیات و فرهنگی که بخواهد ابزار این قیبل فعالیتها شود حالت کالایی به خود گرفته که کاملا مصرفیست بدون هیچ وجهی از انتقاد. نقد مارکسیتی حقیقی باید نشان دهد که ایدئولوژی غالب و ایدئولوژی سلطه چگونه از راههای ظریفتر خودش را اعمال میکند و این را هم صرفا در فرم میتواند مدنظر قرار بدهد. به عبارت دیگر نقد درست باید روی فرم و تکنیک صورت گیرد مثلا اینکه چهطور ادبیات سرکش و یاغی میتواند در خدمت قدرت قرار بگیرد. یعنی بازنمایی تبهکارها و گروههای حاشیهای به خودی خودی معنای انتقادی به ادبیات نمیدهد بلکه حتی میتواند بستری باشد برای اعمال زور.
او تاکید کرد: نگاه مارکسیتی وقتی موفق است و وظیفه انتقادی خودش را به درستی انجام میدهد که اتفاقا این دفاع مارکسیستیاش رو نباشد و با تیزبینی اعمال شود و دقت کند خود همین مبازارت هم میتواند ابزاری برای بازار و سرمایه باشند. نگاه مارکسیستی یعنی توجه به اقتصاد سیاسی و استراتژیهای تولید و نقد مارکسیتی هم باید بر همین فاکتورها استوار باشد که استراتژی تولید در حوزه ادبیات همان تکنیک و فرم است.
وقفیپور در پایان با اشاره به همهگیر شدن ادبیات و فرهنگ سطحی در تمام دنیا به دلیل جهانیسازی گفت: روند جهانی شدن سبب شده که به نوعی نیروهای انتقادی و مبارز به حاشیه رانده شوند و این مسئله تمام حوزهها اعم از ادبیات و هنر را درگیر کرده و نه فقط حوزه سیاسی. اتفاقا ما وظیفه داریم در مقابل این اتفاق بایستیم و نویسنده باید جدالهای اجتماعی را به صحنه عمل خودشان که نوشتن و خلق داستان است، بکشانند.