اختصاص یک نشست تخصصی فلسفه به اهمیت حیوانات؛
کشتار حیوانات در سیستم سرمایهداری مثل هلوکاست سیستماتیک است/رهایی حیوانات بدون رهایی انسان ممکن نیست
مسئله این است که اساسا این جرات را داریم تا ذبح حیوانات در کشتارگاههای صنعتی را با کشتن یهودیها در اردوگاههای نازی مقایسه کنیم. واقعیت این است که رابطه انسان و حیوان هم به صورت سیستماتیک درآمده ولی اینکه گوشت خواران را هم با نازیها مقایسه کنیم درست نیست. چراکه گوشت خواری انسان پدیدهای تاریخی است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، سومین نشست تخصصی فلسفه و اهمیت حیوانات با عنوان "حیوان اوبژه یا دگرسوژه؟" بعدازظهر دیروز شنبه (۲۳ دی ماه) با حضور مراد فرهادپور و صالح نجفی در سرای محله انقلاب برگزار شد.
مراد فرهادپور که در این نشست با موضوع رنج بیزبان صحبت میکرد، گفت: مسئله حیوانات و خشونت علیه آنها تنها با اینکه ۴ نفر گوشت نخورند؛ حل نمیشود و فراتر از این حرفها است. با توجه به پیچیدگی فرهنگی جامعه ما که معمولا مسائل با احساسات و نگاه فلسفی گره میخورند به این موضوع هم میتوان از زاویه فلسفه و مکاتب انتقادی پرداخت. موضوع اصلی در مسئله حیوانات سیاستهای کلی دولت و برخورد کلی جامعه است.
فرهادپور ادامه داد: میتوان نشان داد بیرحمی نسبت به حیوانات و رنجی که میبرند؛ از دل فرهنگها بیرون میآید یا مسائلی مثل اینکه علاقمندان به حیوانات چه باید بکنند، مردم کجا هستند، تصویری که از حامی حیوانات ارائه میشود و... هم پرداخت. موضوع دفاع از حیوانات به نوعی به حق انسانها در انتخاب سبک زندگی و حتی انتخاب نوع زندگی جنسی انسانها باز میگردد. نمیتوان از این مسائل نگفت و انتظار داشت جامعه نگران حیوانات باشد.
او تاکید کرد: اگر داستان ایران را کنار بگذاریم امروزه فقط سالیانه ۶۰ میلیارد مرغ ذبح میشوند تا به مصرف خوراکی بشر برسند، همچنین چندین میلیارد گوسفند و گاو و ماهی. تازه وضعیت اسفناک باغ وحشها، تراژدی حیوانات خانگی که نتیجه یک سیستم اقتصادی مشخص هستند را هم نباید فراموش کنیم. علاوه بر این انسان با نابودی زیستگاههای حیوانات و انقراض آنها و اصولا با سلطه بر طبیعت بیشترین خشونت را علیه روا میدارد.
این استاد فلسفه و مترجم همچنین با اشاره رابطه رنج و بیان رنج گفت: اینجا مسئله تا حد زیادی به خود رنج و نحوه آشکار بیان رنج بازمیگردد. اصلا همین دوگانگی در رنج و بیان رنج است که باعث اطلاعرسانی و افشاگری رنج میشود. یعنی اینکه ما چگونه رنج را بیان میکنیم که خود به معرفتشناسی و هستیشناسی بازمیگردد در اطلاع رسانی رنج اهمیت دارد. در فرهنگ خودمان حیوانات را زبان بسته مینامیم که خود نوعی از بیان همدردی است ولی آیا این زبان بسته بودن جزیی از رنج آنها محسوب میشود یا ناتوانی در بیان رنج است که مسئله است. البته در این زبان بسته بودن مفاهیمی مثل پاکی و... هم مستتر است
او یادآور شد: درهم آمیزی رنج و بیان رنج است که اجازه نمیدهد دوگانگی مثل انسان _ حیوان ایجاد کنیم یا حتی معیاری برای میزان رنج داشته باشیم. هرچه هست کیفیت رنج انسان یا حیوان جز با فهم خود رنج ممکن نیست و ما به مفهوم مشخصی از رنج دسترسی نداریم. نباید دنبال رنجی مستقل از بیان رنج باشیم چراکه همین منفکسازی باعث صحبت از رنج تقلبی و... میشود. اساسا بمبارانی با ۱۵۰ کشته و بمبارانی با ۱۵۰۰ کشته آیا از نظر میزان رنج متفاوت هستند؟ تا کجا میتوانیم با اعداد و ارقام بازی کنیم.
فرهادپور؛ تجلی رنج را بانی برساخته شدن رنج دانست و بیان کرد: رنج چیزی نیست جز اجازه به تکرار رنج. البته شاید این قضیه تنها در مورد انسانهاست و روانشناسی انسانی ولی در بسیاری از حیوانات هم میتوان درجهای از خاطره را مشاهده کرد. در کل پدیده رنج از بیان رنج جدا نیست. در مورد رنج حیوانات به نوعی بیان ناممکن میرسیم و به نظر میرسد در نبود بیان فرصت رنج انعکاس رنج فراهم نیست.
این مترجم آثار فلسفی اضافه کرد: آیا این دغدغه حیوانات جزیی از کل رابطه انسان با حیوانات هست یا نه. اینجا دیگر صنایعی میبینم که با حیوانات درگیر هستند و پرورش و ذبح مکانیزه یا کالاهایی برای پت شاپها را انجام میدهند و این یعنی مسئله فراتر از باغوحش و گوشتخواری مسئله سرمایهداری است و باید قبول کنیم سرنوشت انسان و حیوان به هم گره خورده است.
صالح نجفی نیز در سخنان خود سعی کرد به این پرسش پاسخ بدهد که آیا مقایسه رفتاری که انسان با حیوانات دارد با هلوکاست درست است یا خیر و گفت: امکان کشتار جمعی زمانی رقم میخورد که انسانها یا حیوانات مقابل در چشم ما موجوداتی بیارزشتر از خود ما هستند. مثلا جلادان مدام به خودشان یادآوری میکنند که قربانی تنها یک حیوان است. در تمام جوامع سرکوبگر هم مفهومی که از انسان وجود دارد اشرف مخلوقات است.
نجفی ادامه داد: آنچه هولوکاست را از تمامی کشتارهای جمعی و پاکسازیهای نژادی تاریخ متمایز میکرد و میکند این است که در هولوکاست شاهد کشتاری کاملا سیستماتیک بودیم یعنی کشتن انسانها به صورت خیلی علمی و مکانیزه و این دقیقا کاری است که امروز از ویژگیهای کشتار حیوانات در عصر جدید است. از طرف دیگر ما حتی برای نامیدن پیکر انسان و حیوان تمایز قائل میشویم که یعنی ساحت پایینتری برای حیوان میبینیم شاید ساحتی صرفا مصرف شونده. در همین واژه هم ارجاعی به استثمار دیده میشود یعنی همان نگاه نازیها به یهودیها.
او تاکید کرد: اینجا مسئله این است که اساسا این جرات را داریم تا ذبح حیوانات در کشتارگاههای صنعتی را با کشتن یهودیها در اردوگاههای نازی مقایسه کنیم. واقعیت این است که رابطه انسان و حیوان هم به صورت سیستماتیک درآمده ولی اینکه گوشتخواران را هم با نازیها مقایسه کنیم درست نیست. چراکه گوشت خواری انسان پدیدهای تاریخی است.
نجفی گریزی هم به شباهت رفتار با حیوانات و یهودیها در زندانهای نازیها زد و اظهار داشت: رفتار نازیها با قربانیان هلوکاست هم شباهت زیادی با آنچه در کشتارگاهها و مزارع پرورش دام صنعتی میافتد، دارد. برای احترام به حقوق حیوان و اگر قرار است برخورد با حیوانات را نقد کنیم، باید سیستمی که چنین برخوردهایی حتی با خود ما دارد را نقد کنیم. رهایی حیوانات بدون رهایی انسان ممکن نیست نه چون انسانها برتر هستند چون ما انسانها فاعل آنچه میگذرد، هستیم و شریک جرم ساختن این سیستمی هستیم که حق حیات را از تمام جانداران و حیوانات و خود انسان گرفته است.
این مترجم آثار فلسفی افزود: برخی میگویند با مقایسه هولوکاست و کشتار سیستماتیک حیوانات به قربانیان هلوکاست توهین کردهایم و این فاجعه را کم اهمیت جلوه دادهایم. برخی به گیاهخوار بودن هیتلر اشاره میکنند ولی بد نیست توجه کنیم اگر هیتلر گوشت نمیخورد برای اجتناب از مخلوط شدن خون آریایی با خون حیوان بود نه دل رحمی یا چیز دیگر. ظلمی که به حیوانات میشود را میتوان به کل طبیعت هم تسری داد یعنی انسان به گیاه و حیوان و طبیعت رحم نمیکند.
نجفی در پایان با اشاره به سابقه رفتارهای بیرحمانه انسان با خودش از سیاهان آفریقا گرفته تا بومیهای آمریکا و استرالیا گفت: مبارزه با ساختار سرمایهداری است که میتواند وضعیت را اصلاح کند وگرنه حتی در رابطه انسان امروز و حیوان هم منطق سرمایهداری حاکم است و میبینیم در مزارع پرورش دام سیستماتیک حیواناتی صرفا برای ذبخ به دنیا میآیند که تنها یک شماره هستند درست مثل قربانیان نازیها. علاوه بر اینها تلاش برای تکمیل شیوههای زراعتی قدیمی یعنی تلاش برای افزایش کارایی و این کمال گرایی نوعی کمالگرایی منحرف است که البته نمیتوان جلوی آن را گرفت چراکه نفی پیشرفت است. برای حل این چالش ما به نقد سرمایهداری نیاز داریم و اگر این روند ادامه پیدا کند امکان زیست انسان و حیوان هر دو را میگیرد.