خبرگزاری کار ایران

مسعود احمدی در گفت‌وگو با ایلنا مطرح کرد:

سنگ‌تمام شبه‌روشنفکران در ترویج فرهنگ فرومایه/رابطه جهانی‌سازی و بلاهت

سنگ‌تمام شبه‌روشنفکران در ترویج فرهنگ فرومایه/رابطه جهانی‌سازی و بلاهت
کد خبر : ۵۲۶۱۶۸

پس در جامعه توده‌وار مصرفی‌یی که طبقه متوسط فرومایه‌اش دمادم متورم‌تر می‌گردد و غرایز تربیت نیافته و کور نفراتش به وسیله رسانه‌ها‌ی جمعی و فراگیر به سمت تنوع‌طلبی آزمندانه سوق داده می‌شوند، چرا باید جز معدودی فرهیخته فرهنگ‌مند به انزوا رانده شده، کسی «جامعه مصرفی» یا «نظام اشیاء» بودریار را بخواند و فهم کند و بداند که مثلا دریدا، کریستوا، لاکان، فوکو و بارت که هستند و چه می‌گویند؟

به گزارش خبرنگار ایلنا، جهانی‌سازی و تاثیر آن بر فرهنگ و هنر و کالایی کردن تولید فرهنگی و امر خلاقه باعث شده تا امروز فرهنگ و هنر به جای اینکه منشا دانایی و آگاهی‌بخشی باشد خود به ابزاری برای ترویج بلاهت و جهالت مبدل شود. بالا آمدن متوسط‌ها در جامعه‌ توده‌واری که جهانی‌سازی می‌سازد چه ارتباطی با سیاست معاصر جهان پیدا می‌کند و اساسا چگونه می‌توان از اسیر شدن در این جامعه‌ توده‌وار اجتناب کرد؟

مسعود احمدی (شاعر، منقد ادبی و مدرس پیشین فلسفه و ادبیات) در گفت‌وگو با ایلنا به این پرسش‌ها و نیز تاثیر جهانی شدن بر شکل‌گیری فرهنگ و هنر میان‌مایه و همچنین چرایی عدم توانایی علوم انسانی برای کاهش اثراث مخرب این پدیده پاسخ داده است.

مشروح این گفت‌وگو را در ذیل می‌خوانید:

چگونه می‌شود فرهنگ و هنری را که منشاءای برای دانایی و آگاهی‌بخشی می‌شناسیم، خود به ابزاری برای ترویج بلاهت و جهالت مبدل شده‌اند؟

فرهنگ واژه جامع‌یی است که هنر را نیز دربرمی‌گیرد. این پدیدار تاریخی و اجتماعی دست‌کم ساختاری دووجهی دارد؛ وجهی ایجابی و مثبت و وجهی سلبی و منفی. لذا چنانچه به هر دلیل دانش و بینش و پسند پایین‌ترین لایه‌های فرهنگی جامعه، در واقع فرهنگ بخشی از توده مردم و عوام تحصیلکرده که به عوام‌الناس مشهورند، امکان جولان و تاخت و تاز بیابد، طبیعتا فاجعه بار خواهد بود.

جهالت در یک جامعه چگونه شکل می‌گیرد؟ و چه فاکتورهایی در افزایش و توسعه آن دخیل هستند؟

مطالعات و بررسی‌های جامعه شناختی، مردم شناختی، روانشناختی و ... و تاریخی نشان داده‌اند حتی فرهیخته‌ترین افراد جامعه که گذشته و بلکه گذشته‌های دور را از صافی نقد و بررسی گذرانده‌اند و عناصر زیان‌بار فرهنگ پیشینیان یا پدران را در ذهن و زبان خود واپس رانده‌اند، به تمامی از رسوبات فرهنگ دیر و دیرین در امان نبوده و نیستند. بنابراین شگفت‌آور نیست که در برهه‌هایی از تاریخ بشری شبه‌روشنفکران تحصیل‌کرده و کتاب‌خوانده، متاثر از یکی از دستگاه‌های نظری، بگوئیم ایدئولوژیک در برکشیدن و رواج سلطه فرهنگ عوام‌الناس و ایجاد جامعه‌یی توده‌وار نقشی اساسی و بارز داشته‌اند.

پس از آن‌جا که همواره جهل و خرافه و تعصب خاستگاه و تکیه‌گاه بنیادین حکومت‌های اقتدارگرا، به ویژه حکومت‌های تمامیت خواه چه مارکسیستی، چه فاشیستی و ... و چه لیبرالیستی بوده‌اند، این دسته از حکومت‌ها به یاری همان شبه‌روشنفکران در تبلیغ و ترویج و تثبیت فرهنگ واپس‌مانده و مخرب سنگ‌تمام گذارده‌اند. لذا به این سبب است که به گفته شما ساختار بلاهت و به زعم من بلاهت ساختاری شکل می‌گیرد.

به یاد داشته باشیم که بسیاری از نظریه‌پردازان، کارگزاران و حتی فرمانده‌هان و افسران ارشد امنیتی و نظامی حکومت‌ها و حاکمیت‌های مبتنی بر ایدئولوژی‌های مارکسیسم و فاشیسم و نوعی از لیبرالیسم دانش‌آموخته و فرهنگ‌مند و دوستدار هنر بودند. درضمن تعجب نکنید که لیبرالیسم را در ردیف ایدئولوژی‌هایی که ماهیتا حاکمیت‌های تمامیت‌خواه را در خود و با خود دارند، قرار دادم. تردید ندارم با روالی که این گفت‌وگو در پیش گرفته ناگزیر به این مبحث نیز خواهیم رسید.

مقوله جهانی‌سازی چقدر در بالا آمدن متوسط در حوزه فرهنگ نقش دارد؟ سیاست در این میان کجا ایستاده است؟

عمق و گستره این پرسش به ظاهر کوتاه شما، ناگزیر پاسخی بسیار بلند می‌طلبد. اجازه دهید اول به چرایی و چند و چون شکل‌گیری وضعیت این مقطع از روند تاریخی سرمایه‌داری جهانی که بر تولید و داد و ستد اطلاعات به مثابه کالا و هم تولید انبوه و مصرف بی‌مرز متکی است، بپردازیم و از پی آن به چرایی و چگونگی پیدایی شبه طبقه متورم متوسطی که در حوزه فرهنگ و هنر متوسط‌ها و زیرمتوسط‌ها نمایندگان آنند.

انسان‌محوری رنسانس که درواقع انقلابی فرهنگی و متاثر از فرهنگ و هنر عصر طلایی یونان باستان بود، بستری بسیار مناسب برای انقلاب صنعتی و پیدایش مدرنیت و مدنیت با آن فراهم آورد. بگذریم که مدرنیته نیز بنا بر مالکیت همه جانبه مردانه که علم را نیز شامل می‌شود، فرهنگ پدرشاهی را به طرزی نو بازتولید کرد و در چند دهه اخیر میلادی فیلسوفان و متفکران پست‌مدرن با بنیان‌های فلسفی و اجتماعی و قطعیت‌ها و قاطعیت‌های آن از جمله علم‌باوری مطلق که معرفت علمی را به تمامی جایگزین معرفت روایی یا جان جهان نمود، در افتاده‌اند.

به هر حال به راستی مدرنیته در آغاز شکل‌گیری مبشر فردیت، کثرت‌گرایی، مردم‌سالاری و ... و در نهایت تعالی منزلت انسان و آزادی بود اما با رشد و پیشرفت حیرت‌آور علم و فن و گسترش سرمایه‌داری صنعتی و تولید انبوه و متنوع می‌بایست آن مدرنیت و مدنیت با آن، به بدویتی نوین مبدل شود  که راه‌کار آن هویت‌زدایی، خنثی‌گردانی و در نهایت تبدیل جامعه انسانی به جامعه‌یی گله‌وار و مصرفی بوده است.

گویا انسان امروز نه با شأن و منزلت‌های انسانی که خاستگاه فرهنگ و هنر اصیل‌اند که باید فقط و فقط با جسم خود و نوع کالایی که مصرف می‌کند متعین و متشخص شود و ناگزیر با فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی.

این ازخودبیگانگی یا شیئی‌شدگی به وسیله برنامه‌های خوش آب و رنگ و به شدت مزورانه و فریبنده رسانه‌های جمعی، به ویژه رسانه‌های تصویری و صوتی و بالاخص تلویزیون محقق شده و می‌شود تا «تن» به تمامی جای «جان» را بگیرد. کارکرد فیلم‌ها و سریال‌های به غایت میان‌تهی و صرفا سرگرم‌کننده و مبتذل و آگهی‌های به اصطلاح بازرگانی سرسام‌آور و اغواگری که انواع و اقسام بی‌شمار خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها و ... را جار می‌کشند، از یاد نبریم. تاثیر مخرب این تکیه کلام مجریان برنامه‌های پرشمار آشپزی «من به غذا عشق ورزم» را دست‌کم نگیریم و هم ترفند‌های تبلیغاتی موذیانه‌یی که تا اعماق جان ساده‌دلان ساده‌گیر نفوذ می‌کنند. در این سه پیام بسیار کوتاه یک آگهی تبلیغاتی برای نوعی از گوشی همراه که با صدایی خوش در متنِ تصاویری بسیار جذاب از همان کالا جاسازی شده‌اند تامل کنیم: «حماسه بیافرینید» ، «نگاه‌ها را به خود خیره کنید، شنیده شوید» ، «فقط یک بار زندگی کنید، لذت ببرید» این پیام تک‌خطی هم که با صدایی خوش و تصویرهای فریبنده نوعی بخصوص از پوشاک مردانه همراه است در خور توجه و درنگ است «دیده می‌شوید» بر این‌ها تبلیغ داروهایی برای رشد قد و قامت، عضله‌ها، اندام‌های جنسی، رفع چین و چروک‌های پوست، برانگیختن غریزه‌ها و ... و داروها و ابزارهایی که اندام‌ها را خوش‌ترکیب می‌کنند، بیفزاییم. از تصویر و صوت تهوع‌آورده‌ها بلکه صدها کانال که پلشت‌ترین رفتارهای ... به چشم‌ها و گوش‌ها می‌رسانند، بگذریم. گویا انسان امروز نه با شأن و منزلت‌های انسانی که خاستگاه فرهنگ و هنر اصیل‌اند که باید فقط و فقط با جسم خود و نوع کالایی که مصرف می‌کند متعین و متشخص شود و ناگزیر با فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگی.

در قوام و دوام این بدویت نوین، بیکاری ساختاری ناشی از خودکار شدن تولید نیز نقشی تعیین کننده دارد؛ به عبارتی انبوهی از بیکاران و بیکار شدگان ازجمله کارگران فنی، کارگران ساده، کارمندان کارآزموده، روستائیان کوچیده به شهرها، حاشیه‌نشینان شهری، اجامر و اوباش و ... و حتی بازنشستگان شبه طبقه متوسط خودشیفته، تنگ‌نظر، کمی‌نگر، آزمند، همه کاره و هیچ کاره‌یی را پدید آورده‌اند که با حقوق دوران بیکاری، یارانه‌های دولتی، مستمری دوران بازنشستگی، سود سپرده‌های اندک بانکی، کمک نقدی و جنسی موسسات به اصطلاح خیریه، انجام کارهای موقتی پیش پا افتاده یا سیاه و ... روزگار می‌گذرانند.

سنگ‌تمام شبه‌روشنفکران در ترویج فرهنگ فرومایه/رابطه جهانی‌سازی و بلاهت

بی‌شک توجه دارید که نه فقط کارگران فنی و کارمندان کارآزموده، حتی متخصص‌های دانش آموخته و بسیار زبده لزوما انسان‌هایی فرهنگ‌مند نیستند. باری نمایندگان فرهنگی این شبه طبقه که دم به دم متورم می‌شود و باید که سرگرم باشد و دوستدار دولت،  نه تنها در تنزیل دانش و بیشن و پسند همگانی بلکه در به انزوا راندن صاحبان راستین اندیشه و هنر که آثارشان موجب اعتلای فرهنگ و طرح پرسش است، سهمی بسیار موثر و کارآمد دارند. پس باید که با حمایت حکومت‌های مستقر برکشیده شوند تا علاوه بر ارضای غرور کاذب آن شبه طبقه نوکیسه و تبلیغ و ترویج فرهنگ و هنر میان‌تهی و پوشالی، عرصه را هر چه بیش‌تر بر نخبگان خلاق تنگ نمایند.

اهدای جایزه نوبل ادبی به باب دیلن خواننده و ترانه‌سرای نه‌چندان برجسته و جایزه اسکار به کارگردان فیلمی بسیار معمولی و بی‌محتوا و فاقد شکل و البته معیوب علاوه بر آنچه که تا به حال گفتم به نوعی «این همان» کردن یا هم سطح جلوه دادن دوغ و دوشاب است و در راستای گسترش فرهنگی عوامانه و ایجاد جامعه‌یی توده‌وار و جهانی که پایگاه و تکیه‌گاه حکومتی تمامیت‌خواه است. راستی بر سر برگمان‌ها، فلینی‌ها، آنتونیونی‌ها، برتولوچی‌ها، بونوئل‌ها، ترفوها، کیشلوفسکی‌ها، لینچ‌ها و ... و همانند‌های بهرام بیضایی، امیر نادری، ناصر تقوایی، پرویز کیماوی، سهراب شهیدثالث و ... چه آمده؟

به گمانم حال بهتر و دقیق‌تر می‌توانیم به جایگاه سیاست در روند جهانی‌سازی و بر کشیدن متوسط‌ها و زیر متوسط‌ها یا به فرموده شما بالا آمدن متوسط‌ها در حوزه فرهنگ و هنر بپردازیم.

می‌دانیم که تا فروپاشی حکومت تمامیت‌خواه اتحاد جماهیر شوروی، شمال جهان بگوئیم جهان سرمایه‌داری صنعتی که آمریکا و کشورهای اروپای غربی را شامل می‌شد، ناگزیر به قصد جلوگیری از گسترس کمونیسم و کشورگشایی‌های سران کشور شوراها در جبهه‌یی واحد قرار گرفتند اما پس از نابودی آن رقیب غول‌آسا، متحدان غربی ایالات متحده آمریکا به نیت احیای منزلت سیاسی و کسب سهم خود از چپاول جنوب جهان یا همان کشورهای جهان سوم در اتحادیه اروپا متشکل شدند.

عوام گرایی منتشر و برکشیدن متوسط‌ها و زیرمتوسط‌ها به تشکل جامعه‌هایی توده‌وار و اوباش سالار خواهد انجامید که مألاً سرمایه‌داری را به خطری جدی خواهد انداخت.

علاوه بر کشورهای اروپای غربی و متحدان تازه‌اش که اغلب از کشورهای اروپای شرقی‌اند، سرمایه‌داری کلان کشورهایی مثل ژاپن، چین و ... آشکار و پنهان در کنار اتحادیه اروپا ایستاده‌است. به جز این‌ها پاره‌یی از کشورهای جنوب جهان بنا بر ضرورتی ایجابی که تولید و داد و ستد اطلاعات و بر مبنای تولید و توزیع علمی که به تدریج کشورهای سرمایه‌داری شمال جهان را از شر شیوه‌های تولید صنعتی و پرهزینه و سنگین می‌رهاند، در مسیر صنعتی‌شدن و در نهایت مدرن و مدنی شدن و بازیابی هویت ملی خود قرار گرفته و طبیعتا در کنار دیگر مخالفان سروری آمریکا قد علم کرده‌ و می‌کنند. گذشته از دلایلی که با شتاب برشمردم چه فرهنگ اروپا و چه فرهگ بخش اعظمی از آسیا و آفریقا که پیشینه‌‌یی ریشه‌دار و تاریخی دارند، به خواست کشوری که بیش از پانصد سال از پیدایی آن نمی‌گذرد، تن نمی‌دهند.

لذا رویای جهانی یکپارچه و توده‌وار و سروری ایالات متحده بر آن یعنی شکل‌گیری حکومتی تمامیت‌خواه و جهانی به سرکردگی آمریکا که از اتاق‌های فکر لیبرالیسم و نولیبرالیسم سر برآورده، عملی نیست. عوام گرایی منتشر و برکشیدن متوسط‌ها و زیرمتوسط‌ها به تشکل جامعه‌هایی توده‌وار و اوباش سالار خواهد انجامید که مألاً سرمایه‌داری را به خطری جدی خواهد انداخت.

راه گذر از جامعه توده‌وار کجاست و چگونه می‌توان اسیر دست این متوسط‌ها نشد؟

فساد اقتصادی و اخلاقی سران و کارگزاران ریاکار و مردم‌فریب حکومت‌های متکی بر جهل و خرافه از یک سو و روشنگری و افشاگری پرهزینه قشرهای فرهیخته، به ویژه فعالان اجتماعی بخصوص از طریق شبکه‌های اجتماعی اگرچه در درازمدت، سرانجام موجب ریزش بدنه هرم قدرت مستقر می‌شوند گمان نمی‌برم که حکومت یک مشت ابله جاه‌طلب و دلقک چون ترامپ دوام چندانی داشته باشد و یقین دارم آن توده متورم پشتیبان خانم ترزا می هم پایدار نمی‌ماند. بی‌شک مردم انگلیس آنچه را که ذهن مذکر خانم تاچر با آنها کرد از یاد نبرده و نمی‌برند.

این را هم اضافه کنم که در زیر پوست ضخیم این غوغای رسانه‌یی متوسط و زیر متوسط‌ها بر خلاف همه تنگناها اندیشه‌ و هنر اصیل نفس می‌کشد و به حیات خود ادامه می‌دهد.

جهانی‌سازی با سلیقه مخاطب چه می‌کند؟ نقش تجاری‌سازی در انحطاط فرهنگ و هنر چیست؟

پیشروی راست افراطی که در تعدد سران حکومت‌های دست نشانده آن متجلی است به شدت توهم هراس‌انگیز جهانی‌سازی را دامن می‌زند. بر فرض محال اگر این توهم به واقعیت برسد؛ بر مردم و فرهنگ که سلیقه یا پسند را نیز شامل می‌شود، همان خواهد رفت که در دوران حکومت تمامیت‌خواه چین و شوروی کمونیست و آلمان نازی رفت؛ البته این بار نه با ایجاد فضایی آشکار امنیتی و نظامی وحشتناک و اعمال خشونت بی‌حد و مرز؛ چراکه آن تهی‌گردانی و مسخ‌کنندگی‌یی که پیش از این به تفصیل درباره آن گفتم و هم احاطه حکومت واحد و متمرکز به یاری ابزارهای دیجیتالی بر همه شئون زندگی انسان، بستر لازم را برای استقرار چنین وضعیت و حاکمیتی فراهم کرده و می‌کند. اما تضاد دیالکتیکی این فرآیند را نادیده نگیریم که فساد و تبهکاری حکومت و حکومتیان پاشنه آشیل هر حاکمیت تمامیت‌خواه تک حزبی و یکه‌سالار است. تجاری‌سازی هنر نیز در راستای همان توده‌وارسازی جامعه صورت می‌پذیرد.

علوم انسانی چرا در مقابل این تاثیرات مخرب جهانی‌سازی به نظر درمانده می‌رسد؟

اجازه می‌خواهم در پاسخ به این پرسش شما خاطره‌یی بگویم: آن زمان که آمریکا به عراق حمله نمود، بسیاری از اندیشمندان و هنرمندان با مقاله‌هایی تند و گزنده با آن هجوم وحشیانه به مقابله پرداختند. همان زمان مقاله‌های تندو تیز نوام چامسکی زبان‌شناس و سوزان سونتاگ رمان‌نویس و روزنامه‌نگار ترجمه و در مجله وزین نگاه نو چاپ شدند. یکی از نزدیکانم که به دیدارم آمده بود، مجله یاد شده را دید و مقاله‌های کوتاه مذکور را خواند و پس با صدایی لبریز از هیجان گفت «به این می‌گویند دموکراسی» در پاسخ گفتم «کاش می‌شد به سراسر ایالات متحده سفر کنی و در جای جای آن پرس‌و‌جو نمایی تا بدانی چند نفر از آن جمعیت چند صد میلیونی چامسکی و سونتاگ را می‌شناسند و با آثارشان آشنایی مختصری دارند. شک ندارم که اکثریت غالب آن ملت حتی از وجود آنان بی‌خبرند و در عوض نه فقط مرغ سوخاری کنتاکی و ... بلکه زن و مردشان اندازه‌های خانم جنیفر لوپز را درست و دقیق می‌دانند.

پس در جامعه توده‌وار مصرفی‌یی که شبه طبقه متوسط فرومایه‌اش دمادم متورم‌تر می‌گردد و غرایز تربیت نیافته و کور نفراتش به وسیله رسانه‌ها‌ی جمعی و فراگیر به سمت تنوع‌طلبی آزمندانه سوق داده می‌شوند، چرا باید جز معدودی فرهیخته فرهنگ‌مند به انزوا رانده شده، کسی «جامعه مصرفی» یا «نظام اشیاء» بودریار را بخواند و فهم کند و بداند که مثلا دریدا، کریستوا، لاکان، فوکو و بارت که هستند و چه می‌گویند؟

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز