خبرگزاری کار ایران

تکرار/ علی مردانه در گفت‌وگو با ایلنا:

فروشنده و سلام بمبئی سینما را سرپا نگاه داشتند/شیرین‌ترین بمباران زندگی من...

فروشنده و سلام بمبئی سینما را سرپا نگاه داشتند/شیرین‌ترین بمباران زندگی من...
کد خبر : ۴۷۳۷۸۷

هنوز نمی‌توانیم فیلم‌های باکیفیت‌مان را برای اکران از انگشتان دست بیشتر کنیم و فاصله فیلم‌های خوب‌مان تا فیلم‌های رده بعدی خیلی زیاد است. هنوز نمی‌توانیم فاصله‌ها را کم کنیم و دلیل اصلی آن فیلمنامه است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، علی مردانه تا امروز دستیاری بسیاری از فیلم‌ها و سریال‌ها را تجربه کرده است و در کنار شغل دستیاری گه‌گاه بازی هم می‌کند. گپ و گفت کوتاه ما را به او در زیر می‌خوانید...

سینمای 95 به نظر شما چگونه بود؟

 صنعت سینما ار منظر اقتصاد موفق بود و فروش بالایی داشت مانند فیلم فروشنده، سلام بمبئی و... . این فیلم‌ها فروش خوبی داشتند و توانستند صنعت سینمای ایران را بچرخانند گرچه می‌توانست سال بهتری برای سینما باشد.

نقطه ضعف این چرخه در چیست؟

 ما هنوز نمی‌توانیم فیلم‌های باکیفیت‌مان را برای اکران از انگشتان دست بیشتر کنیم و فاصله فیلم‌های خوب‌مان تا فیلم‌های رده بعدی خیلی زیاد است. هنوز نمی‌توانیم فاصله‌ها را کم کنیم و دلیل اصلی آن فیلمنامه است.

یعنی فقر فیلمنامه‌نویسی همچنان در صدر مشکلات است؟

 فیلمنامه خوب و ایده‌های خوب کم است و درست اجرا نمی‌شود. کم هستند آدم‌هایی که می‌توانند فیلم‌نامه خوب بنویسند و اتفاق‌های خوب رقم بزنند.

چگونه فیلمی مانند فروشنده پرفروش‌ترین فیلم سینمای ایران می‌فروشد و سلام بمبئی تقریبا هم‌تراز با آن می‌فروشد؟

سلام بمبئی بعد صنعتی خود را حساب کرده و در کل با فیلمی مانند فروشنده که دارای نگاه و استانداردهای جهانی است، قابل قیاس نیست. امثال فیلم فروشنده به خاطر فیلم‌نامه درست و عوامل درجه یکی دارند، اتفاق‌های جهانی برایشان رقم می‌خورد. سلام بمبئی هم از دو سوپراستار در عرصه سینما و موسیقی استفاده کرده که درست و بجا برای فروش است. اصولا هر کاری که پرفروش می‌شود باید ابزار داشته باشد و یکی از آن‌ها استفاده درست از سوپرستارهاست.

جشنواره چطور بود؟

سطح کیفی عالی و خوبی نداشت. بعضی فیلم‌ها متوسط رو به خوب بودند. البته آن دسته از فیلم‌ها که کاندیدا شدند؛ بد نبودند اما بقیه ضعیف بودند و نسبت به سال‌های قبل کم‌رمق‌تر.

 عید برایتان چه حال و هوایی دارد؟

یادم هست در فیلم سینمایی برلین منفی هشت که تولیدش در خارج از کشور بود؛ در یک پارکی مراسم عید برگزار کردند که از همه قومیت‌ها کنار هم جمع بودند. حضور ایرانیان ساکن آنجا باعث شد ما احساس غربت نکنیم و کلی به همه عوامل خوش گذشت. در دوران کودکی هم عید را با جنگ و موشک‌باران به خاطر دارم. ده سال اول زندگی من در آن دوران سپری شد. یادم هست یک روز قبل از عید یا بعد از آن پیوسته بمباران بود. این درگیری‌ها باعث می‌شد ترس هو وارد جذابیت زندگی ما بشود و فراز و نشیب زندگی را تجربه کنیم.

یادم هست در سال دوم دبستان؛ قبل از عید امتحاناتی از ما گرفته شد. برای اولین بار بود که من امتحانم را خراب کردم. وقتی معلم داشت نمرات را می‌خواند، ترس و دلهره داشتم. می‌دانستم در خانه چه چیزی انتظارم را می‌کشد. وقتی معلم به اسم من رسید و من با ترس به سمت او می‌رفتم؛ درست کنار ساختمان مدرسه؛ یک سایت مخابراتی مورد اصابت موشک‌ قرار گرفت و در آن لحظه مدرسه‌ هم تقریبا از میان رفت. دقیقا در همین زمان، از فرصت استفاده کردم و برگه از معلم گرفتم و ریز ریز کردم و فرار کردم. در راه بودم که مادرم را دیدم که پابرهنه به سمت من می‌آید. این جذابترین و شیرین‌ترین بمباران زندگی برای من بود.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز