گفتوگوی صریح بیژن بیرنگ با ایلنا؛
سینمای ایران جهنم شده/جای اسیدپاشی در سینما نیست
بیرنگ میگوید: ما سینمایی جهنمی داریم! سینمایی که واقعنگری دارد و آنقدر به کیسهای نادر و محدود می پردازد که نمیتوانند واقعیت جامعه باشند و درصورتی که باشند؛ بازهم بنظرم سینما جای آرامش، رویاپردازی، امید دادن و انرژی دادن به انسانهاست تا بتوانند سختیها و ناملایمتها را پشت سر بگذارند.
به گزارش خبرنگار ایلنا؛ کارگردان سریال نوستالژیک همسایهها ترجیح میدهد بهجای رفتن به جشنواره فیلم فجر؛ فیلمها را در طول سال ببیند. بیژن بیرنگ سال 95 را از نظر مضامین سالی تلخ و بدبینانه قلمداد میکند و معتقد است؛ اتفاقاتی که در سینما میافتد جایگاه فرد است یعنی یک فرد تشخیص میدهد چه فیلمی با چه مضمونی بسازد و میسازد. سینمای ایران فاقد کمپانیست. اگر کمپانیها و شرکتهای بزرگ تبلیغاتی برای سینمای ایران وجود داشت و آنها تصمیمگیری میکردند چه بسازند و چه نه؛ سینمای ایران امروز وضعیت بسیار بهتری داشت.
چرا سال گذشته در جشنواره حضور نداشتید؟
بله؛ به جشنواره نرفتم یعنی چند سال است که به جشنواره نمیروم و بیشتر دوست دارم فیلمها را در طول سال تماشا کنم.
از کلیت فیلمهای سال 95 چیزی میدانید؟
فیلمها بهنظرم بسیار تلخ و بدبینانه هستند و این تلخی ریشهها و دلایل گوناگونی دارد. گمان میکنم ما سینمای حرفهای نداریم. مادام که کپمانیهای سینمایی فعالیت نداشته باشند؛ سینمای حرفهای هم نخواهد بود. سینمای ما یک سینمای مستقل غربیست که برای داخل مملکت تولید میشود و فقط برخی افراد آن را تولید میکنند. یعنی سرمایهگذاران سینمای ایران همواره افراد هستند. کارگردانها سوژه پیدا میکنند؛ بعد هم یک سرمایهگذار پیدا میشود و فیلم ساخته میشود. بنظرم اتفاقاتی که در سینمای ایران میافتد همه و همه ماحصل تصمیم یک فرد یا برخی افراد است. یعنی یک نفر تشخیص میدهد فیلمی بسازد و فیلم ساخته میشود. یقینا با حضور کمپانیها و شرکتهای بزرگ تبلیغاتی و اگر آنها تصمیمگیری میکردند چه سیاستی باید در پیش بگیرند و چه بسازند و چه نه؛ سینمای ایران وضعیت بهتری میداشت.
این موضوع غریبی نیست. هرگز کمپانیها جایی در سینمای ایران نداشتهاند؟
ما قبل از انقلاب؛ این کمپانیها را داشتیم. سیامک یاسمیان استودیو و لابراتوار داشت. آنها به شیوه خاص خود عمل میکردند. مثلا در بدنه سینما حرکت میکردند و در کنار آن هیچ سینمای دیگری وجود نداشت. هرکسی که میخواست وارد سینما شود، باید وارد این فضا میشد. در این راستا دانشگاه و مدارس هم وجود داشتند. ادغام اینها باعث میشد ما یک سینمای ملی داشته باشیم.
با تعطیلی کمپانیها و مراکز تصمیمگیری سینما که درواقع این مراکز، مراکز سرمایهگذاری سینما بودند و با دولتی شدن این مراکز تصمیمگیری؛ ابتدا دولتها و نهادها سر کار آمدند و اکثر فیلمها را نهادها و بخشهای دولتی میساختند. سلایق؛ مضامین و قالب فیلمها و حتی عوامل فیلمها را آنها مشخص میکردند بعدها با کاهش بودجههای دولتی و تصمیم دولت برای واگذاری سینما به بخش خصوصی؛ این افراد بودند که وارد تصمیمگیری برای مضامین فیلمها شدند. پس سینمای ایران به دست افراد افتاد حال آنکه باید کمپانیها را بار دیگر در سینمای ایران فعال کرد تا مجموعهای از سرمایهگذاران در یک کمپانی برای یک فیلم یا چند فیلم تصمیمگیری کنند تا نه مضامین شبیه به هم باشند و نه همه چیز براساس سلیقه یک فرد باشد. همین سینمای پر از یاس و بدبینی که نتیجه سینمای فردگرای سال ۹۵ است؛ نشان میدهد که افراد هریک در کنج عزلت خود به مضامین خاص خود رسیدند و بیهیچ اطلاعی از شرایط تولید سینما در سراسر کشور همگی فیلمهای شبیه به هم ساختهاند. فیلمهای تلخ امسال بیداد میکند. من برای این نوع سینما از کلمه قاتل استفاده میکند. قاتلی که میتواند امید را در ما بکشد و جامعه را بیش از پیش بدبین کند.
بنظر میرسد سیاستهای دولت در اقتصاد و عرصههای دیگر اجتماعی؛ ربطی به فضای سینما ندارد و سینما راه خودش را میرود و حرف خودش را میزند. تلویزیون هم برنامههایی درباره احیای امید در جامعه تولید میکند که در بیشتر مواقع سطحی و لحظهایست. مسئله اصلی این دوگانگی در چیست؟
بحث فرهنگی یک چرخه است. یک اثری تولید میشود و آن تولید یکسری اثرات میگذارد و آن اثرات باعث بوجود آمدن یکسری تولید دیگر میشود و اگر این چرخه بهطور ناقص اتفاق بیفتد، نقصها همچنان ادامه خواهند داشت. ما در سینما گرفتار یک بیماری هستیم که من اسمش را آرمانگرایی میگذارم. سینمایی که سعی میکند کمی هم واقعبینانه باشد حال آنکه سینما جای واقعیت نیست؛ جای حقیقت است.
این بیماری از نگاه شما؛ ترازویش به سمت افراد سنگینی میکند یا جریان حاکم بر سینما؟
اگر نگاهی به گذشته بد سینمای قبل انقلاب داشته باشید؛ میبینید گونهای آرمانگرایی در آن وجود داشت. کاراکترها دوست داشتند در سکسهای حقیرانهشان موفق شوند و به خواستهشان برسند. درحال حاضر هم مشکلات به گونهای دیگر در سینما بیان میشود. مثلا چرا راجع به اسیدپاشی فیلم ساخته میشود و اصلا چرا این مسئله مطرح میشود؟
طرح مسئله اسیدپاشی چه ایرادی دارد؟
آیا شما مسئله اسیدپاشی را بهعنوان یک واقعیت عام میبینید؟ خیر. چون مورد اسیدپاشی یک واقعیت عام نیست. اسیدپاشی یک حادثه تلخ و بسیار محدود است. محدودتر از اینکه بخواهیم راجه به آن فیلم بسازیم. یک نگاه مریضگونه وجود دارد و افراد بیماری هستند دنبال موضوعات خاص هستند نه عام که طبعا جامعه هم به طرف این قضیه سوق داده میشود.
تحلیلتان از جشنواره فیلم فجر هم همینطور است؟
جشنواره سال گذشته را ندیدم و خبر داشتم که همه از تلخی فیلمها سخن میگفتند از اینکه سینمای ایران چقدر دنیا را سیاه مطرح میکند و در مجموع فیلمها؛ یک فیلم به نام خوب، بد، جلف بوده.. که شنیدم خیلیها به دور از آن همه تلخی فقط دو ساعت خندیدند. پس نیاز جامعه همین است. مثل 50 کیلو آلبالو....
یعنی سینمای ایران با ساخت آثاری مانند چندکیلو آلبالو کامل میشود؟
ببینید این فیلم در سال گذشته فروش خوبی داشت هرچند فیلم هدفمندی نیست، ولی در شرایطی غلط صحبت از بیعشقی میکند. ما مفهوم عشق را در آن نمیبینیم ولی چون شاد است مردم به سمت آن میروند. چقدر خوب بود که این شادیها با زبان امید و هدفمند باشد. اگر وطن و مردم را دوست داریم و به این مملکت عشق داریم، باید در مسیری گام برداریم که در وهله اول عشق در آثارمان متجلی شود. بنظرم سینمای ما بینهایت از بیعشقی در عذاب است درحالیکه اگر ما نگاهی به سینمای دیگر کشورها داشته باشیم؛ صحبت از امید و عشق را در آنها به وضوح میبینیم. و همینطور حرفهای انسانی را... برای همین ما مدام با دیدن این فیلمها اشک شوق میریزیم بجای اشک غم و ناامیدی. واقعیت این است آنها فضای انسانی را طی میکنند و ما فضای جهنمی را...
دو دسته نظر وجود دارد. عدهای جامعه را متهم به غمگزینی میکنند و عدهای مانند شما اراده فردی بیمارگونه را برای خلق اثر دراماتیک مقدم میدانند. آیا این دودستگی همان مسئله نسبیت رویدادهای اجتماعی را بیان میکند؟
اریک فروم میگوید؛ جامعه دو دسته است: یکی؛ جامعهای که به چیزهای خوب فکر میکند. خوابهای خوب میبیند. اندیشههای خوب دارد و شعارهای زندهباد بهجای مرگ سر میدهد که اینها همه بهشتیاند. و دوم؛ جامعهای که دائم درد، کثافت و رنجها را میببیند و اینها از وادی جهنماند.
با این نگاه ما متوجه میشویم چه سینمای جهنمی داریم! سینمایی که واقعنگری دارد و آنقدر به کیسهای نادر و محدود می پردازد که نمیتوانند واقعیت جامعه باشند و درصورتی که باشند؛ بازهم بنظرم سینما جای آرامش، رویاپردازی، امید دادن و انرژی دادن به انسانهاست تا بتوانند سختیها و ناملایمتها را پشت سر بگذارند و زندگی خوبی داشته باشند. کجا اوقات فراغت انسان با یک فیلم تلخ پر میود؟! اگر بخواهیم به لحاظ اوقات فراغت هم به سینما نگاه کنیم باید اوقات فراغت خود را با سینما پرکنیم ولی متاسفانه ما در این زمینه هم موفق نیستیم.