احمد بهرامی مطرح کرد:
فیلمهایم راهحل ارائه نمیدهند
احمد بهرامی با اشاره به اینکه فیلمهایش مسائلی از زندگی انسانهای گرفتار در حاشیه شهرها را مطرح میکند، تأکید کرد که با وجود مطرح کردن این مسائل، در فیلمهایم هیچ راه حلی ارائه نمیدهم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فیلم سینمایی «شهر خاموش» به کارگردانی احمد بهرامی این روزها در گروه هنر و تجربه در سینماهای کشور اکران شده است. این فیلم سینمایی دومین قسمت از سهگانه خاموش این کارگردان است که پیشتر «دشت خاموش» اکران شده.
«شهر خاموش» برای اولین بار در جشنواره شبهای «سیاه تالین» در کشور استونی اکران شد که بهرامی توانست جایزه بهترین کارگردانی را برای این فیلم دریافت کند.
در این فیلم به تهیهکنندگی رضا محقق بازیگرانی چون باران کوثری، علی باقری، بابک کریمی، بهزاد دورانی، محسن مهری دروی، کریم و حبیب شراهی نقشآفرینی کردهاند.
به بهانه اکران «شهر خاموش» با کارگردان آن گفتگویی داشتیم که در ادامه مشروح آن را میخوانید:
ایده و قصه «شهر خاموش» چگونه شکل گرفت؟
«شهر خاموش» جزو سهگانه خاموش است که دو فیلم دیگر این سهگانه «دشت خاموش» و «مرد خاموش» است. فیلم «دشت خاموش» که قصهاش در یک کوره آجرپزی میگذرد دو کاراکتر دارد که دختر و پسری به هم علاقهمند هستند و با مخالفت خانوادههایشان برای ازدواج مواجه میشوند که تصمیم میگیرند صبح زود آنجا را ترک کنند و به دنبال سرنوشتشان بروند و ساکن شهری بشوند و زندگی جدیدی را شروع کنند.
پس از ساخت «دشت خاموش» من احساس کردم ادامه قصه این فیلم داستان همان دختر و پسری میشود که از آن کوره آجرپزی فرار کردهاند. در واقع ایده و قصه اولیه «دشت خاموش» در اواسط ساخت «شهر خاموش» برای من شکل گرفت.
بنابراین میتوان گفت که به لحاظ زمانی قصه «شهر خاموش» به امروز نزدیکتر است.
در ساخت این سهگانه من تمام تلاشم را به کار بردم تا هیچ کدام از فیلمها محدود به زمان و مکان مشخصی نشوند. البته از شکل دیالوگ گفتن افراد، لباسهایی که به تن دارند، آکساسوار صحنه و... میتوان به یک زمان مشخص از فیلم رسید.
در این سهگانه قصه آدمهای حاشیه شهر را روایت کردهام و به نوعی این قصهها مربوط به یک قرن اخیر میشوند. از زمان پیدایش نفت در خاورمیانه این قصهها میتوانند اتفاق افتاده باشند ولی آنچه که در ظاهر فیلم میبینیم میتواند در 40 یا 50 سال گذشته رخ داده باشد.
حذف رنگ و سیاه و سفید بودن فیلمها هم در جهت حذف زمان است؟
بله، علاوه بر سیاه و سفید بودن قطع 4 به 3 تصاویر هم به همین دلیل است چرا که ابعاد قاب کادر فیلمها معمولاً پهنتر است اما در سینمای کلاسیک عرض این مستطیل کمتر بود و من هم همین قاب را انتخاب کردم تا فضای کلاسیکی در تصویر ایجاد شود. حتی استفاده از سکانس پلانها هم در همین جهت بوده تا به حال و هوایی از گذشته نزدیک شویم.
بین دو فیلم «دشت خاموش» و «شهر خاموش» علاوه بر این موارد، نشانههای مشترک دیگری هم وجود دارد که شاید بارزترین نشانه سرنوشت دو کاراکتر اصلی باشد. این شباهتها علاوه بر تلخی موجود در هر قصه، تکرارشان تلخی موجود را دو چندان کرده است. چرا تا این حد به تلخی قصهها تأکید داشتید؟
من با زندگی شهری مسئله دارم و وقتی به حاشیه شهرها میآیم و در این لوکیشنها فیلم میسازم از نگاه من به عنوان فیلمساز مسئلهای مطرح میشود که هیچ راهحلی هم برای مسائل مطرح شده ندارم. به نظر میرسد که انسان در طی تکاملی که پیش آمده و تمدنی که برای خودش ایجاد کرده، به این مدل از زندگی که امروز وجود دارد، رسیده که جوابگوی نیازهای او نیست.
ما از صبح که بیدار میشویم در شهر درگیر هستیم، مدام دنبال این هستیم که جای آرامی پیدا کنیم، شهرها روز به روز بزرگتر و صنعتیتر میشوند و انسانها را بیشتر در خود مچاله و نابود میکنند. این شهرها حاشیههایی دارند که در این حاشیهها مردمانی زندگی میکنند و در آرزوی ورود به این شهرها هستند. این تلخی بیشتر مربوط به زندگی امروز شهری میشود و من این نوع زندگی را نقد میکنم که نقد من به ایران مربوط نیست بلکه یک نگاه کلی دارم و اگر شما به حومه لسآنجلس و پاریس هم بروید با چنین زندگیهایی روبرو میشوید، در واقع در حومه همه شهرهای بسیار بزرگ و کلان این حاشیهها وجود دارد.
من به بسیاری از این شهرها رفتهام و حتی به حومه آنها نیز سر زدهام و تحقیقاتی هم داشتهام و حتی عکسهایی هم گرفتهام. انسانهای زیادی واقعاً در آرزوی ورود به این شهرها در حاشیه آنها زندگی میکنند در حالیکه درون این شهرها هم خبری نیست. این تلخی و سیاهی از این شهرها و این مدل زندگی میآید که به این کاراکترها داده شده است؛ من تلخیهای موجود را ثبت کردهام و برایشان قصه درست کردهام و قصهها را مطرح کردهام به این امید که وقتی آدمها پایشان را از سینما بیرون میگذارند درباره چرایی شکلگیری این زندگیها سوالی برایشان طرح شده باشد.
یک زندگی آپارتماننشینی در یک برج را تصور کنید، تعداد زیادی از انسانها در فاصلههای سه متری روی هم زندگی میکنند و این فشردگی و این سبک زندگی بر احساسات و همه چیز انسانها تأثیری میگذارد که به نظر من منجر به زندگی جالبی نمیشود. اینکه ما ماهها تلاش میکنیم تا یک روز به طبیعت برویم و نمیتوانیم این کار را انجام دهیم نشان میدهد که زندگی را در شهر برای ما تعریف کرده و شکل دادهاند. همه اینها در ذهن من بوده که این سه قصه را شکل دادهام و پایانبندیهای تلخی هم دارند اما «مرد خاموش» پایانش به اندازه دو فیلم دیگر تلخ نیست و میتوان یک جمعبندی برای این سهگانه در آن متصور شد.
به پیدایش نفت اشاره کردید و دو فیلم «شهر خاموش» و «مرد خاموش» در لوکیشنهایی روایت شدهاند که شکلگیریشان به کشف نفت هم ارتباط دارند. آیا میتوان وضعیتی که کاراکترها در آن گرفتار هستند را ایجاد شده از یک جهانبینی درباره همزیستی انسان با نفت دانست؟
دقیقاً همینطور است، با پیدایش نفت جهان صنعتی سرعت گرفت ولی اگر دقیق نگاه کنیم متوجه میشویم که این کشف کمک چندانی به ما نکرد و کاش ما میتوانستیم یک ماده دیگر را جایگزین آن کنیم.
نفت به عنوان یکی از ابزارهای مهم که چرخ صنعت توسط آن میچرخد نتوانسته برای انسانها خوشبختی به بار آورد. جنگهای خاورمیانه و درگیریهای این منطقه تسلیحاتی نیاز دارد که این تسلیحات در کارخانهها ساخته میشوند و خوراک کارخانهها نیز نفت است. واقعاً نفت در پس بسیاری از بدبختیهای انسان قرار دارد و در همین فیلم «شهر خاموش» ما شاهد گورستانی از ماشین هستیم که در بین آن همه آهن انسانها برای زندگیشان دست و پا میزنند. به نظر من این طلای سیاه برای خاورمیانه و دیگر کشورهای صادرکننده نفت خوشبختی نیاورده است هرچند که استثناهایی هم به نظر میرسد وجود دارد و نمیدانم برخی کشورهای عرب زبان چگونه به خوشبختی رسیدهاند.
آیا مردسالاری حاکم بر فضای فیلم «شهر خاموش» را هم میتوان برآمده از همین زندگی صنعتی دانست؟
میتوان از این زاویه به فضای اجتماعی «شهر خاموش» نگاه کرد اما یک مرحله بالاتر هم وجود دارد که به نظر من جامعهسالاری و صنعتسالاری است، به این معنا که مردها هم در سیطره این جامعه صنعتی گرفتار شدهاند و همه چیز به شکلی طراحی شده که مردها در رأس قرار میگیرند اما قبل از اینکه مردها بخواهند در جایگاه متهم مردسالاری قرار بگیرند بدون اینکه بخواهم منکر مردسالاری شوم باید بگویم که جامعهسالاری و صنعتیسالاری است که زندگی انسانها را به این مرحله رسانده است.
چرا با وجود اینکه شخصیت اصلی «شهر خاموش» شرایطی دارد که امکان همزادپنداری مخاطب با او فراهم است. از ایجاد این حس جلوگیری کردید و کاراکتر به شکلی طراحی شده که امکان سمپات شدن وجود ندارد؟
من در هر سه فیلم هم این کار را کردهام. در فیلم «دشت خاموش» با وجود اینکه لطفالله به آدمها کمک میکند ما با او همراه و سمپات نمیشویم و در «شهر خاموش» هم همینطور است.
سمپات شدن بیشتر برای فیلمهای قهرمانمحور است که من اتفاقاً این فیلمها را هم دوست دارم و اگر میتوانستم چنین فیلمهایی هم میساختم. قهرمان ساختن و راه حل دادن در فیلم سمپات شدن را هم میطلبد اما در سینمای من که فیلمسازانی چون عباس کیارستمی و بلا تار از مطرحترین نامهای این سینما هستند ندیدهام که فیلمساز چندان به کاراکتر نزدیک شود و به نوعی وزنه یک شخصیت نسبت به دیگر شخصیتها سنگینتر باشد. فیلم من هم همین است و "بمانی" یک انسان است، پر از خطا و اشکال که در عین حال در تلاش است به حق و حقوق خودش هم دست پیدا کند. به همین دلیل من به او نزدیک نمیشوم و دکوپاژ و میزانسن را هم به شکلی طراحی میکنم که به نمای بسته این شخصیتها نزدیک نشوم تا قهرمانپروری نکنم.
آیا از سینماگرانی چون بلا تار و عباس کیارستمی هم تأثیر گرفتهاید؟
سینما برای من با «طبیعت بیجان» سهراب شهید ثالث شروع میشود و با عباس کیارستمی که یک سال هم افتخاری شاگردی ایشان را داشتم به اوج میرسد و با بلا تار مجارستانی ادامه پیدا میکند. من از این فیلمسازان و آثارشان بسیار آموختهام.
البته این سه فیلمساز شباهتهای چندان زیادی بهم ندارند ولی مدل مواجهه من با قصه و کاراکتر و همچنین مواجهه با نابازیگران شبیه آقای کیارستمی یا شهید ثالث باشد اما در میزانسن، فیلمبرداری و... به سینمای بلا تار نزدیکتر باشم که این نشان میدهد تأثیرپذیری من از این فیلمسازان کاملاً آگاهانه است.
آیا از شرایط اکران رضایت دارید؟
به هر حال «شهر خاموش» جزو فیلمهای خاص است و باید در همین گروه هنر و تجربه اکران میشد همانطور که تا الان فیلمهای من در گروه هنر و تجربه اکران شدهاند و مخاطبان آثار من کسانی هستند که دوست دارند پس از دیدن فیلم درباره آن حرف بزنند و نگاه متفاوتی به سینما دارند. البته من به سینما عامهپسند هم علاقه دارم و آن سینما را هم دنبال میکنم.
بضاعت هنر و تجربه محدود است و آن چیزی که در اختیار این گروه قرار دادهاند را به نحو احسن در اختیار فیلمهای این گروه قرار میدهد اما واقعیت این است که امکان دیده شدن فیلمها هنوز چندان فراهم نیست و ما حتی یک بیلبورد هم در سطح شهر برای تبلیغ فیلممان نداریم که البته در جریان هستم که مدیریت جدید گروه هنر و تجربه در تلاش است که شرایط را برای فیلمهای این گروه بهتر کند.