استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بلونیا:
کارگزاران «نوبل» نادانتر یا ترسوتر از آن هستند که به یک نویسنده ایرانی جایزه بدهند
پیستوزو (استاد زبان و ادبیات فارسی در ایتالیا) معتقد است؛ امروزه در نتیجه برخی رویدادهای خبری و رویدادهای سیاسی، علاقه بیشتری نسبت به فرهنگ معاصر ایران در ایتالیا دیده میشود با این حال، ارائه اطلاعات و روشنگری صحیح درباره آن نیز به دلیل آشنایی تعداد کمی به زبان فارسی، کار آسانی نیست.
به گزارش خبرنگار ایلنا، پروفسور مائوریتزیو پیستوزو، شرقشناس و استاد زبان و ادبیات فارسی، تاریخ ایران و آسیای مرکزی در دانشگاه بلونیا است که سابقه تحصیل و تدریس در ایران، شوروی سابق و آمریکا را در کارنامه خود دارد. او که تاکنون بیش از صد اثر چاپی در زمینههای تاریخ ادبی ایران و آسیای مرکزی در دوران اسلامی را به رشته تحریر درآورده، در طول اقامت کوتاهش در ایران بین سالهای ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۲، فرصت دیدار با پژوهشگرانی چون زندهیاد ایرج افشار را پیدا کرده و با زبان فارسی آشنا شده است.
پیستوزو «مشکلات مالی و درگیریهای مکرر بین موسسات و اشخاص» را مانع توسعه تحقیقات آکادمیک ایرانشناسی در ایتالیا میداند که باعث شده خونندگان ایتالیایی، چیز زیادی از زبان و ادبیات ایران، خصوصا آثار مدرن فارسی ندانند. او میگوید: «اگر روزی نوبل ادبیات را به یک نویسنده فارسی زبان بدهند، قطعاً علاقه {مردم ایتالیا برای شناختن آثار فارسی} بیشتر خواهد شد. اما احتمالاً کارگزاران این جایزه، برای انجام چنین اقدامی خیلی نادان یا ترسو هستند.» …
در آغاز از شما میخواهیم برایمان در مورد مراحل آشنایی و نزدیکیتان به مطالعات زبان و ادبیات فارسی بگویید.
از کودکی دوست داشتم کتابهایی در مورد فرهنگ مردمان دورتر از ما که در مدرسه، اطلاعاتی در مورد آنها شنیده بودم، بخوانم. در مورد ایران، کتاب تاریخی زیبای الساندرو باوزانی بهنام «پارسها» را که در سال ۱۳۴۱ منتشر شده بود، خوانده بودم؛ البته شاید بدون درک همه ویژگیهایش. بعدها در بازدید از موزههای ایتالیا و خارج از آن، دیدن آثار مکشوفه مربوط به ایران باستان و اسلامی، کنجکاویام افزایش یافت؛ اما همیشه سطحی و بدون پایه و اساس واقعی باقی میماند.
شما با عالیترین نمره از دانشگاه فارغالتحصیل شدید و استاد راهنمایتان پروفسور اسکارچیا بوده است. رابطه شما با او چگونه بود؟
در نوامبر ۱۹۶۹ با پروفسور جانروبرتو اسکارچیا در ونیز آشنا شدم؛ زمانی که در آن دانشگاه ثبتنام کردم و دروس زبان و ادبیات فارسی را که او تدریس میکرد، دنبال میکردم، به یاد دارم که شخصیت او به عنوان یک دانشپژوه و مدرس، بلافاصله من را به خود جذب کرد و مشوقم در ادامه تحصیل در زبان فارسی، و بهطورکلی در مسائل امور شرقشناسی شد. من او را به معنای کامل کلمه، یک استاد میشناسم و طی این سالها، همیشه به او علاقه و ارادت خاص داشتهام. با این حال مطمئنم که در حد انتظارات او بهعنوان یک محقق نبودهام؛ درواقع، من خود را یک محقق کامل نمیدانم؛ بلکه بیشتر یک آماتور اصیل میشناسم.
بعد از فارغالتحصیلی، چگونه به دنیای آموزش روی آوردید؟ آیا در این زمینه چهرههای مرجعی داشتید که الهامبخش شما باشند؟
من در سال ۱۹۷۳؛ یعنی قبل از فارغالتحصیلی این فرصت را پیدا کردم که بهعنوان کارآموزی با گروهی در موسسه شرق رم، روی یک پروژه تحقیقاتی همکاری کنم. سپس از فوریه ۱۹۷۵ با بورس تحصیلی فوق لیسانس در ونیز به تحصیل پرداختم. در آن سالها شخصاً با دانشپژوهان مهمی مانند الساندرو باوزانی، آنجلو میکله پیمونتزه و جوانّی دِرمه که به او بسیار مدیونم، آشنا شدم. اما مهمترین شخصیت برای من، همواره پروفسور اسکارچیا باقی مانده است.
شما شاگرد چه استادان دیگری بودهاید؟
اساتید دیگری هم داشتم که خاطره خوشی از دروس آنها در زمینههای دیگر دارم (فرهنگ روسی، ایران پیش از اسلام، تاریخ هنر اسلامی و…). اما دانشم از حد دروس دانشگاهی فراتر نرفت.
با تحصیل در دانشگاه کا فوسکاری ونیز، مطمئناً با پروفسور زیپولی آشنا شدهاید. آیا تا بهحال در پروژهای با او همکاری کردهاید؟
نه مستقیماً. محل کارمان خیلی زود از هم مجزا شد؛ اما موضوعات پژوهشی او را با علاقه زیاد دنبال کردم و شاگردانش را میشناسم و به کارشان ارج میگذارم.
با کدام همکاران ایتالیایی و خارجی در تماس دائم هستید؟ بر روی چه پروژههایی با آنها کار میکنید؟
تعدادشان زیاد نیست؛ شاید دلیلش روحیه خجالتی و گوشهگیر من، یا ناتوانایی واقعیام در کار گروهی است. تقریباً همیشه کارهایی را به تنهایی انجام دادهام؛ ازجمله به این دلیل که محل کاریام، دانشگاه بولونیا، هرگز پیشنهادهای تحقیقاتی زیادی در این زمینه خاص مطالعاتی ارائه نداده و همواره آن را جنبی دانسته است. من با تعدادی از همکاران جوان و خارج از ساختار آکادمیک برنامههایی را جلو بردهام که در میان آنها میتوانم به ویژه از شاگرد وفادارم، دکتر ماریا کریستینا پودیولی، در هیئت تحریریه واژگان فارسی ایتالیایی یاد کنم؛ پژوهشی که با امیدهای فراوان آغاز شد ولی در عمل از نظر مالی به فراموشی سپرده شد. جلد اول آن در ۷۲۰ صفحه در سال ۱۳۹۵ منتشر شد و در واقع این کار بدون حمایت مالی ادامه دارد. در دهه ۱۳۷۰ با تعدادی از محققان خارجی؛ بهویژه از اتحاد جماهیر شوروی آن زمان آشنا شدم و با برخی از آنها یک پروژه تحقیقاتی مشترک را آغاز کردیم که نوعی «فرهنگ نامهای خاص» ادبیات فارسی بود و بعداً بهدلیل تغییرات سیاسی در آن کشور نیز تکمیل نشد. هنوز با دیده تحسین و سپاس به شخصیتهای علمی مانند مگومد نوری عثمانوف، جمشید غیوناشویلی، ع. ف. آکیموشکین، ک. س آژنی، الکساندر نیکلایویچ بولدیرف، نگاه میکنم که در مراحل اولیه تهیه پیشنویس این فرهنگ، با برخی از آنها فرصت همکاری داشتم و واقعاً از آنها بسیار آموختم. در گذشتهای دور که روابط با اتحاد جماهیر شوروی -اغلب به اشتباه- مشکلساز و حتی خطرناک تلقی میشد، امکان این را یافتم که از نوری عثمانوف و جمشید گیوناشویلی برای تدریس دورهای و کنفرانسهایی در دانشگاه بولونیا دعوت کنم. اکنون هیچیک از آنها دیگر در میان ما نیستند؛ اما بسیاری از آثار باقیمانده از آنها برای مطالعات تمدن ایرانی در کل مهماند.
میدانیم که علاوه بر ایران، کشورهای دیگری از جمله ترکیه، روسیه، افغانستان و قفقاز نیز مورد علاقه شما است. چگونه به آنها نزدیک شدید؟
من در دانشگاه ونیز زبان روسی و ترکی مدرن را بهطور سطحی یاد گرفته بودم، اما تنها چند سال بعد این فرصت را پیدا کردم که کمی عمیقتر از ترکیه دیدن کنم و مطالب بیشتری یاد بگیرم. در دهه ۱۹۸۰، زمانی که اتحاد جماهیر شوروی هنوز وجود داشت، روسی نه تنها یک زبان مهم فرهنگ و علم در بخش غربی آن اتحادیه مردمی؛ بلکه یک وسیله ارتباطی یا به اصطلاح، یک «انترناسیونالیسم داخلی» بود که آسیای مرکزی و قفقاز را که بخشی مسلماننشین و بخشی دیگر مسیحیارتدکس بود، دربرمیگرفت، اما به هرحال منطقه پرباری برای تماس و تبادل با دنیای پارسی بود. بازدید و حتی زندگی برای مدتی در آن مناطق (بیش از همه تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان) برای من مهم به نظر میرسید تا دانش فرهنگ فارسی را به طریقی خاص گسترش دهم و از ایران به عنوان یک کشور مدرن فراتر بروم.
به چند زبان صحبت میکنید؟
من حتی خیلی دوست ندارم به زبان ایتالیایی صحبت کنم. در صورت لزوم، من بیش از هر چیز میتوانم به فارسی، روسی و زبانهای اصلی اروپایی بخوانم و کمی هم صحبت کنم. من هرگز نتوانستم واقعاً زبان ترکیای را یاد بگیرم؛ اگرچه برخی از کلمهها به گوشم آشنا است.
شما متولی دورههای مختلفی از جمله «تاریخ ایران و آسیای میانه»، «زبان و ادبیات فارسی مدرن و معاصر»، «زبان و ادبیات تاجیکی»، «واژهشناسی ایرانیکا/ایرانشناسانه» بودهاید. میتوانید نحوه تعیین تولیت و چگونگی آمادگی خود را برای ایفای نقش استادی در این دورهها توضیح دهید.
با توجه به شرایط تاریخی و انتخابهای فرهنگی، دانشگاه بولونیا هرگز به عنوان یک مرکز واقعی مطالعات شرقشناسی گسترده و قابل درک، برنامهریزی نشده است. طی سالها، اغلب فرم واگذاری برخی دروس اختیاری در کنار دروس اجباری، بخشهای شرقشناسی به استادان حاضر در دانشگاه، به عنوان مسئولین دورههای مشابه که توانایی تدریس این دروس را نیز داشتهاند، انتخاب شده است. این در مورد من صادق بوده است؛ گاهی از روی ناچاری و گاهی از روی اختیار. در مورد فرهنگ تاجیک و تاریخ ایران و آسیای میانه، من دارای تخصصهای ویژهای بودم و همچنین میتوانستم روی کتابخانه شخصی خوبی از متون موجود که در سفرها و اقامت در آن مناطق گردآورده بودم، حساب کنم. در زمینه فرهنگ معاصر فارسی نیز از کمک و مشاوره همکاران متخصص ایرانی مانند دکتر فائزه مردانی و دکتر ناهید نوروزی استفاده کردم که پس از آن، برخی دورهها و تدریسهای قراردادی به آنها سپرده شد. «فرهنگشناسی ایرانیکا/ ایرانشناسانه» برای من، پا فراگذاشتن از محدوده تخصصیام بود؛ تنها به دلیل ضرورت اداری و در انتظار رسیدن صاحب اصلی آن کرسی، شخص پروفسور آنتونیو کلمنته دومنیکو پانائینو، که بعداً این بخش مهم آموزش را به عهده گرفت. با اینحال، تن دادن به این تصمیمات از سوی من، بیش از هرچیز با این امید بود که به اصطلاح «گرم نگهداشتن» این موضوعات بتواند به توسعه آموزشهای فارسی، ترکی و حتی قفقازی منجر و در آینده به دانشپژوهان با تجربهتر از من سپرده شود. جدای از ایرانشناسی، بهنظرم این اتفاق درحال صورت گرفتن نیست.
شما از فوریه ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۳ در دانشگاه بولونیا سرپرست قرارداد با دانشگاه اصفهان در ایران بودهاید. در مورد آن تجربه چه میتوانید برایمان بگویید؟
ما با دانشگاه اصفهان - قبل از هر چیز به لطف اشتیاق و ابتکار یک اقتصاددان متخصص ایران، پروفسور داریو اسپلتا - به مدت ۶ سال یک موافقتنامه دانشگاهی (با تعریف قانونی «کنوانسیون») داشتیم که رسماً توسط دو رئیس دانشگاه امضا شد و من به عنوان مسئول بخش ایتالیایی منصوب شدم. بسیار خوب عمل کرد؛ اما از نظر اساسنامه، مأموریتهای علمی محدود به سخنرانیها و حضور اساتید و محققان میشد و بنابراین دانشجویان نمیتوانستند در آن شرکت کنند. این امر، کارآمدی کنوانسیون را علیرغم تمایل به انجام آن، بهویژه از سوی طرف ایرانی از بین برد؛ چون به هیچوجه امکان اصلاح آن وجود نداشت. با این حال، فرصت مساعدی برای برخی از اساتید دانشگاه بولونیا (حقوقدانان، اقتصاددانان، زبانشناسان، جامعهشناسان) ایجاد کرد تا از شهری شگفتانگیز دیدن کنند و با کشوری آشنا شوند که اطلاعات کمی درباره آن داشتند و کلاً برایشان بسیار آموزنده بود. از سوی ایران ما مهمانهایی داشتیم؛ از جمله دو ماموریت جمعی با حدود ۳۰ شرکتکننده که دانشگاه بولونیا در کسب ویزای ورود به ایتالیای آنها اقدام کرد.
شما دو سال از ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۳ را در ایران، در دانشکده علوم انسانی دانشگاه تهران گذراندید. میتوانید بگوئید که این اقامت چگونه انجام شد و چه تجربهای در آن بهدست آوردید.
این مربوط به بورس تحصیلی از طرف وزارت امورخارجه ایتالیا بود که اجازه داد برای مطالعه زبان و فرهنگ فارسی به ایران بروم. اگرچه خاطرات آن بسیار دور است اما از اینکه فرصت اقامت در آن کشور و یادگیری مقداری زبان فارسی را داشتم، برایم تجربه مهمی بود. من در آنزمان، برای اینکه واقعاً از همه فرصتهایی که در اختیار داشتم استفاده کنم، هنوز خیلی جوان و از نظر فرهنگی، نابالغ بودم. چند دیدار با فارسیپژوهان که بسیار هم مهم بودند (بیش از همه ایرج افشار)، و دوستیام با دانشجویان جوان ایرانی و خارجیای را که همکلاسیام بودند، به یاد دارم. بهطورکلی فکر میکنم آن لحظه مهمی برای آموزش من بود؛ اگرچه باز تکرار میکنم: هنوز بهطور کامل قادر به درک کامل توان فرهنگی که آن تجربه میتوانست به من بدهد، نبودم.
با این همه تجربه کاری در زمینههای مختلف، میتوانید بفرمایید تخصص و جایگاه فعالیتهای شما در زمینه ایرانشناسان ایتالیایی کداماست؟
همانطور که گفتم؛ از نظر تحصیلات علمی و توانایی پرورش مؤثر علایق کاملاً تعریفشده، خود را اساساً فردی «ناکامل» میدانم. علاقه من عمدتاً به تاریخ ادبیات فارسی در زمینه نثرنویسی بوده و سعی کردهام برخی جوانب لغوی و زبانی گونههای دیگر «خارج» از ایران را -مانند فرهنگ تاجیکی و افغانی- بررسی کنم. از این منظر؛ حتی در طول دوره تدریس، سعی کردم به برخی از دانشجویانم کمک کنم تا علایق و تواناییهای خود را رشد دهند و سپس با دنبالکردن آنها در برخی از رشتههای خاص مطالعاتی در مورد جهان فارسی؛ بهویژه در زمینه شعر، عرفان، همچنین تاریخ، روابط بینالملل ایران، فرهنگ تاجیک آسیای مرکزی و نیز روابط با قفقاز، بهویژه گرجستان متخصص شوند. برخی از آنها در واقع محققین کاملاً معتبر شدند؛ اما هیچکدام فرصت ادامه تحقیقات در ایتالیا و بهخصوص بلونیا را نیافتند.
به نظر شما آیا نهادهای پژوهشی و دانشگاههای ایتالیا میتوانند نقش مثبتی در بازنمایی واقعیت امروز ایران داشته باشند؟
فقط بهصورت نسبی و همه به شکل حاشیهای. تحقیقات آکادمیک، که علیرغم وجود مشکلات مالی و درگیریهای مکرر بین مؤسسات و اشخاص، بسیار پرتحرک است، تأثیر چندانی بر برداشتی که یک شهروند معمولی ایتالیایی از ایران و بهطور کلی جهان اسلام دارد، ندارد. ابزارهای ارتباطیای وجود دارند که -اگرچه نه همیشه- به شیوهای کاملاً آگاهانه و درست، اطلاعات را مستقیمتر منتقل میکنند؛ مانند برخی اقدامات انتشاراتی، یا برنامههای تلویزیونی. همچنین برنامههای گردشگری نیز هست که ایتالیاییها عموماً از آن راضیاند و حتی مشتاقتر از قبل بازمیگردند؛ چون آنها در انتظار مواجهه با واقعیاتِ مسألهدارتر و دشوارتر بودهاند.
شما در کنفرانسهای بینالمللی مختلفی حضور داشتهاید. میتوانید بهطور مختصر از تجربیات خود و میزان مفید بودن آنها بگویید؟
در واقع فرصتها - با توجه خاص به ایران – در مجموع محدود بوده است. کنفرانسهایی در خاطرم مانده که سالانه در مکانهای مختلف دانشگاهی آمریکا توسط انجمن آمریکایی مطالعات خاورمیانه، در اواسط دهه ۹۰ قرن گذشته برگزار میشد. در آنها امکان ملاقات با دانشمندان اروپایی آمریکایی و همچنین بسیاری از ایرانیان را یافتم و فرصتی برای گفتگو و متعاقباً همکاری به مناسبت سفرهای آنها به ایتالیا دست داد. در جهان، اتحاد جماهیر شوروی سابق، آزادسازی و جهانی شدن آن جوامع، باعث جابجایی و تبادل افراد حتی با جمهوریهای تازهمتولد شده قفقاز و آسیای مرکزی شده است. در مجموع آن سرزمینها هنوز تولد و امکانات توسعه به معنای علمی مدرن خود را مدیون شوروی و سپس روسیهاند.
شما عضو هیئت تحریریه و علمی مجلات مختلف از جمله «دفاتر میخانه»، مجله مطالعات هند و مدیترانه، مجموعه «کتابخانه قرون وسطایی»، شرق مدرن و غیره بودهاید. آیا میتوانید این مجلات را به خوانندگان ما معرفی کنید؟
در واقع من فقط خردههمکار برخی از اقدامات انتشاراتی هستم که توسط دیگران پایهگذاری شده و مدیریت میشود. اما «دفاتر میخانه» و «آرشیو مطالعات هندومدیترانهای» دو نشریه ادواری آنلایناند که به همت و انرژی فراوان همکار و دوست چهل-پنجاهسالهام پروفسور کارلو ساکونه و با همکاری بسیار مهم دانشجوی مشترک ما استاد ناهید نوروزی تأسیس و اداره میشوند. آنها که شایستگی بیشتری دارند باید در موردشان صحبت کنند. من در انتشار برخی از مقالاتم با آنها همکاری کردهام، اما مهمتر از همه سعی در ترویج و انتشار آثار شاگردان و همکارانی دارم که به نظرم درست است در آغاز یک مسیر علمی بالقوه معرفی شوند. این امر بیش از هر چیز به حوزه تاریخ و فرهنگهای نزدیک به ایران، مانند ترکها و قفقازیها مربوط میشود که کارلو ساکونه کمی بهصورت اغراقآمیز، من را متخصص آن زمینه میداند. از سوی دیگر، کتابخانه قرون وسطی، یک از ابتکارات مهم انتشاراتی در بعد گسترده خود (غرب و شرق در عامترین معانی آنها) است. این نشریه توسط همکار و دوست خوبم، پروفسور ماریو مانچینی متخصص مشهور مطالعات رومی که نیروی زیادی را مصروف گسترش فرهنگ و ادبیات «اسلامی» در ایتالیا کرده، به نمایندگی ناشر کاروچی رم، مدیریت و منتشر میشود. این کتاب که به دو بخش «متون» و «مقالات» تقسیم میشود، تاکنون کتب زیادی در خصوص جهان اسلام و پارسی بهویژه توسط کارلو ساکونه منتشر کرده است. من علاوه بر تدوین برخی از متون، پیشنهاداتی در زمینه انتخاب سرمقالههایی که میتوانستند مهم باشند، ارائه کردهام. با این حال نقش من حاشیهای باقی میماند و باید بگویم معماران واقعی این بخش، ماریو مَنچینی و کارلو ساکونه هستند که از اینجهت به نظر من، نقش عمدهای در انتشارات ملی در ترویج مباحث شرقی بهخصوص اسلامی دارند. اما در مورد شرق مدرن. این یک مجله تاریخی است که تقریباً یک قرن پیش توسط انستیتوی شرق در رم پایهگذاری شد و از اعتبار بینالمللی زیادی نیز برخوردار است. من چند سالی در هیئت تحریریهاش بودم و در طول این سالها چندین مقاله، چند نقد و حتی یک جلد کتاب جمعی منتشر کردهام. در اینجا هم همواره از موقعیتی درجه دومی نسبت به مدیریت واقعی آن داشتهام.
درباره مجموعه ادبیات شرق «خرابات» که شما مدیریت آن را به عهده دارید، چه میگویید؟
باید بگویم که این اصطلاح مخصوصاً برای یک فارسیزبان، بسیار بدیع و خاطرهانگیز است؛ ولی برای یک ایتالیایی، این خطر وجود دارد که آن را به عنوان «خرت و پرت» درک کند. در این مورد هم پیشنهاد مسئولیت را مدیون کارلو ساکونه هستم. «خرابات» مجموعهای از کتابهایی است، که برخی از آنها منتشر شده و برخی دیگر در حال آمادهسازی است و به مطالعات و ترجمه متون مربوط به جهان فرهنگ «شرقی» به معنای بسیار گستردهاش مربوط میشود؛ یعنی از مدیترانه تا هند مغول. در باره فرهنگ فارسی، علاوه بر چند بازنگری و بهروزرسانی متون کلاسیک به این مناسبت، تکنگاشته منتخباشعاری زیبا درباره شاعر و نویسنده معاصر، احمد شاملو با عنوان «اسب وحشی خشم» اثر ناهید نوروزی در سال ۱۳۹۶ منتشر شد. این احتمالاً اولین جستار بهصورت یک کتاب است که به زبانی غربی منتشر شده است؛ اگرچه ایتالیایی آن بسیار کم خوانده شده. باعث افتخار من است که معرفینامه کوتاهی در آن نوشتهام.
رابطه نشر ایتالیایی با ادبیات معاصر فارسی را چگونه میبینید؟
حرکتهای جدیدی دیده میشود. ایران کشوری است که یک خواننده ایتالیایی معمولاً تا همین اواخر اطلاعی از آن نداشت؛ بهخصوص هیچچیزی درباره زبان و ادبیات آن، بهویژه بخش مدرن و امروزی آن نمیدانست. امروزه نیز در نتیجه برخی رویدادهای خبری و رویدادهای سیاسی که تقریباً هر روز در رسانههای ایتالیایی زنان را در کانون وقایع دردناک و دراماتیک قرار میدهند، به نظر میرسد علاقه بیشتری -که نتیجه هیجانزدگی نباشد- نسبت به فرهنگ معاصر این کشور دیده میشود. با این حال، ارائه اطلاعات و روشنگری صحیح در باره آن نیز به دلیل آشنایی تعداد کمی به زبان فارسی، کار آسانی نیست. باید گفت که برخی از چهرههای پژوهشگر -نه تنها به عنوان مترجم و منتقد- در این زمینه خدمات ارزندهای انجام دادهاند که از میان آنها میتوانم از آنا وانزان، ناتالیا تورنِسلو، ناهید نوروزی، بیانکاماریا فیلیپینی و همچنین اِوِلین گراسی، تنها ایتالیایی محققی که بهطور مؤثر و شایسته با فرهنگ مدرن و معاصر تاجیکستان سروکار دارد، نام ببرم. البته اگر روزی نوبل ادبیات را به یک نویسنده فارسی زبان بدهند، قطعاً علاقه بیشتر خواهد شد. اما احتمالاً کارگزاران این جایزه، برای انجام چنین اقدامی خیلی نادان و یا ترسو هستند.
شما چندین سال است که عضو کنفرانسهای بینالمللی در دانشگاه بولونیا هستید. برایمان میگویید که این کنفرانسها چگونه برگزار میشوند؟
آنها تلاشی هستند برای متحد کردن نیروهای معدود حاضر در دانشگاه بولونیا در زمینه مطالعات ایران اسلامی و همچنین ایجاد انسجام، ارائه پیشنهاد کارهای اشتراکی و اعلام آمادگی در مشارکت در برنامه همکاران سایر مراکز شرقشناسی بزرگتر. از این رو، من و همکارانی که در دانشگاه بولونیا کم و بیش ساختار خوبی را تشکیل میدهیم (کارلو ساکونه، فائزه مردانی و ناهید نوروزی) با همکاری هم هر بار موضوعی گسترده اما با روششناسی تعریف شدهای را انتخاب کرده و از همکاران و دانشپژوهان ایتالیا و خارج از کشور، به ویژه ایران، برای شرکت در آن دعوت میکنیم. به این ترتیب در چند سال اخیر چهار کنفرانس برگزار کردهایم که مجموعه مقالات آن به ترتیب به سردبیری فائزه مردانی، شخص من، کارلو ساکونه و ناهید نوروزی منتشر شده است. پنجمین کنفرانس که قرار بود در اسفند ماه گذشته برگزار شود، به دلیل وضعیت بهداشتی به هفته آخر مهرماه آینده موکول شد.
به نظر شما ادبیات ایران در مقایسه با کلاسیکهای بزرگ ادبیات روسی یا انگلیسی هنوز در ایتالیا کم شناخته شده است؟
مطمئناً فاصله هنوز بسیار زیاد و به دلایل تاریخی و فرهنگی کاملاً قابل درک است. اگرچه در گذشتههای دور، دانشپژوهان توانا و مؤثری مانند ایتالو پیتزی یا اِتوره روسی کم نداشتهایم. حتی در دهه ۶۰ از قرن گذشته، زمانی که من هنوز جوان بودم، مطالعه زبان فارسی امری خارقالعاده، علاقهای بدون دورنمای شغلی یا استخدام عملی و تقریبا کار بیهودهای به نظر میرسید؛ اما همچنین باید فکر کرد که کمی بیش از ۵۰ سال قبل از آن، در آغاز ۱۹۰۰، وضعیت در مورد روسها نیز تقریباً صادق بود: خدمه یک کشتی نظامی تزاری، چند ساعت پس از حادثه وحشتناک زلزله ۱۹۰۸ در آبهای مِسینا حضور داشتند و در روزها و هفتههای بعد نتوانستند کسی را پیدا کنند که کلمهای از زبان آنها را که به هر نحوی خواهان کمکرسانی داوطلبانه بودند، بفهمد. با اینحال، همه چیز در این زمینه تغییر میکند اگرچه به کندی و سختی. مطمئناً امروزه یک خواننده مشتاق که میخواهد از مطالب ادبی فارسی بهره ببرد، تعداد واقعاً قابل توجهی از آثار، چه کتابهای راهنما و چه متون ترجمه شده در اختیار دارد که عموما معتبر و قابل اعتماد هستند. البته فاصله با جهان انگلیسی، آمریکایی و روسی همچنان باقی است، که درست هم هست؛ چون محصول یک واقعیت تاریخی غیرقابل انکار است.
به نظر شما آیا در ایتالیا مکتب ایرانشناسی وجود دارد؟
فقط در مورد مطالعات جهان فارسی اسلامی میتوانم چیزی بگویم؛ چون در زمینه باستان تخصص کافی ندارم. در ونیز، شخصیت و فعالیت سازمانی و پرتحرک دانشگاهی جانروبرتو اسکارچیا (۱۹۳۳-۲۰۱۸)، شاگرد و از برخی جهات ادامه دهنده الساندرو باوزانی بزرگ (۱۹۲۱-۱۹۸۸) بدون شک گروه بزرگی از دانشپژوهان جوان و مسنتر را تعلیم داد که خود پیرو فرهنگی او و به نوعی از نظر روش شناختی و ایدئولوژیک با او همسو هستند. با این حال، اسکارچیا دانشپژوهی چندوجهی بود که در زمینه اسلام، تاریخ هنر اسلامی و همچنین در جهان تورکشناسی شاگردانی تربیت کرد. در رم، آنجلو میکله پیمونتزه (متولد ۱۹۴۰)، محققی عمیق و بدیع، با استعداد و مهارتهای استثنایی واژهشناسی و انتقادی و نویسنده بسیار پربار آثار بنیادی مرجع علمی، دانشجویان مهمی را تربیت کرده است که اکنون در دانشگاههای مختلفی فعال هستند و از نظر روششناسی راه اورا ادامه میدهند: اما من آنقدر شرایط را نمیدانم که بگویم آیا آنها یک «مکتب» واقعی هستند یا خیر.
آیا ایرانشناسی را به دانشجویان ایتالیایی که هرگز به زبانهای شرقی نزدیک نشدهاند توصیه میکنید؟ با چه استدلالی؟
بله و خیر: بله، زیرا یک حوزه مطالعاتی و تحقیقاتی جالب و امیدوارکننده است که میتواند کنجکاویهای فکری جوانی را که میخواهد با واقعیتهای مختلف فرهنگی روبهرو شود، برآورده کند. از سوی دیگر، خیر -مطلقاً خیر- زیرا دورنمای شغلی و کار آکادمیک، یا در هر زمینه فرهنگی ویژه دیگر، در حال حاضر تقریباً دیده نمیشود. شرایط دشوار سیاسی و در نتیجه مشکل دسترسی به سه کشور «فارسی زبان»، یعنی ایران، افغانستان و تاجیکستان نیز یادگیری واقعی زبان را که به نظر من لزوماً باید در محل انجام شود، با مشکل روبهرو میسازد؛ بنابراین بیشتر از چنین کاری دلسرد میشوند.
آیا ایرانشناسی توانسته جایگزینی برای برخورد با جهان و مردم به شما بدهد؟
یک سوال خیلی سخت و شخصی است که تمایلی به پاسخ دادن آن ندارم.
گفتگو: ابوالحسن حاتمی