در نشست تخصصی «تحول در پژوهش» مطرح شد
پژوهش روح و حیات جامعه است/ فرایند تفکر و پرسش درباره چرایی و چگونگی، فرایندی انتزاعی است
یحیی فوزی، مهدی معینزاده و آزیتا افراشی در هفته پژوهش با محور «تحول در پژوهش» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی سخنرانی کردند.
به گزارش ایلنا، مراسم گرامیداشت هفتهی پژوهش (۲۱ آذرماه ۱۴۰۰)، با برگزاری نشست تخصصی «تحول در پژوهش» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی دنبال شد و سخنرانان این نشست یحیی فوزی، مهدی معینزاده و آزیتا افراشی به برخی زوایای مختلف «پژوهش» پرداختند و نظرات خود را مطرح کردند.
فوزی: نباید در مورد کارآیی علوم انسانی سیاهنمایی کنیم
اولین سخنران این نشست تخصصی، فوزی (معاون پژوهشی و تحصیلات تکمیلیِ پژوهشگاه) بود. وی گفت: بحث پژوهش جزئی از زندگی همهی ماست. پژوهش روح و حیات جامعه است و پژوهشهای علوم انسانی مثل بقیهی علوم چند تا هدف را دنبال میکنند. یکی از اهداف پژوهشهای علوم انسانی توصیف و شناخت واقعیتهای جهان انسانی است و انسان نیاز به فهم و آموختن دارد که علوم انسانی سؤالهایی را در این زمینه طرح میکند؛ انسان چگونه رفتار میکند و چگونه فکر میکند؟ جوامع چگونه شکل میگیرند و چه عواملی باعث انحطاط جهان میشود؟ درون انسان چه میگذرد و زبان انسان چیست و…
وی تأکید کرد: یکی از نیازهای انسان، آموختن و فهم است و نیاز به اینکه منطق حاکم بر رفتار انسان چیست؟ خود فهم این سؤالها یک کاربرد است و بشر از فهمیدن لذت میبرد و نیاز به فهمیدن، نیاز بشر است. بنابراین «توصیف» و «فهم» یکی از نتایج یافتههای علوم انسانی است.
فوزی ادامه داد: مرحلهی دوم، قواعد و سنتهای این رفتارهاست که باید بدانیم چه اصولی بر آن حاکم است و بعد از این تغییر و تصرف آن است. یکی از اهداف علوم انسانی این است که مثل بقیهی علوم دنبال تصرف و تغییر است. ما باید با دستکاری علوم انسانی نظم مطلوب جهانی را بسازیم. علوم انسانی مهندسی جوامع و تغییر در رفتار انسانها را مدنظر قرار میدهد و در واقع مهندسی کردن جوامع درجهت بهبود زندگی انسان است که یکی دیگر از اهداف علوم انسانی و پژوهشهای علوم انسانی، همین بهبود زندگی انسانهاست.
وی با اشاره به بحث آیندهپژوهی در علوم انسانی گفت: انسان میخواهد ببیند در آینده چه اتفاقی میافتد و در واقع چه روندهایی در گذشته شکل گرفته است و منجر به آینده میشود و خود فهم این روندها باز یکی از اهداف پژوهشهای علوم انسانی است. بنابراین اهداف علوم انسانی مثل بقیهی علوم توصیف و شناخت سنتها، قواعد، تغییر و تصرف در جهان و ایجاد یک زندگی بهتر برای بشر و آیندهپژوهی جهان است. برای اینکه بتوانیم سناریوهایی را تعریف کنیم و خودمان را در مقابل تهدیدها در امان بداریم و در جهت ایجاد یک زندگی بهتر برای بشر، تلاش کنیم.
معاون پژوهشی و تحصیلات پژوهشی پژوهشگاه تأکید کرد: علوم انسانی دنبال این مباحث است و واقعاً هم کارش را انجام میدهد و ما زندگیمان را مدیون علوم انسانی هستیم. جامعهشناسان علوم انسانی و روانشناسان همگی دنبال عرصههای مختلف و حفظ نظم اجتماعی و برآورده کردن نیازهای اجتماعی هستند، منتهی با وجود این تلاشها جوامع بشری با مشکلات و تنگناهایی مواجه شدهاند و به آرامش مورد نظر نرسیدهاند. بشر از نظر مسائل روانی، از نظر وضعیت اقتصادی وضعیت مطلوبی ندارد. با توجه به بحث عدالت، بحث شکاف طبقاتی، بحرانها و ناهنجاریها اینطور بهنظر میرسد که علوم انسانی کارایی خوبی ندارد و نمیتواند مشکلات را حل کند یا برای مسائل موجود نسخهی خوبی ارائه دهد و تصور میکنند متهم اول این مسائل، علوم انسانی است در حالیکه اینطور نیست و علوم انسانی واقعاً کار خودش را دنبال میکند و ما نباید بیش از این در مورد عملکرد و کارآیی علوم انسانی سیاهنمایی کنیم.
فوزی در خاتمهی سخنانش تصریح کرد: در عینحال این شبهه وجود دارد که بخشی از علل این مشکلات، عوامل بیرونی هستند و بخشی هم به نهاد علم و وضعیت پژوهش مربوط میشود که در این خصوص اخیراً در مصاحبهای با وبگاه پژوهشگاه علوم انسانی به لایههای مربوطه اشاره شده و به نظرم برای بهبود و کارآیی بیشتر پژوهشها، نیاز به بستهی جامع راهبردی داریم.
معینزاده: در «گرداب»، پرداختن به مسائل جزئی بیفایده است
در ادامه معینزاده (مدیر پژوهشیِ پژوهشگاه) گفت: بنده بحث تحول در پژوهش را با عنوان «پژوهش اصیل» پیگیری میکنم. اینکه پژوهش اصیل چیست؟ مایلم قبل از ورود به بحث یک آیه از قرآن و یک آیه از انجیل را قرائت کنم. اول آیهی قرآن را عرض میکنم و در ادامه به آیه انجیل میپردازم.
وَکُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَآئِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَابًا یَلْقَاهُ مَنشُورًا (آیه ۱۳، سوره الاسراء)
مشخص است که این آیه در مورد روز قیامت است و منظور از «کتاب» اینجا نامهی اعمال است. من همواره دوست داشتم بگویم «کتاب خودت» که مانعی هم نمیبینم که بگویم کتاب خودت را بخوان و دنبال مسئله خودت باش و در آیهی انجیل که از قول حضرت عیسی مسیح علیهالسلام فرموده است که «انسان تنها به نان نمیزید بلکه به هر کلمه خدا». اصیل کلمهی غریبی است که اول پژوهش میآوریم و یک تنشی بین کاربرد آن در زبانهای لاتین و عربی وجود دارد. در ریشهی انگلیسی و آلمانی این واژه بخش auto وجود دارد که به معنی «خود» است و اشاره به این دارد که امر اصیل، امری است مربوط به خود. ما در عربی باید دقت کنیم تا این را درک کنیم زیرا آن را چیزی میدانند که همگان به آن معتقدند نه خود فرد، این درحالی است که وقتی ما از اصل و نسب صحبت میکنیم باز به گذشتهای برمیگردیم که میتوان طنین خود را در آن شنید. آدم اصیل آدمی است که گذشتهاش «پشت اندر پشت» معلوم و نیکو است. پس خود دارد و میتواند به آن ببالد. پس هر سه اشاره به خود دارند. پژوهش اصیل پژوهشی برآمده از وضع خود است. این مسئله در فلسفهی قرن بیست این موضوع بسیار برجسته است. «هایدگر» معتقد انسان موضوعی طرحافکن است و برای حیات خود طرح میافکند و اشیاء و چیزها را ذیل طرحی که برای زندگی خود افکنده است، درک میکند.
یک مثال خاص در این مورد، در نظرگرفتن یک زوجی است که از خیابانی رد میشوند و بهطور معمول آقا کتابفروشیها را زیر نظر میگیرد و خانم هم جواهر فروشیها را (این مثال در مورد عموم صدق نمیکند). وقتی این دو نفر به صحنهی مشاهده شده میاندیشند هر کدام از اینها بسته به طرحی که برای زندگی خود افکنده است، متوجه مغازههایی میشود که کتاب یا جواهر دارند در ذهن آقا یک کتابفروشی است و خلاء ادامه دارد تا یک کتابفروشی دیگر، اما در ذهن خانم یک جواهر فروشی است و خلاء ادامه دارد تا یک جواهرفروشی دیگر. بنابراین ما اعیان را یکسان درک نمیکنیم ما اعیان را ذیل طرحهایمان درک میکنیم که در ذهن ما وجود دارد و این ذات پژوهش است. مولوی این موضوع را بسیار عالی کاویده و بیان کرده است:
در گشاد عقدهها گشتی تو پیر ** عقدهی چندی دگر بگشاده گیر
عقده را بگشاده گیرای منتهی ** عقدهی سختست بر کیسهی تهی
معینزاده در این مورد شرح داد: همواره به دنبال ریزبینیهایی رفتی که به وضع حیاتت مربوط نمیشد. جان جمله علمها این است که من در «یوم دین» چه کسی هستم. «یوم دین» را میتوان امروز هم در نظر گرفت. من اکنون در چه وضعی هستم؟ حتی در مواجهه با تاریخ، بنا بر اصل معاصرت و بنا بر این که ما باید به نحوی با آن ارتباط برقرار کنیم که بتواند وضع کنونی زندگی مرا رقم بزند.
وی ادامه داد: بنده کلمهی احضار را دوست دارم زیرا هم به حال حاضر و هم به فراخواندن متن مربوط است. حافظ سالها پیش اشعار خود را سروده و ما اکنون با حالات، اضطرابها، افکار و احساسات خود سراغ اشعار صامت آن میرویم. وقتی دیوان حافظ را میخوانیم، او را احضار و استنطاق میکنیم. باید متن را از آن خود کنیم. متن را از آن مسائل خودمان میکنیم. در مورد وقایع تاریخی اجتماعی هم همینطور است، باید احضار و استنطاق کرد. خود را ارائه کرد و برای خود پاسخ خواست. دوست دارم یک اشارهای هم به ماجرای «نحوی و کشتیبان» مولوی بکنم که نمونهی بارز برای این دو نوع پژوهش است.
ماجرای نحوی و کشتیبان اینطور است که وقتی نحوی از کشتیبان میپرسد که «هیچ از نحو دانی؟». او میگوید: «لا» و نحوی جواب میدهد که نصف عمرت بر فناست. اما در ادامه در دریای پرتلاطم که مرگ نزدیک میشود کشتیبان به نحوی میگوید، «کل عمرتای نحوی فناست» چونکه کشتی دراین گرداب غرق میشود و… بنابراین وقتی در گرداب هستی، پرداختن به مسائلی که بسیار بسیار جزئی هستند و به وضع ما ارتباطی ندارد، بیفایده است. انصاف نیست که پژوهش به چنین سمت و سویی سوق داده شود.
معینزاده تصریح کرد: شاید از عرایض من استنباط شود که پژوهش حتماً باید به کاری بیاید و به تجاریسازی و فروش برود و تبدیل به دستورالعمل و آییننامه شود و در دفتر وزیر نصب شود، به دولت خط مشی بدهد. خیر اینطور نیست، «انسان فقط به نان نمیزید بلکه به هر کلمه خدا».
«به کار آمدن» هم خود بحث بسیار سترگی است که من دوست دارم در این زمینه به سه بیت از مولوی بپردازم. در این مورد مخاطبش نیز خودم هستم. «به کار بیاید» یعنی «به وضع ما» کمک کند هر وضعی را دنبال کنید حتی اگر نان باشد به کلمه خدا میرسد. مثال: اگر فردی اتومبیل تندرو میخرد هدف آن وصال است، آخر تلفن همراه پیشرفته هم به ارتباط میرسد که انسانی است. نهایت هر چیزی را بگیریم به انسان میرسد.
کار او دارد که حق را شد مرید * بهر کار او ز هر کاری برید
دیگران چون کودکان این روز چند * تا به شب در خاک بازی میکنند
گوید از کارم برآوردند خلق* غرق بیکاریست جانش تا به حلق
افراشی: مسئلهمحوری عامل پیوند جهان پژوهش و جهان واقعی است
سخنران سوم این نشست تخصصی، آزیتا افراشی (رئیس پژوهشکدهی دانشنامهنگاری) بود که با طرح سؤالاتی به موضوع «پرسش و مسئله در پژوهش» پرداخت و گفت: پژوهش را میتوان جستوجوی نظاممند بهدنبال پاسخ برای یک یا چند پرسش تعریف کرد. بنابراین، شاید بتوان طرح پرسش را گام نخست پژوهش قلمداد کرد. وقتی موضوع پرسش و پرسشگری مطرح میشود سؤالات زیر به ذهن میآید:
آیا همهی پژوهشگران به یک اندازه پرسشگر هستند؟
آیا همیه ما پرسشهایی مطرح میکنیم که واقعاً جواب آنها را نمیدانیم؟
آیا ما در طرح این پرسشها واقعاً بهدنبال کنجکاویهای علمیمان هستیم؟
چند وقت هست که پرسش تازهای برای ما شکل نگرفته است؟
آیا باید تلاش کنیم تا پرسشی مطرح کنیم یا این پرسشها باید مثل شعری که شاعر را با خود در سیل اندیشه و ساختار میبرد، بجوشند و جاری شوند؟
اغلب، ما دربارهی پرسشهای مطرح شده از سوی دیگران و پاسخهایی که برای آن پرسشها یافتهاند بسیار میدانیم، ولی مکرر اتفاق میافتد که به دشواری میتوانیم پرسشی مطرح کنیم که جریانساز باشد.
آیا پرسشگری صرفاً به ویژگیهای شخصیتی ما بستگی دارد یا فنی است که با تجربه و آموزش آن را میتوان آموخت؟
بسیار اتفاق میافتد که پرسشی در ذهنمان شکل میگیرد، ولی تردید و ترس از قضاوت جامعهی علمی مانع از بیان آن میشود، بههمین دلیل در بسیاری از مواقع به باز تولید پرسشهای پژوهشگران دیگر اکتفا میکنیم.
آیا پژوهشگرانی که پرسشهای ناب مطرح میکنند، جسارت و جرأت بیشتری نسبت به دیگران دارند؟
آیا این پرسشها حد و مرزی ندارند و بیپایاناند؟
آیا در هر نقطه از عمر پژوهشی خود که باشیم، همواره میتوانیم به شیوه و اندازهای یکسان به طرح پرسش بپردازیم؟ آیا با توجه به توانمندیهای ذهنی و شناختی ما چنین مسیری میسر است؟
اینها صرفاً برخی از ابهاماتی هستند که دربارهی ماهیت پرسشهای پژوهش مطرحاند.
افراشی ادامه داد: طرح پرسش نه تنها اولین گام در پژوهش است؛ بلکه به لحاظ شناختی نیز جزو مقدماتیترین مراحل شناخت انسان و جهان محسوب میشود؛ که فلاسفه و زبانشناسان از آن به عنوان ostension یا معنای اشارهای نام میبرند؛ مرحلهای که در آن کودک با اشاره به پدیدههای جهان خارج میپرسد: این چیست؟ در فرایند تدریجی شناخت این پرسش به مرور زمینهساز طرح پرسشهای دیگری میگردد مانند: او کیست؟ یا اینجا کجاست؟ انسانی که در فرآیند رشد شناختی از مرحله درک و تولید معنای اشارهای گذر نکند، بیتردید دچار اختلالات شناختی و ذهنی است. ادبیات فارسی بهمثابه آیینهی جهانبینی ما نیز سرشار از اینگونه پرسشگریهاست. پرداختن به این شواهد از این رو حائز اهمیت است که نشان میدهد به لحاظ فرهنگی ایرانیان انسانهایی پرسشگر هستند.
چیست این سقف بلند ساده بسیار نقش/ زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست
من نمیدانم کیام من/ لیک یک من در من است
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست/ منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
طرح پرسشها اگرچه گام اصلی و نخست پژوهش است ولی اگر به مرحلهی بعد که ذکر آن خواهد رفت، نینجامد، پژوهش بهویژه در علوم انسانی شکل نمیگیرد. این مرحله قابل قیاس با گذر از مرحلهی شناختی ostension یا معنای اشارهای به معنای استعارهای است. در فرایند تدریجی شناخت، کودک انسان پس از طرح پرسشهایی نظیر این چیست؟ او کیست؟ و اینجا کجاست؟ به پرسش دربارهی چرا، چگونه و چطور میپردازد.
وی افزود: فرایند تفکر و پرسش درباره چرایی و چگونگی، فرایندی انتزاعی است که به طرح مسئله میانجامد. همانطور که پژوهش بدون طرح پرسش آغاز نمیشود، صرفاً به فهرستی از پرسشها نیز محدود نمیشود؛ بلکه این پرسشها باید به شکلگیری مسئله منتهی شوند. برای روشنشدن موضوع به مثال زیر توجه فرمایید: جزیرهی لارک در هرمزگان را درنظر بگیرید. ساکنان رو به کاهش این جزیره، به گویشی صحبت میکنند که «کمزاری» نامیده میشود. بسیاری از سخنگویان کمزاری، به دلیل کهولت از بین رفتهاند و بسیاری، بهدلیل کمبود امکانات رفاهی، تحصیل، شغل و نظیر آن مانند ساکنان بسیاری از جزایر دنیا به مرور مهاجرت کردهاند؛ در نتیجه در کنار آداب و رسوم و فرهنگ این جامعه زبانی که به مرور اثری از آن باقی نمیماند؛ گویش کمزاری نیز نه چندان تدریجی، بلکه به سرعت در حال نابودی است. آنچه گفته شد، شرح یک مشکل بود. این مشکل در ذهن پژوهشگر زبانشناس به طرح پرسشهایی میانجامد.
- در جامعه زبانی کمزاری کدامیک از ویژگیهای این گویش بیتغییر مانده و کدام از بین رفته یا تغییر کردهاند؟
- چه تفاوتهایی بین گویش زنان و مردان کمزاری وجود دارد؟
- در کمزاری ردی از کدام گویشهای ایرانی وجود دارد؟ و نظایر آنها…
حال باید دید این پرسشها ذیل کدام مسئله قرار میگیرند؟ مسئلهی اصلی این است که یکی از گویشهای ایرانی در حال تغییر، از دست دادن ویژگیها در برخورد با سایر زبانها، گویشها و نابودی به سبب از میان رفتن گویشوران آن است. چگونه میتوان این گویش را حفظ کرد؟
افراشی در خصوص طرح مسئله و تلاش برای حل نظاممند آن تصریح کرد: سطح پیشرفتهای از تفکر انتزاعی و استعارهای است که بهویژه در علوم انسانی به روشنی معنا مییابد و با چرایی، چگونگی و تبیین سروکار دارد. پژوهش پذیرکردن یعنی تبدیل مشکل به مسئله. و اینگونه است که پژوهش برای حل مسئله بهکار گرفتهمیشود. چنانکه گفته شد، اگر پژوهش بهدنبال حل مسئله نباشد، به مجموعهای پاسخ برای فهرستی از سؤالها تبدیل میشود. مسئلهمحوری عامل پیوند جهان پژوهش و جهان واقعی است. اگر پژوهشی مسئلهمحور نباشد، هرچند از انسجام درونی برخوردار باشد از بافت زمانی_مکانی خود جدا میشود. ممکن است برخی ادعا کنند که پژوهشهای همهمکانی و همهزمانی از ارزش بالاتری برخوردارند. اگرچه این مدعا میتواند پذیرفته باشد، ولی به تجربه، تمام پژوهشهای همهزمانی و همه مکانی معطوف به مسائل واقعی بودهاند. مانند «الکتاب سیبویه» که اگرچه کتابی است دربارهی صرف و نحو زبان عربی و اثری است همهزمانی؛ ولی در حقیقت مسئلهی آن قرائت و درک معنای قرآن کریم است.
در ادامهی مراسم فاطمه براتلو (عضو کمیسیون ارزیابی کیفیت و تحول پژوهش) گزارشی از آسیبشناسی وضعیت پژوهشی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ارائه کرد.