"برادران کاسترو" حافظ جایزه صلح نوبل ارنست همینگوی/ خالق «پیرمرد و دریا» مدال خود را به مردمان سرزمین قهرمانش تقدیم کرد
ارنست همینگوی نویسنده شهیر آمریکایی چگونه مدال طلای نوبل خود را به مردمان پیرمرد داستان پیرمرد و دریا تقدیم کرد؟. او در خطابهی دریافت نوبل خود اینطور نوشته است: وقتی یک نویسنده به شهرت میرسد و از شر پیله تنهایی خود رها میشود، اغلب آثار او کیفیت خود را از دست میدهند. دلیل این موضوع این است که او کارش را به تنهایی انجام میدهد و اگر در نویسندگی به اندازه کافی خوب باشد باید هر روز با جاودانگی یا فقدان آن روبهرو شود.
به گزارش خبرنگار ایلنا به نقل از لیتهاب، «دن شیهان» ویراستار حوزه کتاب در یادداشتی درباره ارنست همینگوی خالق اثر معروف «پیرمرد و دریا» نوشت: ارنست همینگوی در سال ۱۹۵۴ یعنی زمانی که در آستانه کسب جایزه نوبل قرار داشت با کابوسی روبرو شد که جوانب زندگی او را تحت تاثیر قرار داد. مشکلات جسمانی جانکاه متعدد میگرن، فشار خون بالا، بیماری کبد و دیابت سلامت او را تحت تاثیر قرار داد. نویسنده کتاب وداع با اسلحه که در سال ۱۹۵۴ تعطیلات خود را در قاره آفریقا سپری میکرد، در یک سانحه هوایی به شدت آسیب دید. شرایط او به قدری وخیم بود که تحت مراقبت ویژه قرار گرفت و در آن اتاق، سوگنامههای خود را میخواند.
مرگ «ویلیام باتلر ییتس»، «فورد مادوکس فورد»، «اسکات فیتزجرالد»، «شروود اندرسون»، «جیمز جویس»، «گرترود استین» و «مکس پرکینز» که از دوستان قدیمی او در محافل ادبی بودند و از ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۷چهره در خاک کشیدند، در او تاثیر بسیاری داشت.
این نویسنده معروف آمریکایی که جایزه صلح نوبل را از آن خود کرده است، شکستهای متعددی در آن بازه زمانی در حرفه خود داشت. دو اثر او ناتمام ماندند و کتاب «در امتداد رودخانه و به سمت درختان» که در سال ۱۹۵۰ منتشر شد اما مورد توجه و اقبال مردم قرار نگرفت. این حوادث، در دهه پایانی حیات او، زندگیش را تحت تاثیر قرار داد.
اگرچه او خاطرات و حوادث تلخی را پشت سرگذاشت اما ستاره بخت همینگوی در سال ۱۹۵۲ بار دیگر درخشید. او کتاب «پیرمرد و دریا» به مدت ۸ هفته در پاییز ۱۹۵۰ نوشت، این اثر ادبی با تحسین منتقدان روبهرو شد و در بازار نیز گوی رقابت را از رقبا ربود.
همینگوی برای نگارش قهرمان دریای خود، جایزه پولیتزر را به دست آورد. این کتاب در عرصه بینالملل نیز مورد توجه اهالی رسانه قرار گرفت. همینگوی با این اثر بر قله عرصه افتخارات ادبی را فتح کرد یعنی جایزه صلح نوبل از آن خود کرد.
او که در حادثه هواپیمای افریقایی به شدت صدمه دیده بود، توانایی حضور در مراسم جایزه نوبل را نداشت. متن سخنرانی او توسط «جان ام. کبوت» سفیر وقت ایالات متحده در سوئد در مراسم خوانده شد. نویسنده وداع با اسلحه در متن سخنرانی خود نوشت: "من استعدادی برای سخنوری ندارم. همچنین تسلطی بر سخنوری یا لفاظی نیز ندارم. پیش از هر چیز، من از هیات داوران سخاوتمند نوبل تشکر میکنم.
نویسندهای وجود ندارد که نویسندگان بزرگ که موفق به دریافت این جایزه نشدهاند را بشناسد و این جایزه را با فروتنی تمام بپذیرد. نیازی نیست تا از این نویسندگان نام ببریم. هر شخصی میتواند با توجه به دانش و وجدان خود در اینجا حاضر شود.
برای من سخت و غیرممکن است تا از سفیر کشور خود درخواست کنم تا متن سخنرانی من را بخواند. نویسنده در متن سخنرانی خود؛ تمام احساساتش را بیان میکند، آنچه که روی کاغذ میآورد از دل برآمده است. شاید بتوان گفت، تمام مواردی که یک نویسنده مینویسد برای مخاطبان قابل تشخیص نباشد. نویسنده در این صورت، نویسنده گاهی خوششانس است اما در نهایت تمام موارد برای مخاطبان واضح و روشن خواهد شد. یک نوشته با توجه به قدرت جادویی خود برای همیشه جاودان خواهد شد یا گرد فراموشی آن را فرخواهد گرفت.
در بهترین حالت، نویسندگی را میتوان یک زندگی تنها توصیف کرد. تشکلها و گروههای متعددی برای نویسندگان درنظر گرفته شده است، این تشکلها تنها احساس تنهایی یک نویسنده را تسکین میدهند اما تاثیری در بهبود آثار او ندارند.
وقتی یک نویسنده به شهرت میرسد و از شر پیله تنهایی خود رها میشود، اغلب آثار او کیفیت خود را از دست میدهند. دلیل این موضوع این است که او کارش را به تنهایی انجام میدهد و اگر در نویسندگی به اندازه کافی خوب باشد باید هر روز با جاودانگی یا فقدان آن روبهرو شود.
هر کتاب باید برای نویسندگان واقعی، شروعی تازه باشد. آنها در این عرصه جایی برای چیزی تلاش میکنند که فراتر از دستیابی است. نویسندگان باید همواره در تلاش باشند، کوشش برای مواردی که هرگز انجام نشده یا دیگران آن را امتحان کرده و در آن راه شکست خوردهاند.
من زیادهروی کردم و پای خود را به عنوان یک نویسنده بیشتر از گلیمم دراز کردم. یک نویسنده باید آنچه که در ذهن دارد را روی کاغذ بیاورد و درباره آن سخن به زبان نیارود.
و اینجاست که همه چیز کمی عجیب میشود."
پس از کسب جایزه صلح نوبل، همنیگوی تصمیم گرفت تا مدال طلای ۲۳ عیار خود را به مردم کوبا تقدیم کند. دلیل تصمیم نویسنده به این دلیل بود که داستان «پیرمرد و دریا» در سواحل شمالی کشور آنها اتفاق میافتد. همینگوی هرگز در پی این موضوع نبود تا جایزه خود را به دولت باتیستا اهدا کند. به همین دلیل، جایزهاش را به کلیسای کاتولیک کوبا داد.
همینگوی در سال ۱۹۶۱ چهره در خاک کشید. جایزه صلح نوبل او به مدت ۳۰ سال در یک مکان مقدس واقع در «ال کوبره»، شهری کوچک خارج از «سانتیاگو د کوبا» در سواحل جنوبشرقی جزیره نگهداری میشد. اگرچه این جایزه تا مدتها پس از مرگ او از گزند سارقان محفوظ مانده بود اما در سال ۱۹۸۶ سارقان با حمله به آن مکان مقدس، محفظه شیشهای این مدال را شکستند و آن را به یغما بردند.
هنگامی که خبر سرقت مدال به براداران انقلابی کاسترو رسید، آنها از این خبر متاثر شدند. کاستروها به همینگوی لقب «یک یانکی که همیشه در این جزیره از او استقبال میشود» را داده بودند. شنیدهها حاکی از آن است که «رائول کاسترو» (معاون رئیسجمهور، وزیر دفاع و دبیر دوم حزب کمونیست وقت)، با یک اولتیماتوم تمام عیار، سارقان را تهدید کرد. اینطور بیان میشود که او به سارقان مهلتی ۷۲ساعته داد تا آن مدال را به محل خود بازگردانند. کاسترو مدعی بود که تمامی سارقان را میشناسد.
پس از گذشت چند روز، مدال به کلیسا برگردانده شد و دیگر هرگز به نمایش عموم درنیامد.