امانالله قرایی مقدم مطرح کرد:
تلویزیون ما ایدئولوژیزده است/ مکتب انتقادی در ایران جواب نمیدهد/ نود و حالا خورشید به دلیل اتفاقاتی در مدیریت تلویزیون تعطیل شدند
امانالله قرایی مقدم با بیان اینکه تلویزیون ما ایدئولوژیزده است، گفت: کالایی شدن تلویزیون جبر تاریخی است اما تلویزیون علاوه بر همه برنامههای خود، مسائل انتقادی، خدمت به جامعه را نیز درنظر داشته باشد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، فرهنگ پدیدهای سیال و تعینپذیر است که در هر زمانی متناسب با ظرف خودش، مظروف ظرفیتهایش را نیز بروز و ظهور میبخشد. یکی از ظرفهای مظروف فرهنگ، تلویزیون بوده که میتواند داشتههای مختلف فرهنگی یک سرزمین و هر آنچه که لازم است مردم آن سرزمین بدانند را، در گسترهای وسیع از دریچه جعبه جادویی به نمایش بگذارد. با این حال، در صداوسیمای ایران، روند کالایی شدن امر فرهنگی و ساحتهای پیرامونی آن، با چنان سرعتی به پیش میرود که در ذیل آن، دیگر جایی برای هیچ برنامه چالشی باقی نمیماند.
در چنین شرایطی بیم آن میرود که در صورت تداوم این آنتنفروشی گسترده، دیگر نه از تاک فرهنگ در تلویزیون نشانی باقی بماند و نه از تاک نشان ملی بودن رسانه! به همین بهانه با امانالله قرایی مقدم، جامعهشناس و استاد دانشگاه به گفتگو پرداختیم که شاید پرتویی بر تاریکخانه آنچه باشد که در درون موتور جعبه جادو رخ داده است.
ذهنیت حاکم بر بشریت مادیات و پول است
فناوری فرهنگ میآورد
در جامعهشناسی مکتبی با نام فرانکفورت یا همان مکتب انتقادی، با انتقاد از حضور سرمایه در امر فرهنگی، از کالایی شدن فرهنگ یا به تعبیر تئودور آدورنو، از صنعت فرهنگ یاد میکند. با توجه به وضعیت موجود، شما قبول دارید که فرهنگ جامعه تا حدودی کالایی شده است؟
کاملا. البته مکتب فرانکفورت علاوه بر انتقادی بودن، مکتب ذهنی نیز به شمار میآید. چراکه در عین حال که این مکتب انتقادی به شمار میآید، آدورنو و دیگران مسئله ذهنیت را نیز در آن مطرح میکنند ولی به هر حال کاملا با حرف شما موافقم.
جملهای از رهبری را برایتان مطرح میکنم تا با توجه به نظریه تکنوکراسی، نظریه مادیگرایه سروکین و در عین حال مکتب انتقادی فرانکفورت، آدرنو و دیگران، حرف شما نیز روشن شود. رهبری فرمودند که فناوری فرهنگ میآورد. این جملهای است که ایشان اول فروردین ۹۷ در مشهد بیان کرده و بعد هم به مسئله تجملگرایی و اشرافیت اشاره داشتند.
حال به سوال شما برگردیم که آیا فرهنگ ما به سمت مادیگرایی و کالا شدن حرکت کرده است؟ به طور کلی در مورد تکامل بشر در ابتدا دو مکتب مطرح شده که مکتب هموبیلین به معنی انسان ابزارساز و مکتب هموسافین به معنی انسان اندیشهورز از جمله آنها به شمار میآید. به نوعی این نظریهای است که تکامل پیدا کرد و بعد هم مارکس و انگلس آن را مطرح کردند. در نتیجه بر اساس تئوری سوروکین، بشر سه مرحله را طی کرده و اکنون آمیزهای از این سه مرحله است. مرحله عقلانی در یونان بوستان که تا قرن پنجم ادامه داشته؛ مرحله شهودی و مذهبی که از قرن پنجم تا سیزدهم مطرح است و وضعیت مادیگرایی که از قرن شانزدهم به بعد حادث شده و متاسفانه در آن ذهن بشر را مادیت تسخیر کرده است. این موضوع مختص به بنده و بقیه افراد نبوده و یک فرهنگ است.
بنابراین امروز فرهنگ ما مادیتر شده است. چون دیگر دوران کشاورزی سپری شده و این جبر زمان است. در واقع در جامعه امروز تا زمانی که پول و درآمد نداشته باشید، نمیتوانید زندگی کنید. در نتیجه این یک اصل جهانی بوده و ایران هم از این قاعده مستثنا نیست. این موضوع یک تئوری همچون تئوری انیشتین است. اکنون آنچه که بر اذهان همه مردم جهان حاکم است، آن چیزی است که میبینند که از جمله آنها میتوان به ماشین پورشه، طلا و مادیاتی از این دست اشاره کرد. به نوعی اقتصاد تمام ذهن بشر شده است چراکه نیاز بشر را پول تامین میکند.
به این ترتیب این موضوع بعیدی نبوده و امروز شما میبینید که هر چه میگذرد، فرهنگ مادی یا پول و اقتصاد، در جامعه جهانی بیشتر تاثیر میگذارد. تمام دوستیها، طرفداریها، خدمتگزاران حکومت، نمایندگان مجلس، خبرنگاران، استادان و ... همه فکر مادیات و کیف پول هستند. در نتیجه جای تعجب ندارد و این موضوع کاملا از قبل پیشبینی شده است.
حال به گفتههایی آدورنو، مکتب فرانکفورت و فرمایش رهبری درباره اینکه تکنولوژی فرهنگ میآورد و فرهنگ اشرافیگری و تجملگرایی که ایشان فرمودن، برمیگردیم. اشرافیگری و تجمل از کجا میآید؛ از مادیات. فکر را چه چیز عوض میکند؛ فناوری و تکنولوژی. اینجاست که وارد نظریه تکنوکراسی میشویم که میگوید آنچه از ابتدای خلقت سبب شده تا انسان پیشرفت کند و به امروز برسد، تکنولوژی است. حال بر این اساس از ابتدای کشف آهن تا به امروز، هرچه شهرها بزرگتر شده، مادیگرایی بیشتر میشود.
کالایی شدن تلویزیون جبر تاریخی است
تلویزیون رسالت خود را فراموش کرده
بدون تبلیغ ادامه حیات تلویزیون ممکن نیست
فکر میکنید در این وضعیت نقش رسانه چیست؟ به عنوان مثال رسانهای همچون تلویزیون که داعیه فرهنگسازی دارد، چقدر کالایی عمل میکند؟
کاملا کالایی عمل میکند و به نوعی راهی غیر از این ندارد.
تشدید حرکت تلویزیون، در طی مسیر کالایی شدن، مسیر مثبتی است؟ یا ارزیابی شما از این رویکرد منفی است؟
نه. این جبر تاریخی است. البته مسلم بوده که تلویزیون باید علاوه بر همه برنامههای خود، مسائل انتقادی، خدمت به جامعه و کالاگرایی را نیز در نظر داشته باشد.
حال سوالتان میتواند این طور طرح شود که چرا ژاپن به این سمت نیامده است؟ باید بگویم؛ ژاپن هم تغییر کرده و مردم آن دیگر کیمونو نمیپوشند. اما در کشور ما به خصوص در این وضعیت، تلویزیون رنگی مادی گرفته و بدون تبلیغ و کسب درآمد نمیتواند ادامه حیات دهد. اینجاست که میگوییم تلویزیون ما از ارزشها و فرهنگ معنوی در حال دور شدن بوده که خطاست. اما آموزش و پرورش و کتابهای درسی ما نیز همین است. در شرایط فعلی هنر ما هم در هر نوعش هنر مادی به شمار میآید. هنر برای هنر است؛ یعنی هنرمند میگوید که به من چه مربوط است که هنر پیام دهد؛ سازنده و اخلاقی باشد یا اینکه پیشبرنده باشد و به نوعی به مردم بینش دهد. در پاسخ میگویید؛ نخیر، من با ساخت فیلم میخواهم پول دربیاورم. تلویزیون هم همین است. منتها تلویزیون رسالت خود را فراموش کرده است. تلویزیون یک رسالت اجتماعی، تاریخی، سیاسی، اقتصادی دارد اما منتها میبینیم که رنگ اقتصادی آن که به دلیل جو جهان حادث شده، بیشتر است.
تلویزیون ما ایدئولوژیزده است
نود و حالا خورشید به دلیل اتفاقات مدیریت تلویزیون تعطیل شدند
گاهی در تلویزیون برنامههایی ساخته میشود که علاوه بر بعد هنری، میتوانند کسب درآمد هم داشته باشند اما به نوعی این برنامهها تعطیل میشوند. تقویت صنعت سرگرمی در تلویزیون و حذف نسبتا کامل برنامههای چالشی، سبب شده تا تلویزیون به سمت یک کازینوی شبانهروزی پیش برود. آیا میتوان گفت که سیاستگذاران صداوسیما، تنها به دلایل اقتصادی صرف و کسری بودجه دائمی این کار را انجام میدهند؟
تلویزیون شما، تلویزیون دولتی بوده که سیاستزده و ایدئولوژیزده است. هنر در قید محدودیت است. شما جامعهای را مطرح میکنید که با آن تئوری قبلی آدورنو و مکتب فرانکفورت متفاوت است. نمیتوان از آنجا به اینجا رسید چراکه در حال صحبت از یک جامعه بسته هستیم. تلویزیون بر اساس برخی تصمیمات نادرست برخی مسئولان کارهایی میکند. به عنوان مثال با برنامه نود یا حالا خورشید مشکلی نداشتند اما از آنجا که انتخابهای سفارشی، در بالای مدیریت تلویزیون اتفاق افتاده که نمیخواهد مسائل اجتماعی را باز کند، تا مشکلات دیگری به وجود نیاید، این برنامهها را عوض میکنند.
به این ترتیب تلویزیونهای دولتی با نقد و انتقاد روی موافقت ندارند. مسلم است جوامعی چون روسیه، چکسلاواکی، لهستانی و کره شمالی چنین موضوعاتی را برنمیتابد. مقایسه شما معالفارغ است. اینکه چرا تلویزیون این کار را نمیکند، چون سیستم میخواهد. سیستم میگوید که در بجنورد و مشهد کنسرت برگزار نشود. این بحث دیگری است و مکتب انتقادی فرانکفورت بحث دیگری را مطرح میکند.
مکتب انتقادی در ایران جواب نمیدهد
قصد این بود که این مکتب را با حوزههای مختلفی که در هنر داریم، تطبیق دهیم. تلویزیون و سینما هم یکی از همین موارد به شمار میآید.
درست است اما آیا تئاتر، موسیقی و مجسمهسازی، رادیو و تلویزیون در جامعه آزادی کامل دارند؟ به نوعی برنامهها از ۱۰ فیلتر میگذرند. در چنین وضعیتی آیا هنر برای انتقاد آزاد است؟ مکتب انتقادی را مطرح میکنید، درست، اما در کدام جامعه؟ جامعه فرانسه و آلمان یا جامعه ایران و کره شمالی؟ هنر گاهی اسیر و در قید و بند است و نمیتواند کوچکترین حرفی بزند. به نوعی میتوان گفت که این مکتب در ایران جواب نمیدهد. مکتب فرانکفورت در ابتدا میگوید که جامعه باید باز باشد و جامعه غربی آلمان و فرانسه را مطرح میکند. گرچه این جوامع نیز کامل نیستند.
در نتیجه مکتب انتقادی ابتدا جامعهای را میخواهد که انتقادپذیر بوده و انتقاد کردن در آن آزاد باشد. آنوقت «حالا خورشید» و «نود» میآیند نه اینکه یک آقای مدیر که گفته برنامه نود نباشد و کاری هم ندارد به اینکه میلیونها جوان از آن طرفداری میکنند.
انتقاد در جامعهای است که آزادی بیان، آزادی اندیشه و فکر، تعاملات اجتماعی و حق انتقاد داده میشود و کسی نیست که به خاطر فلان حرفی که زدید شما را بگیرد. مکتب فرانکفورت این است. مکتب فرانکفورت میگوید که ذهن انتقادی در جامعه وجود دارد و تا شما یک حرف را مطرح کنید، به سر و کله شما نمیریزند.
گفتگو: حامد قریب