گزارش ایلنا از کول بردنِ کودکان و زنان؛
سقوط کولبر ۱۴ ساله فقط به خاطر یک گوشی هوشمند!/ چرا کسی کاری برای کولبران نمیکند؟!
علیرغم وعدههای ریز و درشت نمایندگان مجلس و دولت، نه تنها از نرخ کولبری در سالهای اخیر کاسته نشده، بلکه زنان و کودکان نیز به جمعِ باربردوشان اضافه شدهاند؛ همه چیز مقابلِ چشمان ماست، تصویر مانی هاشمی و مادرش هنوز تازه است، داغِ داغ است؛ کودک و مادری که از غمِ «شاد» و فقط به خاطر یک گوشی هوشمند، بار بر دوش، پا در کوهستان گذاشتند...
به گزارش خبرنگار ایلنا، کولبری پدیدهی جدیدی نیست؛ سالهاست که در مناطق مرزی «کول بُردن» تبدیل به تنها راهکارِ در دسترسِ بخشی از مردم برای گذران زندگی شده است؛ منتها آن چیزی که جدیدتر است، تغییر ساختاری در الگوی کولبران است؛ اگر پیش از این کولبری، تنها به مردانِ سرپرست خانوار محدود میشد، امروز با پدیدههای جدیدی روبرو هستیم: کولبری کودکان و کولبری زنانِ سرپرست خانوار.
آسیبهای شغل کولبری کم نیست؛ به جز آسیبهای ماندگار و دیرپای جسمی مانند دردهای پشت و ستون فقرات و تحلیل رفتن ماهیچههای بدن، این شغل میتواند از نظر روحی تاثیرات منفیِ ماندگاری داشته باشد؛ یک کولبر که سالها برای صد یا دویست هزار تومان ناقابل، بار بر پشت گذاشته و با هزار بیم و هراس، از این قله کوه به آن دامنه، افتان و خیزان پیش رفته، دیگر هرگز نمیتواند از زندگی با همه زیباییهای روزمره آن لذت ببرد؛ تلخی دردناکِ بار بُردن برای ادامه حیات، آنقدر جانکاه است که روح را مانند یک خوره میخورد و ناجوانمردانه در عمق وجود انسان پیش میرود.
برای نمونه، لقمان وحید کولبر شینآبادی که در اسفند ماه ۹۶ در اثر انفجار مین، یک پایش را از دست داد و چشمانش آسیب دیدند، هنوز به دنبال تکمیل مراحل درمان است؛ او میگوید: بعد از حادثه دیگر هرگز آن آدمی که قبلاً بودم، نشدم؛ جایی در وجود من روی مین سوخته است و از بین رفته...
این آسیبهای کولبری را اگر به خطرات هر روزهی آن مانند سقوط از ارتفاع، گم شدن در کوهستانهای برفی، تیر خوردن در گذرگاههای مرزی و رفتن روی مینهای باقی مانده از جنگ بیافزاییم، بیشتر از قبل درمییابیم که کولبری اصلاً شغل نیست، که کولبری مناسب مردان نیست چه برسد به کودکان و زنان!
کولبری کودکان و عواقب آن!
پدیدهی کودکان ۱۴ یا ۱۵ سالهای که از زور اجبار کولبری میکنند، یکی از وجوه بسیار دردناک زندگی در مرزهای غربی و بدون امکانات کشور است؛ از این کودکان بسیارند اما برخی از آنها فقط از بدی اقبال است که نامششان به رسانهها درز میکند؛ چراکه یا جان خود را بر سر نان نهادهاند یا به شدت مجروح شدهاند؛ دو نمونه از این کودکان در ماههای اخیر، به چنین سرنوشت دردناکی دچار شدند.
در آخرین روزهای آذر ماه ۹۸، پیکر «فرهاد خسروی» نوجوان ۱۴سالهی کولبر سه روز پس از گم شدن در بهمن در کوههای اورامانات به آغوش خانواده بازگشت. برف و کولاک سه کولبر را شامگاه سهشنبه ۲۵ آذر ماه در ارتفاعات تهته در اورامانات زمینگیر کرد. برفی سهمگین که پایانی بود بر داستان زندگی دو برادر که برای زنده ماندن به دل کوه زده بودند. جسد آزاد خسروی، برادر بزرگتر، ۲۴ ساله همان روز اول گم شدن در برف و سرمای کوهستانی که گذرگاه کولبران است، پیدا شد. حسین کرمی دیگر کولبری که در کولاک گیر افتاده بود نجات یافت و تحت درمان قرار گرفت اما جسد فرهاد خسروی، برادر کوچکتر آزاد که نه تنها در کار که در مرگ هم برادر بزرگتر را تنها نگذاشت، سه روز پس از یخ زدن در سرمای کوهستان پیدا شد.
فرهاد خسروی در فضای مجازی و رسانهها «ترند» شد؛ خیلیها به قصهی تلخ زندگی او پرداختند اما درنهایت، هیچ چیز تغییر نکرد؛ بازهم کودکان به روال قبل کولبری کردند؛ کودکان به همراه برادران بزرگتر یا پدران و عموها؛ کودکان در کنار مادرها؛ و در نهایت، سقوط مقابل چشم مادرها و پدرها مانند «مانی هاشمی» که در همین روزهای اخیر وقتی اتوموبیل نیروی انتظامی را میبیند، از ترس هول میکند، پایش میلغزد و جلوی چشم مادر، از کوه سقوط میکند.
دردهای مادرِ «مانی هاشمی»
مادر مانی چهار سال است که از همسرش جدا شده؛ او حضانت دو فرزند ۱۴ و ۱۱ ساله را برعهده دارد؛ برای این زن بیپناه هیچ چارهای نمیماند جز اینکه همراه برادرش در کوهستانهای کردستان کولبری کند. در واقع، کول بردن به تنها محل امرار معاش این زن بدل میشود که به ناچار فرزند ۱۴ سالهاس یعنی مانی نیز همراه او میرود؛ مانی دو سال است که همراه مادر کولبری میکند.
مادر مانی، روز واقعا را اینگونه شرح میدهد: آن روز دو کول دیگر را در کوه گذاشته بودیم که بعدا پایین بیاوریم. مانی از اینکه همه کولهایمان را از دست نداده بودیم خوشحال بود و به سمت کوه رفت تا آن ۲ بسته را بیاورد. مانی که کولها را بلند کرد مشاهده کردم یک خودروی پراید توقف کرد و فردی با لباس نظامی از ماشین غیرنظامی بیرون آمد و میگفت «کجا میری؟ کوله را بینداز» من از پسرم دور بودم و کاری نمیتوانستم بکنم. به سمت پسرم حرکت کردم، اما دیر رسیدم. با فریادهای آن فرد و زمانی که او به سوی مانی حرکت کرد مانی به شدت ترسید و از کوه افتاد.
بعد از حادثهای که برای این کولبر چهارده ساله اتفاق افتاد، توجه همه رسانهها و مردم به موضوع کولبری کودکان جلب شد؛ به گفته مادر مانی، این کودک فقط به خاطر اینکه بتواند یک گوشی هوشمند بخرد، راهی کوهستان شده بود؛ نه مانی و نه خواهرش هیچکدام گوشی هوشمند نداشتند و نمیتوانستند از برنامه شاد استفاده کنند! حالا که یک کودک به خاطرِ یک گوشی هوشمند و آموزش مجازی قربانی شده و باید بار این مصدومیت را (البته اگر خیرین خرج عمل چشم و درمان او را کامل بپردازند و او را مداوا کنند) تا آخر عمر بر دوش بکشد.
حقوق شهروندیِ نادیده گرفته شدهی کولبران
مانی هاشمی برای یک گوشی قربانی شد؛ فرهاد خسروی برای خرج زندگی جان داد و صدها کولبر دیگر در هر سال، به همین سرنوشت دردناک دچار میشوند؛ این در حالیست که براساس اصل ۴۳ قانون اساسی، «شغل شایسته» یک حق بدیهیِ شهروندی است.
در اصل ۴۳ قانون اساسی، یکی از وظایف اجتماعی دولت، به این شرح تبیین شده است: «تأمین شرایط و امکانات کار برای همه به منظور رسیدن به اشتغال کامل و قراردادن وسایل کار در اختیار همه کسانی که قادر به کارند ولی وسایل کار ندارند، در شکل تعاونی، از راه وام بدون بهره یا هر راه مشروع دیگر که نه به تمرکز و تداول ثروت در دست افراد و گروههای خاص منتهی شود و نه دولت را به صورت یک کارفرمای بزرگ مطلق درآورد.»
حالا نه تنها این الزام قانونی برای مرزنشینان کشور فراهم نشده، بلکه هر روز بر تعداد و گسترهی کولبران افزوده میشود؛ به گفتهی میکائیل صدیقی (رئیس کانون انجمنهای صنفی کارگران ساختمانی استان کردستان) فقط ۴ تا ۵ هزار خانواده در منطقه اورامانات کردستان با کولبری روزگار میگذرانند که اکثریت آنها قبلاً کارگر ساختمانی یا کارگر متخصص بودهاند و از زور بیکاریِ ناخواسته مجبور شدهاند سراغ کول بردن بروند.
در این میان گسترهی کول بردن هم تغییر کرده؛ کولبری زنان و کودکان، بیش از همه ناراحتکننده است؛ به راستی چرا این شغل پرخطر که «شغل نیست»، هنوز یکی از مهمترین منابع درآمد کارگران و روستانشینان در استانهای آذربایجان غربی، کردستان و کرمانشاه است؟! آیا نمایندگان مجلس نمیتوانند با نظارت بر اجرای قانون، دولت را موظف نمایند که مشاغل شایسته در استانهای غربی ایجاد کنند؛ آیا لااقل نمیتوانند با نظارت دقیق، مانع از تیراندازی به کولبران بینوایی شوند که از زور استیصال، جان را بر سر راه نان به قمار گذاشتهاند؟!
نمایندگان مجلس: کولبری شغل نیست/ کولبران متجاوز مرزی نیستند، برخورد قهری نشود!
کمال حسین پور (نماینده سردشت و پیرانشهر در مجلس) در این رابطه به ایلنا میگوید: این افراد از روی فقر و نداری و برای یک لقمه نان حلال، برای کولبری به مرز میروند چراکه در شهرستانها مثلاً شهرستان سردشت شغلی برای جوانان منطقه وجود ندارد. در این شهرستان ۳ بازارچه مرزی وجود داشت که یکی از آنها نیمه فعال و دو بازارچه نیز بهطور کامل تعطیل شدند که بیش از ۳ هزار کولبر در سردشت و ۴ هزار کولبر در پیرانشهر که سالهای سال در این مسیر کولبری میکردند، بیکار شدند و متاسفانه شغل جایگزینی هم برایشان در نظر گرفته نشده است درحالیکه این مردم تنها راه امرار و معاششان از همین کولبری تامین میشد.
وی ادامه میدهد: این مردم بیکارند و نان شب ندارند. این ۴ جوانی که دهم شهریورماه در مرز کشته شدند برای تامین مایحتاج زندگی و هزینه تحصیل کودکانشان مجبور بودند کولبری کنند و حتی میدانستند که ممکن است مورد هدف قرار گیرند ولی از روی ناچاری و برای تامین مخارج خانوادهشان تن به این مسیر پر خطر سپردند. در ۲ ماه گذشته در پیرانشهر و سردشت نزدیک به ۱۵ کولبر کشته شدند. آن هم در معابر مرزی که قبلا تردد در آنها مجاز بود و شغل کولبری همیشه در این مناطق بوده و در مرز رفت و آمد میکردند ولی متاسفانه به تازگی بدون هیچ بهانهای این مرزها را بستهاند.
حسینپور با تاکید براینکه کولبران متجاوز مرزی یا قاچاقچی نیستند و نباید با آنها برخورد قهری شود؛ میگوید: دولت قول داده بود که به وضعیت کولبران رسیدگی کند؛ آنها را بیمه کند و شرکت تعاونی برایشان ایجاد کند و اجازه وارد کردن ۲۵ قلم کالا را به آنها بدهد اما متاسفانه هیچکدام از این قولها عملی نشد.
درست است که وعدههای دو یا سه سال گذشته –ایجاد شرکت تعاونی، بیمه کولبری و یا ایجاد معابر قانونی برای کولبری- هیچ کدام محقق نشده، اما نمایندگان مجلس و نهادهای نظارتی نیز تا حادثهای مانند مرگ چهار کولبر در مرز یا سقوطِ کولبر ۱۴ ساله از کوه، رخ ندهد، به موضوع ورود نمیکنند و اقدامی پراگماتیک و عینی برای بهبود زندگی کولبران صورت نمیدهند.
پرویز اوسطی (نماینده قروه و دهگلان در مجلس) نیز در ارتباط با کولبری و معایب آن به ایلنا میگوید: کولبری شغل نیست، یک اجبار است که به دلیل نبود شغل و زیرساختهای مناسب، بخشی از مردم در نوار مرزی به آن روی آوردهاند. مسئولان ارشد نظام هم همگی توجه دارند که معضل کولبری باید برطرف شود و دیگر کسی کولبری نکند. باید همه دست به دست هم دهند، هم ما نمایندگان مجلس، هم دولت و هم باقی مسئولان کشور تا کولبری را با ایجاد اشتغال مناسب و ایجاد زیرساختهای مناسب اقتصادی در نوار مرزی، حل کنیم.
به گفته وی، انتقال کالا فقط باید از معابر قانونی و بازارچههای مرزی صورت بگیرد و نباید هیچ فردی دنبال کولبری برود.
اوسطی در ارتباط با تیراندازی به کولبران در معابر مرزی؛ با بیان اینکه باید از مرز دفاع شود و مرز نیاز به برقراری امنیت دارد؛ میگوید: تا جاییکه من اطلاع دارم و در جلساتی که در شورای تامین استان داشتیم، تاکید بر این است که آسیبی به این بنده خداها نرسد. معمولاً هم این مساله رعایت میشود؛ اگر اتفاقی هم هست، بسیار بسیار موردیست.
این نماینده مجلس اضافه میکند: کردستان به عنوان یک استان مرزی، ظرفیتهای بسیار خوبی برای سرمایهگذاری در بخشهای مختلف از جمله معدن، صنایع، توریسم و صنایع دستی دارد منتها این ظرفیتها هنوز بالقوه است؛ ما باید همه تلاشمان بر این باشد که این ظرفیتها را بالفعل کنیم و اگر این اتفاق بیفتد، کردستان جزو استانهای برخوردار کشور خواهد شد. کردستان میتواند به یک قطب اقتصادی تبدیل شود. اگر این پیششرطها فراهم شود، دیگر نشانی از کولبری که اصلا شغل نیست، باقی نخواهد ماند. ما این را با جدیت پیگیری خواهیم کرد.
همه این اظهارات، از بُعد نظری و روی کاغذ، خیلی هم خوب است: باید استعدادهای استانهای مرزی شکوفا شد و هرچه بالقوه است به فعل و عمل درآید؛ باید کارخانه و کارگاه و معدن زده شود تا مردان و زنان بروند و در آنها کار کنند؛ باید کولبری نباشد؛ اما همه این حرفها تا زمانیکه اشتغال واقعی و عملی ایجاد نشود، فقط یک حرف است؛ هیچ کدام از این حرفها نمیتوانند از غصههای مادر «مانی هاشمی» بکاهند یا جای خالی فرهاد خسروی، کودکِ کولبرِ جان سپرده در میان تودههای برف را پر کنند.
واقعیت آن است که علیرغم وعدههای ریز و درشت نمایندگان مجلس و دولت، نه تنها از نرخ کولبری در سالهای اخیر کاسته نشده، بلکه زنان و کودکان نیز به جمعِ باربردوشان اضافه شدهاند؛ همه چیز مقابلِ چشمان ماست، تصویر مانی هاشمی و مادرش هنوز تازه است، داغِ داغ است؛ کودک و مادری که از غمِ «شاد» و فقط به خاطر یک گوشی هوشمند، بار بر دوش، پا در کوهستان گذاشتند...
گزارش: نسرین هزاره مقدم