خبرگزاری کار ایران

/یادداشتی از علیرضا محجوب/

سرحدی زاده؛ مردی خستگی ناپذیر

سرحدی زاده؛ مردی خستگی ناپذیر
کد خبر : ۹۴۰۸۳۲

دبیرکل خانه کارگر در یادداشت زیر، درگذشت مردی خستگی ناپذیر را ضایعه ای بس ناگوار برشمرد و گفت: سرحدی زاده چون نگینی می‌درخشید.

شاید شما راجع به خستگی چیزهای زیادی شنیده باشید. روزگاری خستگی ناپذیری به فولاد و آهن انتصاب داده می شد. بعدا معلوم شد که همه فلزات بالاخره خسته می شوند . یعنی دیگر رسوب ها و ترکیبات خارجی اجازه ایفای نقش به آنها نمی دهند . یعنی می گویند از درجه اعتبار خارج شده اند یعنی خسته شده اند که در مورد آهن زنگ زدن و میزان آن نماینده شدت خستگی است.

می خواستم اول بنویسم سرحدی زاده مردی از جنس فولاد . اما دیدم فولاد خسته می شود و او خسته نشد.

چرا او هرگز خسته نشد؟ پاسخش را ابتدا می نویسم و در چند جمله او را توصیف می کنم تا بدانید که گزافه نیست بلکه از من بهتر از این و مناسبتر و سازگارتر ساخته نبود.

دیروز چهارشنبه ساعت ۱ بعد از ظهر باید در جلسه هیئت مدیره اتحادیه امکان شرکت می کرد و قرار هم گذاشته شده بود و امروز پنجشنبه نیز باید در مجمع عمومی اتحادیه حاضر می شد و از قبل نیز قرارها گذاشته شده بود و او تمام این قرارها را پذیرفته بود و با وجود این که در دوره نمایندگی دچار سکته مغزی گردید و نیمی از بدن او از کار افتاد، هیچ یک عذری برای  عدم حضور نیاورد .

وقتی امروز صبح با خبر درگذشت این مبارز خستگی ناپذیر و این مجاهد فی سبیل الله پس از ۷۵ سال زندگی پر از شور و برکت روبرو شدم ، متعجب شدم و وقتی قرارهای فردا و پس فردایش را مشاهده کردم بیشتر تعجب کردم . این بود که نوشتم ، می خواستم بنویسم او از جنس فولاد بود اما فولاد زنگ می زند و خسته می شود اما او وقتی از سال ۱۳۴۴ بعد از دو سال مبارزه گرفتار زندان شد و محکوم به حبس ابد گردید ، هیچگاه در زندان خسته نشد . همه می نوشتند که او بهترین ورزش ها را در زندان انجام می داده و تنها ابزار ورزشی زندان یعنی میز پینگ پنگ عمدتا در اختیار او بوده که رقبای ورزشی را از طیف ها و گروه های مختلف شکست می داده است . در زندان هرگز از شنیدن سخنان جریانات مختلف خسته نشد . وقتی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و نهضت اسلامی مردم مسلمان ایران رهایی حاصل کرد ، مدتی سرپرستی بنیاد مستضعفان را پذیرا شد و آنجا می خواست همه چیز را تقدیم فقرا و مستضعفان نماید . مشکلات واگذاری این اموال و کوچک سازی این اموال اجازه این تحقق این آرمان میمون و مبارک را نداد . او حتی حاضر بود بهترین هتل های ایران را مختص کارگران تحویل تشکل های کارگری نماید. سپس بنیاد به جایی که خودش آن را حبس می خواند رفت به اداره امور زندان ها . همه زندانیان و کسانی که با او کار می کردند مدیریت شخصیت او را می ستودند و می ستایند.

وقتی با توصیه محمدکاظم بجنوردی یار و مبارز همسنگرش به شهید بهشتی معرفی گردید ، من خود شاهد این معارفه بودم که ایشان بی گفتگو و سوال پذیرفت و گفت از هفته بعد او را به شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران دعوت کنید .

در موقعیت حزبی یک عضو صدیق و وفادار بود .حزب را بر خود ترجیح می داد . شرایط جدید و پیروزی انقلاب و حتی تهدیدات آن روزها ، اورا نترساند . همه او را با موتور گازی می شناختند و با این وسیله به حزب جمهوری اسلامی رفت و آمد می کرد . وقتی در پایان انتخابات ریاست جمهوری و به دنبال مباحث مختلف تا زمان برگزاری انتخابات مجلس شورای اسلامی ، مباحث مربوط به کاندیداها انتخاباتی مطرح بود ، او یکی از افراد طراز اول لیست جمهوری اسلامی و کاندادای مورد نظر همه جریان ها بود و قطعا یکی از ۵ نفر برتر صاحب رای به حساب می آمد . اما وقتی پای ائتلاف به میان آمد بلافاصله با فداکاری کامل اولین کسی بود که از کاندیداتوری انصراف داد . با وجودی که همه جریانات او را قبول داشته و اصرار داشتند که در لیست بماند ، او با رد این درخواست ها بر انصرافش مصر بود . فردای آن روز مشهور شد که با جعبه شیرینی به دفتر مرکزی حزب آمد و آن را بین همه تقسیم کرد و هرکه می پرسید چیست اشاره به جلسه شب قبل و پذیرش انصرافش می کرد.

ابوالقاسم سرحدی زاده از چهره هایی بود که شهید رجایی شخصا از بنده و برادر عزیزم آقای علی ربیعی خواست تا رضایت او را برای پذیرفتن پست وزارت کار و امور اجتماعی بگیریرم . او خاطر نشان کرد که هر وزارتخانه دیگر حتی وزارت کشور را نیز آماده است تا تصدی گریش را به ایشان واگذار نماید .وی اظهار می داشت که  این برای من افتخاری است که او در کابینه من باشد و وقتی با اصرار او را نزد شهید رجایی فرستادیم ، رفت و نپیرفت و آقای میرمحمدصادقی  را جای خودش معرفی کرد . وبالاخره وقتی در دولت مهندس موسوی بواسطه پافشاری و اصرار زیاد وزارت کار و امور اجتماعی را پذیرفت ، با تمام تواناییش در این جهت کوشید. مهمترین رسالت او تصویب قانون کاری بود که از سال ها قبل از او شروع شده بود و لاینحل باقی مانده بود .بالاخره او لایحه قانون کار را از دولت به مجلس برد و بعد از چند رفت و برگشت میان مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان قانون اساسی به ناچار نامه ای به محضر امام  (ره) نوشت که حاصل نامه تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام شد.

در سال پایانی وزارت ، ایشان دچار عارضه قلبی و چند هفته ای در بیمارستان و منزل بستری گردید اما خیلی زود کار خود را آغاز کرد . بعد از آن در امر تعاونی های مسکن و مصرف کارگری و دانشگاه در شرف تاسیس کار به عنوان هیئت امنا ، هیئت مدیره و رئیس هیئت مدیره مشغول تلاش های خالصانه اش گردید . او در پذیرش این مسئولیت ها هرگز لفظ من چه پستی داشته ام و امروز این ها کار کوچک یک مدیرکل سابق منم نیست را بر زبان نیاورد و در پذیرش آنها تردید نکرد .

در انتخابات میان دوره ای مجلس سوم به مجلس رفت و در سه دوره ای که در مجلس بود همواره به عنوان رئیس کمیسیون اجتماعی از خدمت به کارگران و تلاش دریغ نکرد . او باز خستگی ناپذیر در مجلس حاضر بود و چون نگینی می درخشید.

وقتی تصمیم گرفت که دیگر کاندیدای مجلس نشود باز به فعالیت هایش ادامه داد و همانطور که نوشتم زنجیره این فعالیت ها جلسات مجامع و قرارهایی بود که دیروز چهارشنبه و امروز پنجشنبه اتفاق می افتاد که خداوند بیش از ما او را دوست می داشت و در جوار خود مشمول رحمت و برکت فرمود.

آیا عبارتی شایسته تر از خستگی ناپذیر مناسب این فرد خستگی ناپذیر وجود دارد. روحش شاد و یادش گرامی.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز