ایلنا گزارش میدهد؛
حاتم علیپور نگران فروپاشی خانودهاش است
«حاتم علیپور» که به خاطر نابودی محصولش، آواره تهران شده. چند روزی است که به نورآباد لرستان نزد خانوادهاش برگشته اما میگوید در این دو ماه که تصاویرش منتشر شده، هیچ مسئولی با او تماس نگرفته است. او حالا از فروپاشی خانوادهاش سخن میگوید: به خدا خانوادهام داره از هم میپاشه؛ برام کاری کنید. هر جا لازم باشه میرم؛ حتی نوک کوه! من به کمک نیاز دارم حالا کمک بانکی یا هرچیز دیگه. تا الان هم با شرافت زندگی کردم و دستم رو جلوی کسی دراز نکردم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، چند هفته پیش با یک بنر به تهران آمد و از ظلمی که به او روا شده سخن گفت. گفت که در شهرستانِ نور آباد استان لرستان کار میکند و از سال گذشته به خاطر دردسرهایی که در شغل قبلیاش داشت به سیرکاری روی آورد اما کاشت سیر برای او پایان همه چیز بود. برای همین بنری تهیه کرد و روی آن نوشت که چه اتفاقی برایش رخ داده است. بنر را برداشت و راهی تهران شد، تا صدایش را به نمایندگان مجلس و مقامهایِ ارشدِ کشور، برساند.
«حاتم علیپور» که پیش از این شرحی از روایتاش را در مهر ماه امسال نوشته بودیم؛ مدعی است که از آن روز که به تهران آمد تا همین چند روز پیش که به شهرش برگشته، هیچیک از مسئولان استان لرستان با او تماس نگرفتهاند.
سیرهایی که حاتم در زمین اجارهای کاشته بود و بر اثر باران نم خوردهاند، حالا در انبار سبز و بیمصرف میشوند. خودش میگوید: در این دو ماه به جز افرادی که از آنها پول قرض کرده بودم تا بذر سیر بخرم و زمینی را اجاره کنم، کسی به من زنگ نزد.
چای تلخ از گلویم پایین نمیرود
دست حاتم حتی از روزی که راهی تهران شده بود و به دفتر خبرگزاری ایلنا آمده بود، خالیتر شده است. او برای پرداخت پول طلبکاران بیش از هر زمانی به کمک نیاز دارد: من و خانوادهام لحظهای آرامش نداریم. طلبکارها عجله دارند و پول میخواهند. باور کنید که یک چای تلخ از گلوی من پایین نمیرود؛ بس که زندگی تلخ شده.
علیپور که خودش را در همهجا «نگونبخت» معرفی میکند، میگوید: به نماینده لرستان در مجلس موضوع را گفتم اما جواب سربالا شنیدهام. آقای نماینده میگفت: از من چی میخوای؟ میخوای محصولت رو دستم بگیرم؛ ببرم بفروشم؟!
حاتم همچنین از نماینده لرستان خواسته است که او را به یکی از بانکها معرفی کند تا وام بگیرد: به نماینده لرستان گفتم ۳۰۰ میلیون تومان بدهی دارم و یک وام قرضالحسنه میخواهم. آخر در استان ما با سفارش نمایندهها وام کمبهره وام پرداخت میکنند! نماینده لرستان در جواب گفت: ما از این وامها نمیدیم!
اگر حاتم محصولش را بیمه کرده بود، شاید خسارتش را دریافت میکرد اما مشکل اینجاست که کشاورزانی که محصولشان را بیمه کرده بودند، هم به دشواری به حقشان میرسند و شرکتهای بیمه هزار و یک دلیل میآورند تا مبلغ خسارت را کاهش دهند یا با تاخیر پرداخت کنند.
از آنجا که شرکتهای بیمهای با سرمایههای اندوخته شده، کار اقتصادی میکنند، طبیعی است که در هنگام بروز بحران برای بیمهشدگان، رفتار دیگری داشته باشند.
به غمنامه حاتم برگردیم؛ حاتم این روزها سلطان غم شده است. طلبکارانِ، خواب آشفته، پشت هم تهدیدش میکنند؛ تا آنجا که از روی نگون بختیاش میگوید: قصد خودکشی دارم؛ میخواهم از دست از اینا راحت بشم؛ خواب از چشمم گرفتن.
سرمای بهار استخوان میسوزاند
سرمایِ هوا چند سالی است که بیشتر از همیشه استخوانِ کشاورزان را میسوزاند و زمینهایشان را غرق گل و لای میکند؛ البته این سرما، سرمای ناگهانی است، سرمایی که نه در زمستان که در بهار میآید.
این سرمایِ بهاری خیلیها را غافلگیر کرد و نمیتوان بابت آن حاتم را سرزنش کرد اما برای جلب رضایت طلبکاران که حاتم را نه در خانه که در پشت میلههایِ زندان میخواهند چه میتوان کرد؟!
آقای نگونبخت تا اندازهای تحت فشار قرار گرفته که از فروپاشی خانوادهاش سخن میگوید: به خدا خانوادهام داره از هم میپاشه؛ برام کاری کنید. هر جا لازم باشه میرم؛ حتی نوک کوه! من به کمک نیاز دارم حالا کمک بانکی یا هرچیز دیگه. تا الان هم با شرافت زندگی کردم و دستم رو جلوی کسی دراز نکردم.
حاتم برای گذراندن این شبها از قرص و شربتهای ضد درد کمک میگیرد چراکه سرش به شدت درد میکند. میپرسد: مگر نگفتد سال حمایت از تولید، کو حمایت از تولید؟ کو حمایت از کارگر؟ کو حمایت از کشاورز؟ من روی همین زمین ۷ هکتاریِ اجارهای چند تا کارگر داشتم اما حالا هیچی به هیچی!
کشاورزِ میانسال این روایت؛ خستهتر از آن به نظر میرسد که بتواند روی پایِ خود بیستد و جواب تک تک طلبکاران را بدهد از این رو در پیوند با اوضاع آشفته خود هم کمک استمداد میطلبد و هم حقخواهی میکند.
سالی که به فقر بیشتر منتهی میشود
اما امسال برای کشاورزان، سیر کار سال خوبی نبود و سیر آنها روی دستشان مانده است؛ چراکه به خاطر سرازیر شدن حجم بالای سیر، بازار اشباع شده و طبیعی است که سیر سالم خریداری ندارد؛ چه برسد به سیرهای سبز نگونبختِ آقای نگونبخت.
البته سیرکاران به دلیل دیگری هم به خاک سیاه نشستهاند: واردات سیر چینی. سیر چینی تریلی تریلی میآید و بازار ایران را در دست گرفته است.
گزارش شده است که روزانه ۲۰۰ تن سیرچینی قاچاق در ۱۰ حجره میدان میوه و ترهبار تهران به قیمت هر کیلو سه هزار و ۸۰۰ تومان به فروش می رسد به گونهای که صحبت از نابودی کامل سیر ایرانی و فقیر شدن کشاورزان است.
فقیر و از دنیا بریده
سرانه درآمد کشاورزان به لطف همین حواشی به شدت کاهش یافته است؛ به گونهای که از آنها نه صرفا با عنوان قشر تهیدست که با عنوان تهیدستترین اقشار جامعه یاد میشود.
از این رو حاتم نه یکبار که دهها و صدها بار از این پس از کاشتن سیر پشیمان میشود؛ چه آنکه خود میگوید: اگر به گذشته برمیگشتیم قید این کار رو میزدم؛ حتی اگه میدونستم که قرار نیست سرما و بارون محصولم رو گِلنشین کنن.
به نظر نمی رسد که در هیچ کجایِ دنیا انسانها به جرم روی آوردن به کشاورزی، این چنین مورد بیمهری و بیتوجهی دولت قرار گیرند.
اگر نماینده لرستان یا مقامهای کشور با وجود پیگیریهای حاتم سراغ او را نمیگیرند، پس تکلیفِ استیفایِ حقوقِ سیرکارانی که اراده حاتم برای رساندن صدایشان ندارند، چه میشود؟
حاتم سرآخر میگوید: من نگران خودم نیستم من نگران دو دخترم هستم. اونها نباید به خاطر اشتباه من بیآبرو بشن. اینجا شهر کوچیکه و دخترهام سرکوفت مردم رو میخورن. اونها گناهی نکردن اگر گناهکار منم منو ببرن؛ هرجا خواستن ببرن ولی با بچههام کاری نداشته باشن. دخترم چند روزیه که از استرس درد قلبی گرفته. چند روز پیش یکدفعه از شدت درد فریاد کشید. من فکر کردم سکته کرده و از دستش دادم. ولی خدا به من یک شانش دیگه داد.
پرسش صرفا این نیست که سرنوشت حاتم چه میشود، پرسش اصلی این است که نادیده گرفتن حاتمها به قیمتی انجام میشود و چه تبعاتی دارد؟
گزارش: پیام عابدی