یادداشتی از افسانه اقبالنیا؛
تحقق عدالت با یکسانسازی دریافتی بازنشستگان
مسئول آموزش خانه کارگر و رئیس سازمان زنان حزب اسلامی کار در یادداشتی به ناعادلانه بودن نظام حقوق و دستمزد میان شاغلان و بازنشستگان کارگری پرداخته و پیشنهاد میدهد که طرحی جامع با هدف یکسانسازی دریافتیها تدوین شود.
به واسطه سالها کار در مجموعه وزارت کار و برخورد با کارکنان از اقشار مختلف ضروری میدانم نکاتی را به استحضار مخاطبان تصمیم گیرنده یادآوری کنم. میگویم یادآوری چون اعتقاد دارم که تصمیم گیرندگان آتیه جماعت حقوق بگیر، بهتر از همه نقاط ضعف نظام حقوق و دستمزد را میدانند. امیدوارم تلنگری هرچند جزئی باشد برای تصمیماتی که دراین حوزه اخذ میشود. شاید ما حصل آن روزی کاهنده دغدغه شاغلینی باشد که بازنشستگی برایشان حقیقتی است نه چندان شیرین ونه چندان دور. امید آنکه روزی با نظم بخشیدن به این نظام پرداخت شاهد آن باشیم که بازنشستگان دوران خدمت را از افتخاراتشان بدانند نه حسرت جوانی ازدست رفته.
اما بیان اشکالات که همیشه رایج است و البته درمان و راهحل منصفانه بگویم یا ارائه نمیشود یا اسیر هزاران دستانداز و نهایتا بلااقدام.
اینکه درخصوص تعیین حقوق بازنشستگی نیاز به شخمزنی در نظام حقوق و دستمزد کشور داریم بدیهیتر از آن است که عنوان شود. بهتر میدانیم هر چقدر هم که راجع به بیمهری به بازنشستگان بگوییم با شعار جبران در اجرا به مشکلاتی برمیخوریم که تازه متوجه میشویم چه مقدار نسبت به روشهای پرداخت بیتفاوت بودهایم و این بیتفاوتی مستمرتا صندوقهای بازنشستگی را به ورشکستگی نکشد، بنظر میآید قرارنیست تغییری داشته باشد. ما نیازمند به تصمیمی فراتر از افزایشهای پایان سالی هستیم. یکجا این تحول درنظام پرداخت باید اجرا بشود هرچه دیرتر بار مالی بیشتر به دولتها تحمیل میشود.
اینکه هیچ دونفری چه شاغل و چه بازنشسته با مدرک تحصیلی و شرایط مشابه و شغل یکسان حتی با تفاوت جزئی حقوق مشابه نمیگیرند جای سوال نیست برایتان؟ چرا هیچ معلم و پرستار و کارگری هیچ کارمند خودروسازی با کارمند مثلا نفت یکسان نمیگیرد. فراتر میروم حتی درحوزه مدیریت، مدیران هیچ دو مجموعهای دریافت مشابه ندارند. میگویید شرایط کار؟ میپرسم چقدر تفاوت برای شرایط. من یک کارشناس پشت میزنشین را با فردی که در سکوی نفت حفاری میکند مقایسه نمیکنم من دو منشی، دو کارشناس، دو کارگر خدماتی، دو کارشناس و دو معلم حتی در استانهای مختلف را میبینم. تا کجا برای تعیین حقوق و دستمزد به جای فردیت و شرح شغل باید وزن بنگاه اقتصادی تعیینکننده حقوق باشد. به هر میزان اهمیت شغلی و حساس بودن ارگانهای مرتبط فرد مدنظر باشد، این تفاوت نباید در حقوق بازنشستگی اینقدر غیرمنصفانه اجرا شود.
سی سال تفاوت دریافتها در زمان اشتغال برای هرگونه تفاوت سازمان ذیربط کافی نیست؟ این غیرمنطقی بودن تمامی ندارد به جایی میرسیم که فردی که حتی یک روز برای این کشور به صرف ارث بردن حقوق والدین کار نکرده حقوقش از حقوق کارگری که تمام بدنش را آرتروز فرا گرفته و شنوایی و بینایش ازدست رفته بیشتر میشود و کارگر مفلوک یک هفتم فرزند فلان مدیر حقوق میگیرد. خجالتآور نیست؟ چطور به روی کارگر نگاه میکنیم؟ جا دارد از مجلس برای ورود به موضوع انتقال حداقلی حقوق تشکر کنیم؛ چراکه این تصمیم برای قشر ضعیف حقوقبگیر و انتقال به فرزندانشان تفاوتی نخواهد داشت؛ به مذاقمان خوش بیاید یا نه هزینهها باید کم بشود. این ریخت و پاشها باید سرانجام پذیرد؛ نباید دولتها برای جبران هزینههای بیمه بگویند بودجه نداریم. تصمیمگیرندگان محترم میدانند برای یک کارگر هفتاد ساله ویتامین درمان است نه داروی لوکس. بدانید برای قشر ضعیف حقوق بگیر درمان مشکلهای دندانها ضروری است. «بودجه نداریم و بیمه پوشش نمیدهد» پذیرفته نیست؛ البته درک میکنیم بودجه محدود است؛ پس چارهای جز نظم بخشیدن به این سیستم نیست.
شغل را تعریف کنید. برای ردههای مختلف از کارگری تا مدیرعاملی درچند سطح حقوق را تعریف کنید و سازمانهای بازنشستگی راعامل اجرای همسانسازی بین بازنشستهها نمایید. نیاز به طرح جامع داریم که قصدش یکسانسازی دریافتیها بر اساس شغل باشد نه سازمان و لاغیر. فراموش نکنید بعد از بازنشستگی هیچ جایگاه مشخص مدیریتی و کارگری وجود ندارد، یک حقوق نامتناسب برای خرج یکسان تنهای چیزی است که میماند. با اغماض تفاوت دریافتها در زمان اشتغال آنهم نه به شدت فاحش شاید پذیرفتنی باشه ولی برای بازنشستگی توجیهی ندارد. این تفاوتها برای چیست؟