در گفت وگو با ایلنا مطرح شد ؛
گاهی برای بهتر شدن، باید نبود/ نگاهی فیلسوفانه به داستان و جامعه
هدایتی را هیچگاه نمی توان تنها به عنوان یک نویسنده و شاعر پنداشت، چونان بسیاری دیگر... بلکه همانگونه که از برخورد بسیاری از منتقدان فلسفه و علوم انسانی و خبرنگاران و خوانندگان کتاب های هدایتی بدست می آید، وی یک تئوریسین و یا حداقل یک منتقد فلسفه و روانشناسی و علوم اجتماعی است.
او در فلسفه در حین نزدیکی به فلسفه تحلیلی، هزاران مسئاله و مشکل با آنان دارد و در روانشناسی قرابت بسیار با فروید و لکان و در علوم اجتماعی به نوعی می توان هدایتی را وام دار جامعه شناسی انتقادی افرادی چون هربرت مارکوزه پنداشت.
حال فرصتی دست داد تا با این فیلسوف منتقد مصاحبه ای اختصاصی داشته باشیم...
* به عنوان سوال اول، چگونه می شود در عین شهرت به فلسفه اندیشی، منتقد فلسفه هم به شمار آمد؟
در واقع اگر به تاریخ اندیشه کانت نگاه کنید، او بیش و پیش از آنکه فیلسوف باشد، منتقد فلسفه است... انتقاد سنگ بنای حرکتی نوین در اندیشه است و فیلسوفی که منتقد نباشد در حقیقت فلسفه خوانده است نه فیلسوف...
* با توجه به جایگاه شما در رمان نویسی معاصر؛ جایگاه فلسفه و علوم اجتماعی در رمان نویسی ایرانی کجاست؟
تا جایی که من رمان های ایرانی را خوانده ام که البته شاید مطالعات من به حد کفایت نباشد و شایستگی اظهارنظر جدی در این مورد را نداشته باشم، رگه هایی از تفکر و فلسفیدن و نیم نگاهی به مسائل اجتماعی دیده می شود. برای مثال در داستان (جزیره تنهایی) مرحوم دانشور رگه هایی از تحلیل های اجتماعی دیده می شود. یا در شوهر آهو خانوم، شما با نوعی بینوایی های اجتماعی زنانه طرف هستید که به نوعی می تواند بازتاب مظلومیت و معصومیت انسان در برابر تمدن باشد و یا در سنگ صبور شما با بحران عمیق زخم شخصیت طرف هستید که کنایه ای از بحران عمیق اجتماعی باشد... اما اگر منظور شما از ین پرسش، رسوخ تفکر فلسفی به معنای خاص آن برای تحلیل و کنکاش هستی شناسانه و آنتولوژیک و یا جامعه شناسانه باشد، مطلقاً رمان فارسی اینگونه سراغ ندارم و اصولاً رمان های فارسی بیشتر به خرده نظام های ارزشی و دانشی تعلق دارند تا یک کلان روایت آنتولوژیک...
* آیا قبول دارید با وجود رمان هایی مثل (ماهی آب های آلوده)، (آنا) و (مکافات بازی) که هر کدام با فاصله بسیار اندک از یکدیگر منتشر شدند و البته با چاپ های بسیار زیاد، شما فلسفه و روانشناسی و علوم اجتماعی را در روایت کلان آن را به حیطه رمان فارسی پیوند زدید و شاید اولین در نوع خود باشید؟
حقیقتاً در مورد سوال شما من نباید ابراز نظر نمایم. این پرسش و تحلیل مربوط به آن در حوزه منتقدین داستان و پژوهشگران ادبیات فارسی قرار دارد. اینکه مثلاً شما به عنوان یک نویسنده موضوع «کریسپرکس9» را در داستانتان مطرح کنید این بدان معنا نیست که شما مانند آیزاک آسیموف داستانی علمی ـ تخیلی نوشته اید... بگذارید پاسخ این سوال شما با خوانندگان اثر و منتقدین ادبی و تاریخ ادبیات باشد.
* اینکه بسیاری از تحلیل گران این عرصه در رسانه های مختلف چنین عقیده ای دارند و تعصبی که در خرید کتاب هایتان وجود دارد، ظاهراً گویای چنین امری است، نظر دیگری دارید؟
نظر این دوستان و خوانندگان عزیز، بسیار محترم است! لیکن سخن این است که تاریخ ادبیات مشخص می نماید آیا این کتاب ها می مانند و یا در کتابخانه ها خاک می خورند... این که کتابی به چاپ مثلاً چهلم فارسی برسد و یا چاپ چهارم ترجمه انگلیسی آن نایاب شود و یا ترجمه عربی آن به سرعت به فروش برسد می تواند ما را امیدوار کند که این داستان می تواند راه خود را بپیماید... اما این تمام راه نیست. تاریخ نشان می دهد که آیا اثر می ماند یا خیر؟
* بعد از انتشار کتاب «مکافات بازی» که به سادگی نایاب شد، دیگر اثری از شما منتشر نشده است. آیا دچار (کرامپ) نویسندگی شده اید؟ یا به نوعی یاس فلسفی به سراغتان آمده است؟
فکر نمی کنم کرامپ نویسندگی یا افسردگی به سراغم آمده باشد، اما دامنه مطالعاتم را گسترش دادم تا در آینده کتاب هایی بهتر با بار مطالعاتی و معنایی بیشتر بنویسم. ماهی آبهای آلوده، آنا و مکافات بازی در بازه زمانی بسیار کوتاه نوشته شده اند و شاید مورد استقبال قرار گرفته باشند، اما این احساس در من وجود دارد که آن نوشته ها به پختگی لازم فلسفی دست نیافته اند و در واقع گاهی برای بهتر شدن باید نبود...
* اکثر کسانی که از طریق کارهایتان میشناسند ، شما را نویسنده ای فیلسوف مسلک میدانند و در عین حال شاعری غضبناک و پرخاشجو می پندارند، نظر خودتان چیست؟
نظر خاصی ندارم! دیگران می توانند مرا نقد کنند و نظرشان بسته به تخصصشان بسیار محترم است، در ضمن من شاعر به معنای عرفی آن نیستم و برای دل خود گاهی چیزهایی می نویسم که شعر گونه هستند...
* اما شما در آهنگ «من انسانم» با شدیدترین لحن افرادی مانند هیتلر را محکوم کرده اید و نیز در قطعه های ادبی که سروده و اجرا کردید هم ضرباهنگ شعر گونه دارند باز هم لحن حماسی، غمگین و پرخاشجو دیده می شود.
خب شاید من در زمانی زیسته ام که خشونت در بافت فکر من رسوخ کرده باشد! بهر حال قصد تایید یا تکذیب قضیه ای را ندارم.
* برای سخن پایانی خود و نوشته هایتان را بیشتر مدیون چه نویسنده یا نویسندگانی می دانید؟
از فروید و لکان تا سوسور و ویتگنشت
این... از بزرگان ایران زمین نیز مرحوم میر شمس الدین ادیب سلطانی...
این مطلب آگهی است .