مصطفی اقلیما:
بیتفاوتی دولت و ملت یکدیگر را تقویت میکند/گاه مناسبات جامعه را به قدری ناامن میکنیم که مهاجرت چاره کار میشود/ معلولان حق زیست جمعی دارند
به اعتقاد مصطفی اقلیما؛ نگاه فرهنگی قدرت سیاسی و قدرت عمومی به معلولان تابع هم است و نگاه ترحمآمیز مردم اغلب به بیتفاوتی نهاد قدرت نسبت معلولان منتج شده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، واژه در معنای اصطلاحی یعنی مسابقات قهرمانی معلولان. اما معنای تحتالفظی کلمه، مایهی بیشتری برای اندیشیدن به دست میدهد؛ پارالمپیک در زبان یونانی یعنی آنچه پیرامون المپیک روی میدهد. به معنایی دیگر یعنی مسابقهای که در حاشیهی یک مسابقهی اصلی قرار دارد؛ اصل و متن همان المپیک یعنی مسابقهی سالمها است. همین فیلولوژی ساده نشان از دوگانهای ترسناک میدهد؛ معلول در برابر سالم. دوگانهای که نا عمق جان فرهنگها و ازجمله فرهنگ ما رسوخ کرده و زندگی را بر بخشی از اعضای جامعه دشوار کرده است. با مصطفی اقلیما (مددکار، حامعهشناس وپزشک) در باب واکاوی ابعاد نگاه جامعه به معلولان گفتگو نشستیم.
با توجه به اینکه معلولیت در ایران بیشتر بهعنوان یک تجربه پزشکی دیده میشود و بیشتر تحقیقاتی هم که صورت میگیرد در حوزه معلولیت بیشتر رنگ و بوی پزشکی دارد لذا کمتر به جنبههای اجتماعی این تجربه از نظر روانشناسی و جامعهشناسی فردی و اجتماعی و حتی سیاسی پرداخته میشود. علت چیست و چرا از این امر غفلت میشود؟
خود معلولیت یا انواع معلولیتها معلولی هستند از علتهای دیگر، عواملی هستند از علتهای دیگر در نتیجه خودشان فینفسه علت نیستند. اما نوع نگاه ما به معلولیت، برآمده از عوامل پیچیدهای است. نوع نگاه حاکمیت و سیاستگذاریهای کلان آن، فرهنگ بسط یافته در جامعه و بسیاری متغیرهای دیگر در واقع نگاه ما به این پدیده را سامان میدهند.
روزی بود که معلولیت بیماری تلقی میشد و کودک معلول کودکی بیمار تلقی میشد اما امروز دیگر این برچسب روی آنها وجود ندارد یا دستکم نباید وجود داشته باشد چراکه اساسا نگاه دنیا به این مساله تغییر جدی کرده است. اما متاسفانه ما هنوز با معلول به مثابه بیمار برخورد میکنیم و عملا محمل بسیار اندکی برای پذیرش او به عنوان یک عضو اجتماع داریم. متاسفانه نه تنها جامعه در مقام یک خانواده بزرگ با کودک معلول همچون عاملی بیرونی، غیرعادی و گاهی اضافی برخورد میکند بلکه حتی خانوادهها هیچ تلقیای از معلولیت ندارند و بسیار دیده شده که حتی نزدیکان کودک معلول هم توان پذیرش او را ندارند. اما این مشکل فقط به موارد عاطفی یا اخلاقی مربوط نمیشود بلکه مساله این است که ما اساسا امکان زندگی کردن را هم از آنها گرفتهایم. آنها نه میتوانند شغل پیدا بکنند، نه میتوانند در شهر تردد کنند و نه مانند بقیه میتوانند از امکانات عمومی بهره ببرند. در اکثر کشورهای دنیا برای جبران بخشی از ضررهای ناشی از معلولیت، یک درصد یا کمی بیشتر و کمتر از استخدام دولتی را به این افراد اختصاص میدهند. همین مساله و کار کردن در میان دیگران آنها را به زندگی برمیگرداند. نوعی حس بامعنایی در آنها برمیانگیزد. در واقع مهمترین ضربه همان است که ما آنها را از ارزشهای ذاتیشان تهی کنیم. راهبرد دولتها به آسیب اجتماعی عموما ناظر به سطح عمیقتری از مناسبات زندگی انسانی باید باشد. مهمترین آنها این است که اجتماعیت انسان و عزت نفس او محترم شمرده شود. درواقع اگر برنامهای یا سیاستی نتواند چنین هدف بزرگی را برآورده کند، خود به خود به فرهنگی عمومی در مواجهه با معلولیت بدل میشود. یک مثال بسیار مناسب در باب این سیاستگذاریها و راهبردهای دولتهای پش از جنگ جهانی دوم بود. آنها زمین رایگان در اختیار آسیبدیدگان جنگی قرار دادند تا پیشاپیش نابودی روانی بخشی از جامعه را موحب نشوند.
اشاره کردید به مشکلات فرهنگی و همچنین ساختارهای اجتماعی سیاسی. ریشه این فرهنگ از کجا میآید و کدام ساختار سیاسی بیشترین سهم را در مرتفع کردن این مشکلات میتواند داشته باشد؟
ببینید سیاست و نگاه دولت بر نگاه مردم اثر میگذارد؛ بر فرهنگ مردم اثر میگذارد. اگر من نتوانم نگاه انسانیای به این موضوع داشته باشم، لاجرم خانواده را هم تحت تاثیر قرار خواهم داد. در شهرهای مختلف ما فرهنگ درستی وجود ندارد خیلی وقتها مردم معتقدند که مادر، مادر خوبی نبوده که کودکش معلول میشود. در واقع این یک معضل فرهنگی جدی است که مستلزم یک آموزش وسیع و همگانی در باب موضوعاتی از این دست است.
نگاه جامعه به آسیبدیدهی اجتماعی عموما یا از در طرد است یا از سر رحم. هیچکدام نمیتوانند برای تنظیم مناسبات صحیح و انسانی و عادلانه به کار بیایند. بسیای از مشکلاتی که این افراد با آن مواجه هستند اصلا ربطی به زندگی شخصیشان ندارد. ما اغلب به قدری فضای جامعه را ناامن میکنیم که گاهی تنها راه گویی مهاجرت است. این رفتن خیلی وقتها باعث غربت فزایندهای میشود اما گاهی فشار روانی در بین اقوام به قدری است که درد غربت را به آن ترجیح میدهند. بخشی از این شرایط تسهیل کننده مستقیما برعهده دولتهاست. نظام بیمهای، درمانی، شغلی، آموزشی برعهده دولت است. بدون این چتر حمایتی نمیتوانیم از ادامه زیست اجتماعی معلولان توقعی داشته باشیم اما تکرار میکنم که بیتفاوتی دولت یعنی نهاد قدرت سیاسی و ملت یعنی نهاد قدرت عمومی بر هم تاثیر متقابل دارند و بیتفاوتی یکی دیگری را تقویت میکند.
باتوجه به نزدیکی روز پارا المپیک، نامگذاری این روز چه نسبتی با ایجاد ذهنیت و نگرش نسبت به معلولان دارد؟
نکته بسیار مهمی است. وقتی یک معلول بهرغم تمام نابرابریها و محدودیتها تلاش میکند و به حد قهرمانی پارا المیپک میرسد باز ما هیچ رغبتی برای تجلیل از آنها نداریم. اساسا حتی نگاه خیلی از ما به مسابقات پارا المپیک زشت و غیراخلاقی است درحالیکه مسابقات المپیک را با جدیت تمام دنبال میکنیم اما وقتی به پارا المپیک میرسیم؛ گویی تنها نوعی حس کنجکاوی است که ما را به دیدن این مسابقات میکشد. مسئولان ورزشی هم از سر رفع تکلیف تجلیل مختصری میکنند اما آنها هم چون میدانند ورزش معلولان حتی در سطح پارا المپیک در حاشیه قرار میگیرد، به وعدههای خود عمل نمیکنند. دلیلش هم صرفا این نیست که برای خودشان مهم نیست سرنوشت این قهرمانان چه میشود بلکه چون برای افکار عمومی این موضوع اهمیتی ندارد، از جانب آنها هم فشاری برای پاسخ به مطالبات نمیبینند.