در گفتوگو با استاد فلسفه دانشگاه علامه مطرح شد:
نظریه ابنخلدون در مورد قیام امام حسین اشکالات مبنایی دارد
علت محدثه هدایت با بعثت انبیاء تحقق یافته و تحقق علت مبقیه هم به ولایت کبری امکانپذیر شده است و امام حسین(ع) یکی از اصلیترین علتهای مبقیه و به بیانی رمز بقای دعوت انبیاء است که هم نبوت و هم ولایت به یمن وجود او باقی مانده است.
به گزارش خبرنگار ایلنا، اگر کسی از بیرون از بافت فرهنگی ما به واقعه کربلا و حوادث پس از آن نظر کند، بیش از هر چیز و مقدم بر آنکه سوگوار سیدالشهدا باشد یا خیر، به این نتیجه میرسد که ایستادگی با یارانی که شمارشان از صد نفر کم بود در برابر چندین ده هزار مرد جنگی، مستلزم انگیزهای بیش از حکومت است؛ چه حکومت به حاکمی زنده محتاج است تا حلاوت آن زیر زبان آن که برای کرسی دارالحکومه تقلا میکند، مزه کند. حتی با فاصله گرفتن از خوانشهای عرفانی، عقلانی مینماید که شتافتن سوی چنین قربانگاهی از برای فوزی باشد اعظم از حکومت. از سوی دیگر مقام امامت مقتضی آن است که امام امت از پیش بر مقدرات خود آگاه باشد. اگر امام بر آنچه در روز عاشورا در انتظار ایشان و اهل بیت آل الله بود، آگاهی داشت، پس چگونه است که به سوی میدان شتافت و آیا این شهادتطلبی در برابر زندگی و ایدهی آن در اسلام و تشیع برکشیده میشود؟
محسن حبیبی (استاد فلسفه اسلامی در دانشگاه علامه طباطبایی) معتقد است: علم پیشینی امام(ع) به تقدیر محتوم تصمیم خویش نه تنها ایده زندگی را نفی نمیکند بلکه مفهوم حیات را به مرتبهای از وجود داشتن ارتقا میدهد که دقیقا با شئون والای انسانی همخوان است. از این نظر است که قیام امام حسین(ع) پیامی جهانی مییابد.
در باب تمام اقدامات اولیاء و انبیاء الهی و مشکلات بوجود آمده برای آنها، پرسش بنیادین مهمی مطرح است؛ اینکه چرا با وجود اتصال به منبع علم الهی، باز هم آنها نسبت به آن موضوع خطیر با آن همه مصائب و مشکلات اقدام کردهاند؟
در باب قیام اباعبدالله الحسین(ع) هم یکی از پرسشهایی که ذهن هر پرسشگری را به خود مشغول میکند، این است که چرا امام حسین(ع) با آنکه به شهادت خود و یارانش علم قطعی داشته، اقدام به این قیام کرده است؟ آیا این کار از مصادیق به هلاکت کردن خویش نیست؟ درحالیکه خداوند متعال میفرمایند: «و لا تُلقُوا بأیدیکم إلی التَّهلُکهِ» (خود را با دست خود به هلاکت نیاندازید.) با این توصیفات آیا امام(ع) به شهادت خویش علم قبلی داشته یا خیر؟
در اینکه آیا امام(ع) به شهادت خویش علم داشته یا نه، دو نظریه مطرح است:
نظریه اول: به عقیده ابنخلدون و برخی دیگر از متفکران امام(ع) نمیدانست در این قیام به شهادت خواهد رسید. اما این نظریه نه تنها بطور بنیادین با اعتقادات شیعه ناهمخوان است، بلکه طبق آنچه از آیات قرآن و روایات مسلّم اسلامی از علم انبیاء و اولیاء الهی برداشت میشود، پایهای سست و ضعیف دارد. چه اینکه پیامبران و امامان، مظهر اسماء و صفات الهی هستند و ابنخلدون بیتوجه به متن قطعی دین، علم این افراد را مانند دیگران اکتسابی و آموختنی فرض کرده است.
نظریه دوم: امام حسین(ع) از شهادت خود آگاه بوده است، چراکه مقام والای امامت جایگاهی است که به اذن الهی امام(ع) را دارای علم غیب میکند و برای صاحبان این مقام رفیع آگاهی از آینده امکانپذیر است؛ همانگونه که در آیات مبارکه ۲۶ و ۲۷ سوره جنّ به صراحت به امکانپذیر بودن علم غیب برای غیر خدا اشاره شده است. طالبان حقیقت برای تفصیل بیشتر در مورد این موضوع به تفسیر المیزان ۲۰ از صفحه ۵۳ تا ۵۹ مراجعه کنند.
در پاسخ این دسته چه میتوان گفت؟
این شبهه از طرف کسانی است که میگویند «زندگی، مطلوب مطلق در عرصه هستی است» و برای آنان مرگ معمولی و شهادت در راه دفاع از ارزشهای مادی و معنوی یکسان است. از این رو معتقد هستند با وجود علم به کشته شدن در یک حادثه، اقدام به ورود در آن حادثه از دیدگاه عقل و شرع ممنوع است.
اما آیا این تفسیر حقیقت زندگی را نمیپوشاند؟
کاملا درست است. اولاً: این سخن زمانی درست است که منظور از زندگی خوردن و آشامیدن و اشباع غرایز باشد، درحالیکه مفهوم حیات و زندگی در متن قرآن و متون قطعی دینی چیز دیگری است و آن حیات معقول و حیات طیبه است. یعنی حیات مستند به دلیل و برهان و حیاتی که از آن خدا و برای خداست. پس نه تنها آن زندگی حیوانی، مطلوب مطلق نیست، بلکه مزاحم حیات معقول هم محسوب میشود.
برای کسی که زندگی را به معنای حیات معقول و طیبهای میداند که از حکمت ازلی الهی سرچشمه میگیرد، زندگی ظاهری تنها وسیلهای مناسب برای وصول به آن حیات طیبه است که شخص با بصیرت در راه به دست آوردن آن، حاضر است صدها بار از آن زندگی طبیعی محض دست بردارد. همانگونه که این منش و احساس با عظمت در شب عاشورا، در یاران فداکار امام حسین(ع) کاملاً مشاهده شد.
ثانیاً: جهاد و شهادتی که موجب بقای دین و حفظ مسلمانان است، بزرگترین حرکت در راه خداست و از این رو به هلاکت انداختن خویش محسوب نمیشود. به عبارت دیگر، هدایت بشر همچنان که علت محدثه و ایجادکننده هدایت میخواهد، نیازمند علت مبقیه یعنی علتی که موجب بقای هدایت باشد، نیز هست.
علت محدثه هدایت با بعثت انبیاء تحقق یافته و تحقق علت مبقیه هم به ولایت کبری امکانپذیر شده است و امام حسین(ع) یکی از اصلیترین علتهای مبقیه و به بیانی رمز بقای دعوت انبیاء است که هم نبوت و هم ولایت به یمن وجود او باقی مانده است.
ثالثا: علاوه بر این، همانگونه که امام حسین(ع) با علم غیب میدانست که شهید خواهد شد، همچنین با همین علم غیب میدانست که با شهادتش اسلام و مسلمین باقی خواهد ماند و در نتیجه بقای اسلام را بر حیات خویش ترجیح دادند و فرمودند: «موت فی عز خیر من حیاه فی ذل» (مرگ همراه با عزت بهتر از زندگی توأم با ذلت است) و نیز روایت دیگری نقل شده است که فرمودند: «انی لا اری الموت الا سعاده و الحیاه مع الظالمین الا برماً» یعنی اینکه (به تحقیق مرگ در نظر من چیزی جز سعادت نیست و زندگی با ستمکاران را جز ننگ و خواری نمیبینم).
پس هر چند در دین به حفظ همه نعمتها و ازجمله نعمت حیات سفارش و تأکید شده است، اما این موضوعی کاملا نسبی است. یعنی اینکه نعمتها و در رأس آنها زندگی و حیات دارای مراتبی است و باید در حفظ آنها این رتبهبندی کاملا مورد لحاظ قرار بگیرد. هرچند زندگی افراد هم مهم است اما در مقایسه با اصل حیات طیبه، زندگی طبیعی و مادی ارزش چندان ندارد.