استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد:
پایان نابرابری بدون خداحافظی با نفت شدنی نیست/ جنگهای خونین جهان را شرکتهای نفتی چند ملیتی مدیریت میکنند نه دولتها/ صنعت نظامی دنیا و صنعت نفتی به اتحاد نانوشتهای رسیدهاند
جفری مایرون میگوید: عصر نفت یکی از نابرابرترین عصرها بوده. کشف هیدروکربنها برای اندک کسانی ثروت و برای بسیاری بدبختی به ارمغان آورده است. گمان میکنید جنگهای خونین جهان را چه کسی مدیریت کرد؟ بوش؟ رامسفلد؟ نه. منافع کلان شرکتهای نفتی چند ملیتی. وقتی پای سرمایهای چنین انبوه در میان باشد دیگر هر کاری مجاز مینماید.
به گزارش خبرنگار ایلنا، بنیاد 860 میلیون دلاری راکفلر در سپتامبر سال 2014 اعلامیۀ تاریخیای را منتشر کرد. این بنیاد، همزمان با راهپیماییهای بزرگ در هواداری از اقداماتی برای جلوگیری از تغییرات اقلیمی، اعلام داشت که قرار است دیگر در سوختهای فسیلی سرمایهگذاری نکند. این اعلامیه، که پس از اعلامیههای شورای جهانی کلیساها، انجمن پزشکان بریتانیا و دانشگاه استنفورد منتشر شد، از همۀ آنها نمادینتر بود. چون ثروت راکفلر تا حد زیادی مدیون نفت بود. حکایت راکفلر، حکایت ظهور و سقوط نخستین کمپانی بزرگ نفتی بود. کمپانی استاندارد اویل، که در 1870 توسط جان راکفلر تأسیس شد، صنعت نفت ایالات متحده را، از استخراج تا پالایش و حمل و نقل و فروش آن در تصاحب خود داشت. این کمپانی به چنان انحصار بیسابقهای دست یافت که منجر به بدبینی عموم به آن شده و دولت ایالات متحده را ناگزیر از شکستن این انحصار کرد. امری که موجب ظهور شرکتهایی چون اکسان، موبیل، و شورون در عرصۀ نفت گردید. این شکست انحصار اجباری موجب اندوختن میلیونها دلار برای راکفلرها شد چون برآمدن رقبای تازه یعنی اینکه سیاست و سرمایه جایی حیاتی برای اتحاد یافتهاند: نفت. اما این اتحاد کم کم به سوی غلبه سرمایه نفتی بر امر سیاسی رفت. این چنین رقابت نفتی سایه خود را بر تمامی شئون امر سیاسی گستراند.
جفری مایرون (استاد اقتصاد در هاروارد) معتقد است ما اکنون شاهد آغاز پایان عصر نفت هستیم. عصر نفت یکی از نابرابرترین عصرها بوده است. کشف هیدروکربنها برای اندک کسانی ثروت و برای بسیاری بدبختی به ارمغان آورده است درحالیکه بسیاری از کشورهای نفتی از توسعۀ اقتصادی نابرابر، بیثباتی مالی، حکومت دیکتاتوری، نقض حقوق بشر، فقر مداوم و فساد همهگیر رنج میبرند.
نفت امروز به منبع حیاتی قدرت در جهان تبدلی شده است. البته میتوان گفت که منابع انرژی به طور کل چنین هستند اما تا زمانی که نیاز بشر به نفت قطع نشود دستکم میتوان به مسامحه نفت را معادل کل انرژی گرفت. از این رو سیاستهای عمومی و بینالمللی در دنیا اغلب حول محور انرژی میگردد. امروز اندک جنگی ماهیتی ایدئولوژیک دارد و بیشر لشکرکشیها برای تصاحب منابع دیگر ملل است. همین امر هم باعث ایجاد بحرانهای سیاسی جدی شده است. تحلیل شما از نقش نفت و انرژی در وضعیت امروز جهان چیست ؟ آیا اساسا تغییری برای آن متصور هستید؟
در کشورهای غربی وابسته به نفت، نفوذ سیاسی مسموم نفت را میتوان در سیاست داخلی و خارجی آنها مشاهده کرد. کمپانیهای اصلی نفتی از قدرت خود سوءاستفاده کرده و از آن برای نفوذ در دستگاههای دولتی و فساد استفاده میکنند. مدیرعامل شرکت اکسان میتواند موجب بسیج ارتشها شود. اگر سیاستهایی که بهصورت دموکراتیک در پیش گرفته شدهاند به ضرر شرکت شل باشند، به بایگانی سپرده میشوند. اما تغییر در حال رسیدن است. غلبۀ شرکتهای نفتی از هر جهت مورد حمله قرار گرفته است. آیندۀ نفت روز به روز ناپایدارتر میشود. برنامههای استخراج شرکتهای نفت برای دو دهۀ آینده موجب میشود دمای جهان شش درجه بالاتر رفته و کرۀ زمین به یک جای غیرقابل زیست تبدیل شود. اگر بخت آن را داشته باشیم که افزایش دما را تا دو درجه ثابت نگه داریم، باید 80 درصد از مخازن سوخت فسیلی را رها کنیم. افزون بر این، بازارهای مالی و اقتصاد جهانی عادت کردهاند که نفت را بیپایان در نظر بگیرند. اما همۀ نفتی که بهآسانی قابل استخراج باشد تاکنون کشف و تا حد زیادی مصرف شده است. اینک، بخش اعظم نفت در دسترس، یا در مناطقی است که ثبات سیاسی ندارند مانند خاورمیانه و نیجریه، یا در مکانها و اشکالی یافت میشوند که استخراجشان به دلیل هزینه و خطرات آن ناممکن است. شرکتهای نفتی، آیندۀ خود را به منابع غیرمتعارف یا حاشیهای نفت گره زدهاند. اما خطرات فنی پروژههای جدید نفتی به سطوح بیسابقهای رسیده است. هزینۀ سرمایهای که باید صرف استخراج و پالایش نفت شود نیز به سطح سرسامآوری رسیده، و در عین حال، نرخ جایگزینی مخازن صفر شده است. خلاصه اینکه، نفت سودآوری کمتری دارد. دشواریها در حال نشان دادن خود هستند. شرکتها در حال بایگانی کردن پروژههای مختلف هستند. حتی رونق نفت شیل ایالات متحده که آن را کلید استقلال انرژی آمریکا میدانند، بر پایههای فوقالعاده لرزانی قرار گرفته است. چاههای نفت شیل در عرض چند ماه تخلیه میشوند و هزینۀ حفر چاههای جدید موجب کاهش حاشیۀ سود آن میشود.
این نفت تنها زمانی قابل اتکا خواهد بود که قیمت آن بالاتر از بشکهای 100 دلار باشد. اکنون چنین قیمتی وجود ندارد، و چون منابع تجدیدپذیر در حال از رده خارج کردن سوختهای فسیلی هستند، امیدی وجود ندارد که چنین قیمتی در دهههای آینده قابل دسترس باشد. با این حال، نمیتوانیم آسوده خاطر بنشینیم و تماشا کنیم. نفت شاید در حال از میدان بهدر شدن باشد، اما خطرات آن هنوز برای ما وجود دارد. تقاضای جهانی نفت دستکم تا 2020 به افزایش خود ادامه خواهد داد و به رغم محدودیتهای عرضه، شرکتهای نفتی به دنبال پاسخ به این تقاضا هستند. تصمیمات کنونی برای سرمایهگذاری بر خط لوله، معادن و میدانهای نفتی، زیرساختهایی را توسعه خواهد داد که در دهههای آینده ما را در یک جهان کربنی گرفتار خواهد کرد. ما باید بهخاطر گرمایش جهانی و فروپاشی زیستبومها، دموکراسی، افزایش فقر و سقوط عدالت، افول نفت را تسریع کنیم.
از لحاظ فنی، پاسخ به نیازهای انرژی جهان ممکن است و میتوان دسترسی برابر همۀ جمعیت در حال رشد جهان به انرژی را با استفاده از فناوری تجدیدپذیر کنونی و کارآمدی انرژی جهانی تضمین کرد. نسل تجدیدپذیر، اینک روز به روز در حال شکستن رکورد است و در بسیاری از نقاط جهان به قیمتی در حد سوختهای فسیلی دست یافته است. چیزی که نیاز داریم، ارادۀ سیاسی برای از میدان به در کردن نفت است.
ولی امروز بسیاری از گروهها در حال شکل دادن جنبشهای ضدنفتی هستند. شما تا چه حد امیدوار هستید که این کوششها به جایی برسد؟
به صورتهای مختلف میتوان به مقاومت در برابر نفت امید داشت، اما حیرتانگیزترین این امیدها، در جامعۀ سرمایهگذاران مشاهده میشود. کربن ترکر، اندیشکدۀ سهامداران و متخصصان مالی، از سال 2012 که میزان حباب کربن را اعلام داشت، در حال فرستادن سیگنالهای منفی برای سرمایهگذاری در صنعت نفت بوده است. این اندیشکده با بررسی روندهای هزینههای سرمایهای سرسامآور صنعت نفت، حاشیههای سود رو به کاهش، تشدید خطرات و ناپایداری مخازن نفت، نتیجه میگیرد که 1.1 تریلیون دلار از سرمایهگذاری برای نیازهای دهۀ بعدی باید ازسوی سرمایهگذاران به چالش کشیده شود چون این پروژهها به دلیل تصمیمات دولتهای برای اقداماتی در جهت کاهش تأثیرات تغییرات اقلیمی و رقابت بر سر انرژیهای تجدیدپذیر، هرگز به ثمر نخواهند رسید.
اما امید بستن به سرمایهگذاران، محدودیتهای خاص خود را دارد. ما نمیتوانیم از بخش مهارناپذیر مالی که تحت کنترل سود است انتظار داشته باشیم سرمایۀ خود را به شیوهای جابجا کند که عدالت را مدنظر داشته باشد یا اجازه دهد از تمرکزگرایی قدرت کاسته شود. در واقع، نظام کنونی سرمایهداری با نفت همپیوند بوده است. این پیوند به آسانی قطع نخواهد شد.
فشار در جهت راهحلهای غیربازاری که جلوی صنعت نفت را گرفته، قدرت و ثروت را دوباره توزیع کند و عدالت را مدنظر داشته باشد، باید از بیرون از نظام مالی تغذیه شود.
از آغاز عصر نفت در برابر شرکتهای نفتی مقاومت وجود داشته است. اما در سالهای اخیر موج جدیدی از فعالیت بر ضد نفت شکل گرفته و گروههای بسیاری در حال شناسایی نقاط ضعف صنعت نفت و هدفگیری آنها بودهاند. یکی از این موجها، جنبش ضدسرمایهداری بوده که در 18 ماهۀ اخیر همچون طوفانی جهان را درنوردیده است. گروههایی از دانشجویان، کلیساروها و ساکنان محلی، با ترکیب کردن استدلالهای مالی حباب کربن و الزامات اخلاقی در مورد تغییرات اقلیمی، به نهادهای دولتی روی آورده و استدلال میکنند که زمان تنگتر کردن فشارهای مالی بر صنعت سوخت فسیلی فرا رسیده است. این کارزار یکی از چند کارزاری است که حمایت عمومی از صنعت نفت را بهطور مستقیم به چالش کشیده است. این حمایت عمومی از طریق شراکت با طیفی از نهادهای فرهنگی، علمی و آموزشی تقویت شده و حفظ شده است. البته این نهادها نیز از سوی گروههای مدافع این کارزار مورد حمله قرار گرفتهاند.
آیا این وضعیت محتاج یک انقلاب صنعتی یا سیاسی است؟ آیا میتوان وضعیت پیچیده کنونی را با هیجان تغییر داد؟
به اعتقاد من؛ همچنان که صنعت نفت در حال گذشتن از محدودههای خود در هر جهتی و هر آشوبی در خاورمیانه است، دفاع از حرکت هماهنگ و بیدرنگ از وابستگی به نفت در حال غلبه یافتن است. ما به یک گذار مدیریتشده و آرام نیاز داریم، نه یک شوک وحشتناک نفتی که موجب شود کسانی که به سوخت دسترسی ندارند دچار سختی بیشتر شده و موجبات ناآرامیهای اقتصادی و اجتماعی را فراهم آورد. اگر جنبشهای اجتماعی ضدنفت کنونی به تقویت خود ادامه دهند، اتفاقات خاصی ممکن است رخ دهد: اختلال فیزیکی در عملیاتهای نفتی از طریق مقاومت محلی، فشار از جانب سهامداران، نابودی حمایت عمومی از شرکتهای نفتی، رونق انرژیهای تجدیدپذیر، و فشار اجتماعی بر دولتها برای سیاستهایی در جهت کاستن از تأثیرات تغییرات اقلیمی. شرکتهای بزرگ نفتی مجبور به عقبنشینی خواهند شد. برخی نابود خواهند شد. شاید ارادۀ سیاسی کافی برای دولتها وجود داشته باشد که این شرکتها را منحل کنند. احتمال آن بیشتر است که در کوتاهمدت، به دلیل از بین رفتن شرایط مطلوب تجاری و عدم سرمایهگذاری سرمایهداران، دولتها دچار شوکهای اقتصادی دردناکی شده و مجبور شوند یا خود را دگرگون کنند یا نابود شوند. بههرروی، شرکتهای بزرگ نفتی در نهایت به شرکتهای کوچکی تبدیل میشوند که نفوذ خود را در سیاست از دست داده و آیندۀ نامتمرکز و دموکراتیک انرژی را امکانپذیر خواهند کرد. این تغییرات اساسی در تمدن ما میتواند موجب آسیبهای زیادی شود. اما اگر جنبشهای اجتماعی مترقی فرصت را دریابند، پایان عصر نفت میتواند پایان اشتباهات بسیاری باشد.
چه اشتباهاتی؟
اولین و بزرگترین آنها این است که نفت یعنی شاه رگ حیاتی دنیا. این باوری است که سرمایهداری به آن رسیده بود. به جنگهای پنجاه سال اخیر نگاه کنید میبینید که نفت چه بر سر مردم جهان آورده است. اگر خوشبین باشم باید بگوییم دولتها برای حل بحران سوخت و تامین منافع مادی ملتشان به کشورهای نفت خیز و منابع آنها دستاندازی میکنند. اما اگر کمی واقعبینانه نگاه کنیم، شرکتهای نفتی برنده اصلی جنگهای خونین جهان هستند. آمریکا به عراق لشکرکشی میکند. هم آمریکا متحمل خسارات جانی و مالی میشود و هم عراق به ویرانه بدل میشود. فکر میکنید این جنگ را چه کسی مدیریت کرد؟ بوش؟ رامسفلد؟ نه. منافع کلان شرکتهای نفتی چند ملیتی. وقتی پای سرمایهای چنین انبوه در میان باشد دیگر هر کاری مجاز مینماید. حتی اگر به راه انداختن جنگ باشد. یک نکته مهم دیگر هم که باید گفته شود این است که از جایی به بعد صنعت نظامی دنیا و صنعت نفتی به اتحاد نانوشتهای رسیدهاند. منافع نفتی که اغلب باعث جنگ میشود به معنایی منافع کارخانههای تولید سلاح را هم تامین میکند.