در برنامه روبهراه شبکه قرآن مطرح شد:
به نقش زنان در کربلا کمترپرداخته شده است/ کربلا درسهای عظیمی دارد/ آموزگاران کربلا پیامهای روشنی دارند
برنامه روبهراه که هر شب از شبکه قرآن سیما روی آنتن میرود و به ابعاد مختلف واقعه عاشورا میپردازد شب گذشته میزبان محمدرضا سنگری (عاشوراپژوه) بود که به ابعاد مختلف قیام امام حسین (ع) پرداخت.
به گزارش ایلنا، برنامه تلویزیونی «روبهراه» کاری از گروه معارف شبکه قرآن در شبهای محرم به موضوعهای مختلف واقعه عاشورا پرداخته است. شب گذشته و همزمان با ورود قوم بنیاسد به صحرای کربلا و خاکسپاری شهدای دشت نینوا، این برنامه با حضور محمدرضا سنگری عاشوراپژوه به ابعاد این اتفاق پرداخت.
محمدرضا سنگری، نویسنده و عاشورا پژوه که مهمان مهیار عبدالهی در برنامه «رو به راه» شبکه قرآن بود، در ابتدا گفت: امروز باید به دو جریان موازی اشاره کرد؛ جریان اول دفن شهدای کربلا و جریان دوم ورود کاروان اسرا به کوفه است. روز دوازدهم روز ورود کاروان اسیران به کوفه است. همه شنیدهاند که وقتی اباعبدالله روز دوم محرم وارد زمین کربلا شد، زمین کربلا را به شصت هزار درهم از بنیاسد خرید. پس منطقه کربلا منطقه استقرار قوم بنیاسد بوده است. یعنی قوم حبیب مظهراسعدی و طایفه او همان اطراف سکنی داشتند. حضرت این زمین را خرید و البته دوباره آن را به بنیاسد برگرداند. فرمود نمیخواهم خونم در زمین قصبی ریخته شود. در زیارت میگوییم شما در زمینی پاک و پاکیزه دفن شدهاید. آخرین لحظات هم اباعبدالله وقتی در صبح عاشورا یارانش را آماده کرد فرمود هر کس بدهکار است و حق کسی را غصب کرده است نمیتواند در نهضت من باشد. از کربلا بیرون برود. یک کسی بلند شد و گفت من بدهکار هستم اما به همسرم سپردهام که بپردازد. امام فرمود اگر مطمئن نیستی که همسرت بپردازد کربلا را رها کن.
وی افزود: این درسهای لطیف، زنده و زندگی ساز را از اباعبدالله حسین بیاموزیم، حتی میگویند امام فرمودهاند اگر کسی دلی را شکسته است نمیتواند در جمع ما باشد. دلها را ترمیم کنیم. دوستان حسین دل به دست آور هستند. دل شکن نیستند. حق دیگران را پرداخت میکنند و همیشه دلواپس این هستند که احیانا چشم ببندند و وقتی چشم بگشایند آنها را به خاطر حق دیگران بازخواست کنند.
این عاشوراپژوه تاکید کرد: روز هشتم حضرت حبیب از اباعبدالله(ع) درخواستی کرد. درخواست کرد بنی اسد این اطراف هستند. اجازه میدهید من بروم و با آنها صحبت کنم. شاید برخی از آنها آمادگی داشته باشند بیایند و مارا یاری کنند. تعداد نیروهایمان کم است. حضرت فرمود بسیار خوب. حبیب رفت و صحبت کرد و پس از صحبت کردن با آنها نزدیک ۹۰ نفر آماده شدند تا بیایند و حضرت را کمک بدهند. جاسوسی خبر را به عمرسعد رساند و او شخصی به نام ازرق را با ۴ هزارنفر فرستاد بنی اسد را سرکوب کردند. اینها حاشیه فرات بودند. بنابراین بنی اسد از کربلا دورهستند. ولی صحنه جنگ وقتی اتفاق افتاد چنان غباری به آسمان بلند شده بود که از کیلومترها دورتر دیده میشد. بنیاسد متوجه بودند که الان آنجا نیروها و سوارها و اسبها هستند. اما ماجرا را نمیدانستند. سرکوب و دور شده بودند. کم کم غبار فرو نشست. وقتی غبار نشست اولین کسانی که تصمیم گرفتند به کربلا نزدیک شوند زنان بنیاسد بودند. مثل امشبی در کربلا زنان بنیاسد وارد میشوند و پشت سرآنها مردان هم وارد میشوند.
کسی که سر اباعبدالله را با گلاب شست و شو داد دختر یزید بود
وی تصریح کرد: یکی از موضوعاتی که کم درباره آن بحث کردهایم نقش زنان در کربلا است. زنان بزرگی که نقش آفرین بودند. حتی زنان دشمنان، خولی که سراباعبدالله را میبرد بزرگترین معترض به او همسرش است. نوار همسر او خانه را ترک میکند و میرود. کمتر کسی این را بررسی کرده است که حتی زن عبیدالله بن زیاد به او معترض میشود. زن یزید مجلس او را به هم ریخت و از پشت پرده بیرون آمد. کسی که سر اباعبدالله را با گلاب شست و شو داد دختر یزید بود. یکی از چیزهای عجیب همین مسئله است که کمتر بحث و بررسی کردهایم. حتی برخی از جنایتکاران کربلا توسط زنانشان به مختار لو داده شدند. زنان بنی اسد نزدیک شدند تا ببینند چه شده است.
این استاد دانشگاه در ادامه توضیح داد: وقتی نزدیک شدند مردان پشت تپهای قرار گرفتند. جرات نمیکردند نزدیک شوند. می گفتند نکند هنوز نیرو باشد و این نیروها در اطراف کمین کرده باشند. خانمها بیشتر جرات کردند و رفتند. در این موقع دیدند کسی دارد نزدیک میشود. به مردان اطلاع دادند و همه پنهان شدند. بعد دیدند کسی که نزدیک میشود و میآید تنهاست. نیرویی با او نیست. او کسی جز سیدالساجدین(ع) نبود که آمده بود تا در دفن شهدای کربلا به همراهی بنیاسد کمک کند تا شهدا را دفن کنند. ممکن سوالی مطرح شود که امام که در کوفه است و تازه در بند است. اتفاقا این سوال را در زمان امام رضا(ع) از ایشان میپرسند. شخصی به نام اسماعیل بنسهل میگوید من در خدمت امام رضا(ع) بودم این سوال را طرح کردم. سوال این بود که مگر نه اینکه باید برجنازه امام، امام نماز بخواند و او را دفن کند. چطور ممکن است او در بند بوده است و بیاید. امام فرمود همانگونه که من رفتم بغداد و پدرم را و ما میدانیم بعد از این امام جواد(ع) هم همین است. وقتی این سوال را از او که در مدینه بود و امام رضا(ع) در مشهد به شهادت رسید، پرسیدند، فرمود همان شخصی که جد مرا از زندان کوفه به کربلا آورد همان هم من را آورد.
وی یادآور شد: در قرآن در سوره نمل آیه ۴۰ چنین اشارههایی داریم. در جریان حمل تخت بلقیس ملکه قوم سبا حضرت سلیمان میفرماید چه کسی میرود این تخت را بیاورد، کسی آنجا هست. جنی میگوید از جایت بلند شوی و بنشینی من این را آوردهام. معلوم میشود که حضرت سلیمان این زمان را هم حتی نمی خواهد بپذیرد و می گوید از این کوتاهتر را میخواهم. اشاره قرآن بدون ذکر اسم این است که کسی میگوید من میآورمش. قبل از اینکه گردش چشم داشته باشی. من آن را میآورم و آورد. ام سلمه تنها زن پیامبر(ص) بوده است که در جریان کربلا زنده بوده است. او میگوید من ۵۰ سال بود پیغمبر(ص) را به خواب ندیده بودم. اما خوابش را دیدم. دیدم تمام صورت پیامبر(ص) گرد وغبارگرفته است و غمگین است. گفتم این چه حالتی است. گفت از کربلا میآیم و در دفن فرزندم حسین کمک کردهام. بنی اسد جرات کردند نزدیک بیایند و در دفن شهدا کمک کردند. اولین شهیدی که دفن کردند اباعبدالله حسین(ع) بود. یک توضیح کمی فنی دارد که لازم است بگویم. این کمی سوال در ذهنها ایجاد میکند. امام را که وقتی اسب بر بدنش تاختند و معلوم است که در شیب گودال نبوده است و او را بیرون میآوردند. معلوم است شهدای دیگری هم بودهاند که این ۱۰ نفر اسبها را آماده کردند و بر بدنهایشان تاختند. گزارش اسیدبن مالک که یکی از این ۱۰ نفر است این است که ما هم روی سینههایشان تاختیم و هم این را برگرداندیم و برپشتشان تاختیم.
سنگری بیان کرد: امام وضعیتی داشته است که قابل توصیف نیست. با این وضعیت بوریا آوردند و امام را روی آن قرار دادند. امام را در جای افتادنش دفن کردند نه در مقتل. قبلا توضیح دادم که اسب اباعبدالله وقتی احساس کرد که امام در حال افتادن است و دیگر توانی ندارد آمد در شیب گودال پاهایش را باز کرد تا فاصله امام با زمین کمتر باشد اگر افتاد کمترآسیب ببیند. در حال افتادن امام را با هفت سلاح میزدند. در حقیقت وقتی امام اینجا افتاد بلند میشد و میافتاد. ماجرای بعدی که جدا کردن سر امام است. فاصلهای است بین مسرع و مقتل. امام الان حدودا تقریبا ۹ متر زیر زمین است. چون زمین کربلا ۶ و نیم مترپایینتراز این زمینی است که الان موجود است و تقریبا عمق گودال ۲ و نیم متر بود. سنگهایی که زده بودند امام سجاد(ع) امام حسین (ع) را روی این سنگها قرار دادند. پایین پای امام حضرت علی اکبر قرار دارد. زمانی که جابربن عبدالله انصاری به کربلا میآید نابینا بوده است. مزار حضرت علی اکبرمستقل بوده است. چون میآید کنار مزار او و نماز میخواند. اما بعدا وقتی این را درست کردند و شد شش گوشه حضرت علی اکبر در آنجا قرار گرفت. به نظر من باید بقیه بنی هاشم ۱۷ نفر از آنها پایین پای حضرت علی اکبر دفن شده باشند.
وی اضافه کرد: حضرت قاسم و برادران حضرت عباس(ع)، بعد نوبت به باقی شهدا رسید. سر که نداشتند، یعنی عامل شناسایی که سر بود وجود نداشت. بنابراین امام دستور داد همه آنها را در یک ردیف دفن کنند و تمام شهدا در یک ردیف قرار گرفتند. آنجا اسم ۱۲۰ نفر از شهدای کربلا و کوفه مطرح شده است. یک شهید هم جداگانه دفن شد و او حضرت عباس(ع) بود. درست جایی که افتاده بود یعنی کنار علقمه مثل انبیا دفنش کردند. امام سجاد(ع) هم به شیوه اباعبدالله دفنش کرد. این سنتی بوده است که هرجا پیغمبری از دنیا می رفته است باید همانجا دفنش میکردند و این خصوصیت برای حضرت عباس(ع) رعایت شد. یک شهید دیگر هم جداگانه قرار گرفته بود که حضرت حر بود. حضرت عباس جداگانه دفن شد. تنها دستهایش قطع نشده بود. چون بعدا ریختند و اینقدر ضربه زدند که در مستند دقیق تاریخی که پاهای ایشان را هم قطع کردند. شخصیتی دیگری هم داشت که وضعیت متفاوت و ممتازی دارد و آن هم حضرت حبیب بن مظاهراسدی است. محل دفن او در جایی است که وقتی وارد حرم میشوید به شما خوش آمد میگوید و بعد از زیارت اباعبدالله شما را بدرقه میکند. این به سبب موقعیت ویژهای است که حضرت حبیب داشت.
سنگری در ادامه گفت: یک خواهش ویژهای هم می خواهم بکنم. زائرانی که بعدها رفتند وقتی رفتید اگر ضریح کوچک حضرت حبیب را نگاه کنید داخلش جملهای میبیند. این جمله را وقتی امام حسین(ع) سر این پیر پارسای کربلا و تمام صورتش غرق خون بود روی زانو گرفت گفت. امام فرمود خدایت رحمت کند حبیب. تو کسی بودی که از سرشب تا صبح یکبار ختم قرآن میکردی. این انس او با قرآن و کربلا بوده است.
این عاشورا پژوه درباره بوی سیب در کربلا اظهار کرد: بوی سیب در کربلا منتشر است. هر کس از سراخلاص وارد کربلا شود بوی سیب را حس میکند. این نوجوان عبداللهبن حسن کوچکترین فرزند امام حسن مجتبی (ع) بود که سفارش کرده بود نگذارید از خیمه بیرون بیاید. میدانست این بیتابی خواهد کرد. بالاخره به التماس توانست حلقه دستان عمه را باز کند. کودک ۱۱ سالهای بود. التماس میکرد و می گفت من عمویم را رها نخواهم کرد. آمد و روی سینه امام به شهادت رسید و شهادت عجیبی هم بود. دستش را سپر امام کرده بود. چنان ضربه زدند که گوشت دست جدا شد و روی سینه امام افتاد. برگشت به امام گفت عمو خوب دفاع کردم. بعد تیر به سینه اش زدند و روی سینه اباعبدالله به شهادت رسید.
وی تاکید کرد: مناسب است به نحوه دفن اباعبدالله و جملاتی که امام سجاد(ع) دارد اشارهای کنم. امام سجاد(ع) خودش بدن امام را در اختیار گرفت و برای دفنش وارد شد. دستش زیر بدن امام بود و جملهای گفت که شبیه جملهای است که وقتی در اخرین لحظات امام در گودال قتلگاه افتاد، گفته شد. این جمله بسم الله و باالله علی ملت رسول الله بود. گفت این تحقق وعده الهی است. خداوند و رسول او راست گفت. یعنی اشاره میکند که این رخداد پیش بینی شده بود. میگوید ماشاالله و لا حول ولا قوه الی بالله علی العظیم. این جمله را گفت و صورتش را روی گلوی امام گذاشت. سر امام را جدا کرده بودند. ضربات نامنظمی زده بودند تا سرامام را جدا کرده بودند. صورتش را روی گردن امام قرار داد و گفت خوش به حال این زمین که بدن تو را در آغوش میگیرد. بعد از تو دنیا تاریک است. نور تو فضای آخرت را روشن کرده است. دیگر خواب شبها سراغش چشمهای ما نمیآید. واقعا ۳۴ سال بعد از کربلا تا زمانی که او زنده بود خواب نداشت. در همه موقعیتها یاد میکرد. شنیدید مرغی را سر میبریدند کودکی گریه میکرد و تشنهاش میشد. همه چیز را بهانه میکرد تا از کربلا یاد کند. میگفت آرامش و شادی نخواهم داشت تا زمانی که به تو بپیوندم. سلام برتو. اینها را گفت . مزار را بست و با انگشتش روی مزار نوشت هذا قبرالحسین بن علی بن حسین ، او تشنه به شهادت رسید.
ماجرای بوی سیب در کربلا
سنگری تصریح کرد: در جلد ۴۴ و ۴۵ بحارالانوار که مختص ماجرای کربلا است به این ماجرایی که مطرح می کنم اشاره شده است. امام سجاد(ع) می فرماید که پیامبر(ص) سه میوه را از معراج با خود آورده بود. پیامبر(ص) چندین بار معراج داشته است و در یکی از معراج ها اینها را با خود آورده بوده است. میوههای انار، گلابی یا به و سیب بهشتی بودند و تمام نمیشدند. مثل میوههای دنیایی نبودند که پوسیدگی یا پلاسیدگی داشته باشند. با شهادت حضرت زهرا(س) انار غیب شد و بعد ازشهادت امام سجاد(ع) گلابی یا به. حالا یکی مانده بود سیب. امام سجاد(ع) میگوید روزعاشورا سیب دست پدرم بود و آن را میبویید. وقتی دندان به سیب زد دریافتم لحظه شهادت پدرم نزدیک شده است.صبح عاشورا دشمن خیالش راحت بود کسی در مقابلش نیست. خسته هم بودند و دیروقت بیدار شدند چون کاملا از بریدن سرها معلوم است ساعت ۱۰ یا ۱۱ صبح صورت میگیرد. میگوید من صبح زود رفتم به سمت قتلگاه ببینم میتوانم این سیب را پیدا کنم. سیب نبود اما بوی سیب بود. اینکه میگویند بوی سیب و حرم حبیب و ... همین است. هر وقت سیب سرخ دستتان گرفتید براباعبدالله سلام بدهید و با یاد او میل کنید.
سنگری تاکید کرد: کاروان اسیران کربلا روز دوازدهم وراد کوفه شد. این کاروانی که وارد کوفه کردند خیلی رنج ها دیده است و این طبیعی نیست. عبیدالله دستور داد سرمبارک اباعبدالله و احتمالا دیگر شهدا را دستور داد در شهر کوفه بچرخانند . مردم همه بیرون آمده بودند و دیوارها و پشت بام های کوفه کوتاه بوده است. خانم ها و زن ها همه به پشت بام ها آمده بودند. مردان هم در خیابان بودند که اسرا را وارد شهر کوفه کردند. شخصی گزارشی از ورود قافله به کوفه دارد. میگوید بیرون از شهر بودم. وقتی وارد شدم سوال کردم چه خبراست گفتند مگر خبر نداری. کربلا تمام شده است و دارند اسرا را وارد شهر میکنند. میگوید من نزدیک شدم و دیدم پیشاپیش جوانی است و دست و پایش به زنجیربسته است. آن موقع اینطور بود که زنجیرها از بالا تا پایین بسته شده بود. معلوم بود این را یک جوری تیز کردهاند که وقتی سر را حرکت میدهد خون تازه می جوشید. خون تازه نشان دهنده این بوده است که این حلقه دائم زخم میزده است. میگوید از کف پای او خون چکه میکند. گفتم این کیست. گفتند علیابنالحسین است. بعد دیدم زنی پشت سرشان است. توصیف میکند که صورتش مثل مس گداخته بود. معلوم بود که در آفتاب بوده است و سختیهایی دیده است. گفتم این کیست. گفتند امکلثوم. خواهر اباعبدالله بوده است. میگوید یک دختر بچهای را دیدم. دست هایش را روی سرش گذاشته بود تا موهایش را بپوشاند. سوال کردم این کیست. گفتند سکینه دختراباعبدالله است. در این موقعیت زنی از پشت بام برگشت گفت شما اسرای کجا هستید. گفت ما اسرای آل محمد هستیم از خانواده پیغمبرهستیم. تا زن این را شنید به سرعت رفت لباس و پیراهن آورد. چادر آورد و این نشان میدهد که وضع زنان وضع مناسبی نبوده است.
وقتی حضرت زینب خطبه می خواند همه می گفتند علی است سخن می گوید
این عاشورا پژوه تصریح کرد: در این موقعیت حضرت زینب (س) می خواهد از موقعیت استفاده و صحبت کند. این زن داغدیده است. سرها مقابل نگاهش است. سر۶ برادر و فرزندان جلوی روی او است. سر فرزندان برادر که خیلی دوستشان داشت. صحنه جنگ روانی است. او روی شتری نشسته است که محمل و کجاوه ندارد. حضرت سکینه میگویند شترهای لنگ انتخاب کرده بودند تا هر لحظه امکان افتادن ما باشد. حضرت تازیانه خورده است و دراین وضعیت میخواهد صحبت کند. ۴ نفر خطبه خواندند. اولین کسی که شروع به بیان خطبه کرد حضرت زینب(س) بود. چنان این خطبه تاثیرگذار بود. این شهر ۲۱ سال پیش امیرالمومنین (ع) را دیده است و خطبه خوانیهای او را دیده است. همه میگفتند علی است سخن میگوید. به همان شیوه و استواری و همان زیبایی. بهت زده بودند. گذاشت جمعیت نزدیک شوند تا دیگر کسی نتواند سخنرانی او را در هم بشکند. گفت ساکت باشید. حتی زنگوله شترها را گرفته بودند که صدایی در نیاید. می گوید نفسها را در سینه حبس کنید. شانه ها میلرزید و همه گریه میکردند. تا او تمام کرد حضرت امکلثوم شروع کرد. بعد فاطمه صغری خطبه خواند و آخرین خطبه را امام سجاد(ع) خواند. فضای کوفه کاملا عوض شد. گزارش دادند به عبیدالله بن زیاد. او هم دارالاماره را آماده کرد تا از نظر روانی کاملا حضرت زینب (س) را بشکند. آنجا هم حضرت زینب(س) خطبه میخواند. این درسی است برای ما که مبادا حادثههای زندگی در ارادههای ما سستی ایجاد کند. مبادا زجرها و رنجهای مسیر حق قدمهای ما را سست کند. اینها پیامهای روشن آموزگاران کربلا است. امیدوارم همه روبه راه حسین باشیم که ما را به محبوب میرساند.
در ادامه برنامه حاج حسن هوشیار، مداح و ذاکر اهل بیت مهمان برنامه بود. او گفت: من هم مثل همه دوستان محرم جدیدی را تجربه کردم. عجیب بود. صحنهای بود از تجربهها و امتحانات جدید و اتفاقات شگرف. یکی از خالصترین محرمها برگزار شد. برخی جاها باید کوتاه میآمدیم و برخی جاها باید از آنچه که در عزاداری منیت حساب می شد فاصله میگرفتیم. یک طوری هیئتها خالص شد. خلوص امسال بیشتر از سال های قبل بود. سختیهایی هم به ظاهر البته داشت.
وی در پایان گفت: یکی از آرزوها و حسرت هایم این است که در آینده مقام پیرغلامی این عزیزان را داشته باشم. به قول حاج علی انسانی منصب و شوکت و دولت به شهان ارزانی/ از عناوین جهان مرثیه خوان مارا بس. نگاه می کنم میگویم اگر در آینده من مثل این عزیزان از من یاد کنند به هدفم رسیدهام. هدفم این است که نام نیک و اثرنیک از ما به یادگار بماند.
«رو به راه» با تهیه کنندگی و اجرای مهیار عبدالهی کاری از گروه علوم قرآنی شبکه قرآن و معارف سیما است که در ۱۵ شب ابتدایی ماه محرم هر شب ساعت ۲۴ تقدیم ارادتمندان به ساحت اهل بیت (علیهم السلام) میشود.