خبرگزاری کار ایران

استاد فلسفه سیاسی امریکایی-فرانسوی در گفت‌وگو با ایلنا:

ایمان افراطی به دموکراسی نوعی بنیادگرایی است/ لیبرال دموکراسی به اندازه بنیادگرایی دینی خشونت‌بار بوده/جهانِ اکنون صحنه برآمدن چپ رادیکال و راست ناسیونال رادیکال است

ایمان افراطی به دموکراسی نوعی بنیادگرایی است/ لیبرال دموکراسی به اندازه بنیادگرایی دینی خشونت‌بار بوده/جهانِ اکنون صحنه برآمدن چپ رادیکال و راست ناسیونال رادیکال است
کد خبر : ۹۴۸۲۹۸

اسکات آتران استاد فلسفه سیاسی امریکایی-فرانسوی معتقد است که لیبرال دموکراسی محصول باور افراطی به دموکراسی است و در خشونت چیزی کم از رادیکالیسم دینی ندارد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، پسامدرنیته افق تازه‌ای به دست نمی‌دهد؛ اما دست کم برزخی است که سوسوی آن، طریقی برای اندیشیدن به امر مدرن فراهم می‌آورد. اگر بپذیریم که مدرنیته در مقام یک واقعیت تاریخی، دارای ذاتی است و این ذات دست‌کم تا اندازه‌ای بر ما منکشف است، آنگاه می‌توانیم در مورد آن به مثابه یک کل سخن بگوییم. با فرض این تفسیر ذات باور از ذات امر مدرن، سیاست و تاریخ آن را می‌توان در نسبت با ایده مرکزی مدرنیته مورد بازخوانی قرار داد. گرچه اندیشمندان متعددی هرکدام به فراخور ایستار خود، تفسیری از این ایده مرکزی به دست داده‌اند اما اغلب ناقدان و مفسران مدرنیته بر این امر متفق هستند که فرهنگ مدرن بر مبنای مفاهیمی چون هویت شکل گرفته است.

یکی از توالی این ایده مرکزی خاصه در میدان سیاست عملی، باور به ظهورات متفاوت خرد در طی این تاریخ پرفراز و نشیب دوران مدرن است. به این معنا که فرهنگ مدرن در هر موعدی، خرد آن موعد را مطلق انگشاته است. «اسکات آتران» استاد فلسفه سیاسی و انسان‌شناس امریکایی-فرانسوی معتقد است که لیبرال دموکراسی محصول باور افراطی به دموکراسی است و در خشونت چیزی کم از رادیکالیسم دینی ندارد.

آتران در پاسخ به این سوال ایلنا که نزاع میان لیبرالیسم و اسلام تا پیش از حوادث یازده سپتامبر چندان نمود میدانی نداشت. اما پس از حوادث مشکوک یازده سپتامبر این گمان به وجود آمد که گویی صحنه جدیدی در جهان ایجاد داشته است: لیبرالیسم در برابر بنیادگرایی. اساساً لیبرالیسم و دولت‌های لیبرال دموکرات چه نسبتی با بنیادگرایی دارند؟ گفت: یک دهه از جنگی که جورج بوش پسر به نام مبارزه با تروریسم آغاز کرده، گذشته است و از آن موقع تاکنون صورت‌بندی منطقه خاورمیانه و غرب آسیا «جنگ لیبرال دموکراسی و بنیادگرایی اسلامی» بوده است. اما این صورت‌بندی دقیقاً چه می‌خواهد بگوید؟ هدف آن چندان پیچیده نیست. وضع‌کنندگان این نظریه می‌خواهند بگویند که یک نظام سیاسی باز آزادی‌طلبانه به نام لیبرال دموکراسی در برابر ایک ایمان افراطی به دین قرار دارد.

این استاد فلسفه سیاسی ادامه داد: به بیان دیگر در یک سو خرد مدرن، صلح‌جو و در دیگر سو ایمانی غیرعقلانی و خشونتی مقدس قرار دارد. در نهایت اگر بخواهید حرف نهایی چنین کسانی را بشنوید به این می‌رسید: عقل در برابر جهل. این صورت‌بندی به دلایل مختلف مخدوش است؛ اولاً اینکه مفهومی که لیبرال دموکراسی از عقل مراد می‌کند چنان ضیق است که تنها طرفداران لیبرالیسم و دموکراسی را عاقل می‌داند. ایراد دوم هم این است که این مطلق‌اندیشی لیبرالیسم و تقسیم جهان به خودی و ناخودی، خود محصول یک ایمان بسیار قوی یعنی ایمان افراطی به دموکراسی است. اگر بناست ایمان کور و غیر انتقادی به چیزی باعث خشونت شود پس افراطیون دموکرات هم دقیقاً در معرض این خشونت هسند؛ رد دموکراسی مترداف رد عقل است.

آتران ادامه داد: جان کلام اصحاب لیبرال دموکراسی اذنی است. در واقع اگر دولتی مثل آمریکا به نام حراست از دموکراسی به کشوری لشکرکشی کند -فارغ از اینکه چرا یک دولت باید چنین حقی برای خودش قائل باشد- دارد به نام حفظ دموکراسی، خود انسانیت و جهانی که خانه اوست را از میان می‌برد. اگر داعش یا القاعده به خاطر این جزم‌اندیشی آدم می‌کشند، کسی که برای اشاعه دموکراسی آدم می‌کشد، حمله می‌کند و اشغال‌گری می‌کند هم چنین است. هر دوی آن‌ها در پرتو ایمان به یک امر مطلق چنین می‌کنند: یکی به نام دین و دیگری به نام دموکراسی. در هر دوی اینها یک نکته اساسی وجود دارد: جزم‌اندیشی و نگاه غیرانتقادی سرانجامی جز خشونت ندارد.

او خاطرنشان کرد: مساله در مورد منطقه را با یک مقدمه ادامه می‌دهم؛ واقعیت این است که تمام ایدئولوژی‌های برآمده پس از انقلاب فرانسه همه نوعی دینِ سکولار شده هستند. تمامی جریان‌های پسا انقلاب در اصل بنا بود جزم‌اندیشی را کنار بزنند اما همگی یک دینِ جزم‌اندیشانه جدید آورده‌اند. از مارکسیست‌ها تا لنینیست‌ها و از لیبرال‌ها تا نئولیبرال‌ها. حرف تمام‌شان این بوده که ما به تنهایی برای شادی و نجات بشر کافی هستیم. نتیجه منطقی این نگاه و باور همین است که امروز در جهان شاهد آن هستیم: گسترش بمب اتم.

این استاد دانشگاه های کلمبیا و میشیگان با اشاره به اینکه «بمب اتم و هر سلاح کشتار جمعی دیگری در واقع مولود این ایمان قوی به ایدئولوژی‌هاست.» گفت: چرا که لیبرال دموکراسی برای آنکه خود را منجی تمام عالم می‌داند، خود را مجاز می‌داند تا هم حق وتو داشته باشد و هم کارخانه‌های عظیم تولید سلاح کشتار جمعی ایجاد کند. این‌ها مولود چیست؟ مولود دین جدید غرب: لیبرال دموکراسی و حقوق بشر. جالب است. رئیس‌جمهور آمریکا می‌گوید ما دارای بمب‌هایی هستیم که بشر به خود ندیده. این بمب‌ها می‌توانند کل تمدن بشری را نابود کنند. این دقیقاً مصداق بارز افراط‌گرایی، بنیادگرایی و خشونت است.

آتران تصریح کرد: این‌ها محصول همین چند دهه اخیر نیستند. لیبرال دموکراسی مثل کمونیسم ریشه‌های محکمی در کل فرهنگ غرب دارد. چنین نیست که کسانی به یکباره بیایند و چیزی را به اسم لیبرال دموکراسی اختراع کنند و از دل آن اعلامیه حقوق بشر استخراج کنند. لیبرال دموکراسی تا مغز استخوان ریشه در فرهنگ غربی دارد. مساله این نیست که لیبرالی دموکراسی بد است یا نه. مساله حتی این هم نیست که با رد مثلاً لیبرالیسم، کمونیسم را علم کنیم یا بالعکس. بلکه بحث بر سر یک عنصر بنیادین فلسفی است.

او با بیان اینکه «انسان در پی منبعی با نیروی بی‌پایان است تا با اتصال به آن خود را در موضع برتر نشاند.» گفت: وجود یک حقیقت مطلق باعث می‌شود تا شما با تقرب به آن حقیقت مجوز هر خشونت و رفتاری را به اغیار داشته باشید. این دقیقاً چیزی است که فلسفه هویت‌طلبانه غرب به دست می‌دهد. اگر این‌طور به قضیه نگاه کنیم، داعش و القاعده و دولت امریکا یا هر دولت جنگ‌طلب دیگری به جهت ماهیت عمل و حتی نتایج آن تفاوت چندانی با هم ندارند. فرض کنید شما یک بنیادگرای اهل سنت هستید که فکر می‌کند کشتن شیعیان، دنیا را پالوده می‌کند.

این استاد فلسفه سیاسی ادامه داد: از طرفی دیگر این را در نظر داشته باشید که دولت آمریکا فکر می‌کند می‌تواند هر دولتی را که فکر می‌کند دموکرات نیست به باد شدیدترین فشارها بگیرد. در اینجا شاید ذکر مثالی بد نباشد؛ جرج بوش پس از حملات یازده سپتامبر در نامه‌ای که به آژانس امنیت ملی ایالات متحده آمریکا نوشت و بسیاری آن را به مثابه فرمان جنگ فراگیر قلمداد کرده‌اند گفت که تنها یک جامعه راستین، اخلاقی و آزاد وجود دارد و آن جامعه آمریکایی است. حالا تصور کنید منطق پس این حرف چه فرقی با منطق بخشی از مردم میانمار دارد که مسلمانان کشور خود را تنها به سبب مسلمان بودن به قتل می‌رساندند؟

آتران خاطرنشان کرد: همین‌ها باعث زوال خود لیبرال دموکراسی شده است. اما آیا جانشینانش، گزینه‌های بهتری هستند؟ فروپاشی لیبرال دمکراسی باعث برآمدن هیچ عقیده انتقادی نشده و نمی‌شود. بلکه جهان اکنون صحنه برآمدن چپ رادیکال و راست ناسیونال رادیکال است و این هر دو دقیقاً مستعد خشونت‌های بسیار خون‌باری هستند.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز