خبرگزاری کار ایران

استاد اندیشه سیاسی در دانشگاه کنت:

شورش‌های جهانی پس از پایان قرنطینه تاکیدی بر محدودیت‌های ذاتی لیبرالیسم بود/ رویای آرمانشهر لیبرال از واقعیت موجود شکست خورد/ فردگرایی لیبرال نه تنها در بحران که بدون آن هم ناموفق است

شورش‌های جهانی پس از پایان قرنطینه تاکیدی بر محدودیت‌های ذاتی لیبرالیسم بود/ رویای آرمانشهر لیبرال از واقعیت موجود شکست خورد/ فردگرایی لیبرال نه تنها در بحران که بدون آن هم ناموفق است
کد خبر : ۹۴۴۷۷۸

پابست می‌گوید فقط در طول قرنطینه اجباری نیست که، تمرکز لیبرالیسم بر انتخاب و آزادی‌های پوچ است. حتی در مواقع عادی‌تر، مأموریت لیبرال برای رهایی فرد از هرگونه محدودیت اجتماعی است که، ما را آزاد واسیب پذیر می‌کند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، فاجعه گاهی نیشتری می‌شود تا توجه ما را به آنچه که عادی می‌انگاریم، تحریک کند. توجه به امر روزمره و آنچه طبیعی می‌نماید، امکان برآمدن زادنامه و شرایط تکوین این وضعیت را فراهم می‌کند. در پرتوی این توجه تاریخی ما درمی‌یابیم که آنچه امروز تحت عنوان وضعیت طبیعی در آن گرفتار شده‌ایم، در واقع خود معلول شریط پیچیده‌ای بوده و به هیچ عنوان ماهیتی بدیهی ندارد. بحران کرونا نشان داد وضعی که در آن زندگی می‌کنیم تا چه اندازه می‌تواند سست، بی‌پایه و حتی غیرلازم بوده و ضرورت برساخت جهانی دیگر که انسانی‌تر است را برملا ‌کند. جهانی دیگر که به تعبیر "آدریان پابست" هر چه باشد آرمان شهر لیبرالی نیست. آدریان پابست، استاد اندیشه سیاسی در دانشگاه کنت در انگلستان است. با او درباره نسبت آرمان لیبرالی و وضعیت فعلی جهان در بحران کرونا گفتگو کردیم.

به اعتقاد شما لیبرالیسم با ایده فردیت افراطی دقیقاً چه نسبتی با امر اجتماعی دارد و اصولا یک جامعه لیبرالی چگونه جامعه‌ای با چه وجه مشخصاتی است؟

هابز و روسو در مقام نظریه‌پردازان نخستین لیبرالیسم؛ تصویری از زندگی بشری به دست می‌دهند که در آن زندگی کوتاه و بیرحمانه‌ی فردی که در منازعات بی‌پایان با دیگر افراد قرار دارد توسط یک قرارداد اجتماعی تحمیلی به صلح می‌رسد اما این برداشت لیبرال از فرد و جامعه شدیداً در حال افول است.

در سال 1984، مایکل ساندل، فیلسوف سیاسی آمریکا، تأثیرات فردگرایی لیبرال را پیش‌بینی می‌کرد. او نوشت: "در زندگی عمومی ما، گرفتارتر و کمتر از همیشه وابسته هستیم". امروزه همه‌گیری Covid-19 زمینه را برای تجدید روحیه‌ی کمونیستی در کشف مجدد اهمیت دلبستگی به مردم و مکان فراهم می‌کند. انزوای محافظه‌کارانه، ما را به خانواده و محله، جامعه و کشور بازگرداند. در عین حال، در ارتباطات مجازی در سرتاسر جهان، با عبور از خط‌کشی‌های لیبرالی از خصوصی تا عمومی، محلی تا جهانی، معنای بیشتری پیدا می‌کنیم.

پیوند با تنش بین ماندن در مکان‌ها و اتصال به سیاره زمین، آرزوی دیرینه ماست - آرزوی طبیعی برای روابط و نهادهایی که در این باره فعالند. اگر انسان‌ها به دنبال موجوداتی هستند که جستجوگر و در پی برساخت روایت هستند، پس خود تنها در چیزی فراتر از خود معنا می‌یابد. در جستجوی یک زندگی هدفمند، ما در قلب خود می‌فهمیم تمام آنچه که ما را به عنوان انسانهایی که موجودات اجتماعی هستیم، به هم پیوند می‌دهد. همه‌گیری این بیماری ثابت کرد که زندگی ما چقدر آسیب‌پذیر است. از بازارهای "مرطوب" ووهان و پروازهای ارزانی که این ویروس را به سرتاسر جهان برد، تا قرنطینه‌ی کشورها و سقوط اقتصادها، ما شاهد فروپاشی سیستم‌های شکننده‌مان هستیم. از یکسو، این بیماری کشنده همه ما را، در همه جا تهدید می‌کند. و همزمان در مواجهه با ضعف خودمان، مجبور شدیم با سؤالات وجودی در مورد مرگ و زندگی روبرو شویم. به گونه‌ای که می‌توان گفت بحران Covid-19 گروه‌های مختلف را به طرز متفاوتی تحت تاثیر قرار داده و به جوامع اقلیت با شغل‌های پرخطر با شرایط نامساعد بهداشتی، به طور نامتناسبی آسیب زده است. به دور از تغییر همه چیز، همه‌گیری این بیماری باعث تسریع و تقویت نابرابری‌های قدرت، ثروت و وضعیت اجتماعی شده که طی ده‌ها سال در حال شکل‌گیری بوده است.

در این صورت تاثیرات این ضربات چیست؟ آیا می‌توان از بحرانی جدی در لیبرالیسم سخن گفت؟ اگر چنین باشد جهان پس از آن چه مؤلفه‌هایی خواهد داشت؟

این ضربه شدید منجر به خودکفایی اقتصادی بیشتر اما همچنین انزوای اجتماعی بیشتری نسبت به گذشته می‌شود. هرچه وابستگی‌ها نسبت به خانواده، اجتماع، کار، کلیسا و ملت کاهش یافته باشد، میزان تنهایی و خلوت افزایش می‌یابد. بسیاری از ما به صورت آنلاین با یکدیگر در ارتباط هستیم اما اغلب در مکان‌هایی که در آن زندگی می‌کنیم فاقد روابط واقعی هستیم. نظریه‌پرداز اجتماعی Sherry Turkle این پدیده پارادوکسیکال انتصاب انتزاعی را "تنها با هم" نامیده است. درواقع ما وارد سطح جدیدی از وابستگی دیجیتالی و نیاز به جلب توجه، که با هیجان بیش از حد و ناامیدی همراه است، شده‌ایم. سیاست و زندگی اجتماعی جای خود را به شناخت متقابل و شکوفا شدن در مفاهیم خوب مشترک می‌دهد. خود ما هویت فردی یا بخشی از اوباش جمعی هستیم- همانطور که در شورش‌های خشونت‌آمیز توسط هر دو گروه انقلابی چپ و راست افراطی پس از قتل وحشیانه جورج فلوید، به طرز دردناکی قابل مشاهده است.

شورش جهانی پس از قرنطینه‌ی جهانی بر محدودیت‌های لیبرالیسم را تأکید می‌کند. از آنجا که خوش‌بینان حتی در بین مترقی‌های سرسخت، بدبین شده‌اند، رویای آرمانشهرانه پیشرفت لیبرال در ارتباط با واقعیت با موجودیت متعارف ما دوام نیاورد و خیلی زود رنگ باخت. حق با فیلسوف جان گریاست که می‌گوید: آنچه به دست می‌آید می‌تواند به همین راحتی از بین برود. تحرک بیش از حد، انزوا را تقویت می‌کند، همانطور که پس از آخرین بیکاری گسترده رونق بازار سهام بازمی‌گردد. نیروهای پیشرفت، مانند سرمایه‌داری جهانی یا فناوری، در موتورهای پسرفت فرو رفته‌اند. اما این تنها باور لیبرالیسم به آینده‌ای بهتر نیست که خود را در "طرف اشتباه تاریخ" می‌یابد. فرضیات طولانی در مورد ماهیت انسان نیز مطرح است. ایده لیبرال - که قبلاً توسط توماس هابز و جان لاک بیان شده است –اینکه ما تنها خودمان هستیم که با قراردادی بر اساس منافع عقلانی وابسته به یکدیگر هستیم، خلاصه‌ای موجز از زندگی عملی و نگرانی‌های شخصی و وجودی افراد است.

بسیاری از ما با وجود خودخواهی، حریص بودن و بی‌اعتمادی به دیگران، نسبت به همسایگان خود که در گذشته نه چندان دور غالباً غریبه بودند، قادر به همبستگی و سخاوتمندی هستیم. در پی شیوع بیماری Covid-19، مردم در گروه‌ها به هم پیوستند تا به جوامع خود در مبارزه با شیوع این بیماری کمک کنند. در پاسخ به فراخوان دولت انگلیس، بیش از 70000 نفر برای تحویل غذا و دارو به افراد ایزوله در خانه ثبت‌نام کردند. در مقابل، فرهنگ لیبرال بین خودخواهی و نوع دوستی انتزاعی در حال نوسان است و احساس شخصی را که ملکه در سخنرانی خود در آوریل ابراز کرد، فراموش نمی‌کند.

آرمان‌های لیبرالیسم با ترجیح خودمختاری خصوصی به برادری و خودرهایی از تلاش مشترک، اثرات ناپایداری دارد. این در عمل باعث شکنندگی اجتماعی شده است که بر مبنای تعهد افراطی لیبرالیسم به فرد تشکیل یافته است. به طور خارق‌العاده‌ای شیوع بیماری اضطراری جهانی در نظر گرفته می‌شود زیرا باعث درخشش جهانی تنهایی در جوامع لیبرال شده است. کرونا نشان داد که ما چقدر تنهاییم و این تنهایی تحمیل لیبرالیسم بر انسان بوده است.  مدت‌ها قبل از قرنطینه، در انگلیس گزارش دادند که حدود 9 میلیون نفر همیشه یا غالباً تنها هستند. بسیاری از آنها سالخورده هستند که احساس طرد شدن دارند و وضعیت دوری اجتماعی دایمی را تحمل می‌کنند.

فقط در طول قرنطینه‌ی اجباری نیست که، تمرکز لیبرالیسم بر انتخاب و آزادی‌های پوچ است. حتی در مواقع عادی‌تر، مأموریت لیبرال برای رهایی فرد از هرگونه محدودیت اجتماعی است که، ما را آزاد و آسیب‌پذیر می‌کند. لیبرالیسم با برچیدن سلسله مراتب و پیوندهای فرهنگی، بافت اجتماعی را که مردم را به هم وصل می‌کند و هدف آزادی را تضعیف می‌کند، کمرنگ می‌کند. این ویروس نشان داد که چقدر آرمانشهر لیبرال از واقعیت به دور است. فاصله اجتماعی، ما را به خانواده‌های اصلی خود نزدیک کرده است که غالباً توسط لیبرال‌ها مورد بدگویی واقع شده بودند. این فشار باعث شده کمک‌های متقابل و احساس همبستگی اجتماعی در سراسر کشور احیا شود. ما مجبور به قرنطینه محافظتی هستیم که این ارتباط نزدیک را از خیابانهای ما به کل کره زمین گسترش می‌دهد.

وفاداری به مشاغل محلی و تمایل سخاوتمندانه برای داد و ستد به عنوان غریزه‌هایی اساسی‌تر از حمل و نقل و معامله هابه نظر می‌رسد. دست‌های پشت پرده‌ی بازار آرمانشهر آدام اسمیت چندان خوب کار نمی‌کنند. به نظر می‌رسد که خود -سازماندهی داوطلبانه برای بقای اقتصادی دقیقاً به اندازه مشت محکم و پیشگیرانه‌ی دولت مهم است و یکبار دیگر باید به این فکر کنیم که آیا واقعا لازم است اقتصاد کلان تمام شئون زندگی ما را کنترل کند. همه ما تاکنون به بازرهای جهانی و قدرت غیرقابل دسترسی دولت‌ها و نهادهای بین‌المللی باور کرده‌ بودیم اما به نظرم حالا وقت ان است که کمی بیشتر به مردم فکر کنیم.

سیاستی که حمایت از مردم را به عهده دارد، منعکس کننده واقعیت است - سلامتی ما، کار در حمایت از جوامع ما، عشقی که به خانواده و دوستان داریم. شیوع بیماری ما را به یاد پارادوکسی می‌اندازد که شرایط انسانی ماست. ما به یکباره شکنندگی و تحمل، ترس و شجاعت، درماندگی و فداکاری فوق‌العاده‌ای را تجربه می‌کنیم. فرهنگ لیبرال در مورد این احساسات اخلاقی و فضائل اجتماعی حرفی برای گفتن ندارد. لیبرالیسم بدون بازیابی زبان مفید مشترک، نه خود را تجدید می‌کند و نه امید واقعی به مردم می‌دهد.

یک سیاست پسا لیبرالیسم که مانند ناسیونالیسم ضد لیبرال و ​​نئو فاشیسم به افراط نمی‌رود یک دموکراسی غیرمتمرکز است که قدرت و منابع را به جوامع محلی می‌بخشد. ثانیاً، این امر مستلزم ایجاد بازارهای اخلاقی بیشتری است که در اقتصاد پایه‌ای در نظر گرفته شده است - زیرساخت‌های جمعی که در زندگی روزمره استفاده می‌شود، از خدمات عمومی گرفته تا خدمات و مشاغل محلی.

پاسخ به اضطرار پزشکی در حال حاضر انگیزه جدیدی را برای معامله سرمایه گذاران بین دولت، بازار، اتحادیه‌های صنفی و بخش خیریه به وجود آمده است. در کشورهای مختلف، ما شاهد هستیم که چگونه مشارکت‌های داوطلبانه گروه‌های مدنی برای پایداری کشاورزی، آموزش، رفاه و سلامت روحی و جسمی افراد ضروری است. از سوی دیگر اتحادیه‌های کارگری جدید در کلاهبرداری اقتصادی به همان اندازه دموکراسی و قوانین غیر متمرکز برای شکستن انحصار شرکتها، از بانکهای بزرگ و سیستم عاملهای فناوری، مهم هستند. در غیر این صورت، خریداران آزادیخواه ایالات متحده یا سرمایه داران دولتی چین مشاغل ضعیف در اروپا و جاهای دیگر را به دست می‌گیرند. و این دومین مولفه عصر تازه باید باشد.

یک کشور مداخله‌گر به تنهایی قادر به مقاومت در برابر این امر نخواهد بود. دیگر نمی توان جهان را با یکجانبه گرایی اداره کرد. از سویی دیگر ملل و محلی‌ها هم به تنهایی نمی‌توانند سرمایه داری یا قدرت فن آوری را تغییر دهند. به همین دلیل سومین عنصر دنیای پسا لیبرالیسم تجدید روحیه صلح بین المللی است.

 

 

 

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز