خبرگزاری کار ایران

استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه ورشو:

پوپولیسم ریشه در خودشیفتگی دارد/ ناسیونالیسم مجوز آزار و انتقام خصمانه از دیگر موجودات را صادر می‌کند/ ملی‌گرایی افراطی به دنبال انتقام خصمانه و نفی فردیت‌هاست

پوپولیسم ریشه در خودشیفتگی دارد/ ناسیونالیسم مجوز آزار و انتقام خصمانه از دیگر موجودات را صادر می‌کند/ ملی‌گرایی افراطی به دنبال انتقام خصمانه و نفی فردیت‌هاست
کد خبر : ۹۴۰۲۰۰

گولج دی زاوالا می‌گوید: ناسیونالیسم چه در شکل معتدلش چه در صورت افراطی خود، پدیده‌ای مدرن است و مدرن بودنش هم به این سبب است که فردیت واقعی و حقیقی را برنمی‌تابد. دیگری را حذف می‌کند و مدام در حال تولید امر مطلق است. اساساً خودشیفتگی در هر نوعش محصول کارخانه مطلق‌سازی است که این برای همزیستی جمعی بسیار خطرناک است.

به گزارش خبرنگار ایلنا، برآیش موج ناسیونالیسم در دنیا به‌طور حیرت‌آوری در حال پیشرفت است. برخی آن را نشانه پایان تمام ایده‌های جهان وطنی شدن می‌دانند و برخی دیگر ملی‌گرایی افراطی برآمده در جای جای دنیا از امریکا تا اروپا را پاسخی به بحران‌های عمیق‌تری در دل نظام سیاسی جهان می‌پندارند. اینکه جهان در عصر کنونی در حال احیای ایده دولت ملی است یکسوی مساله و اینکه این ملی‌گرایی چه برون‌دادی دارد، روی دیگر مساله است. بسیاری از محققین معتقند که از دل این ملی‌گرایی افراطی، مقدم و پیش از هر چیزی، نوعی پوپولیسم سربرخواهد آورد. این ادعا گزاف و بی‌محل هم نیست. از ترامپ تا اردوغان و برخی احزاب وطنی درصدد احیای ملی‌گرایی هستند تا آن را پشتوانه ادامه حیات سیاسی خویش نمایند. با مفتون نمودن مردم در هویتی مطلق، روح پرسشگری و مطالبه‌گری مردم اغلب به اغما می‌رود. چنین کسانی می‌توانند با تعریف هر وضعیتی به عنوان وضعیت حساس توجیهی برای مسکوت گذاشتن پرسش‌های نوپدید و جدی نمایند. در باب این پرسش‌ها با گولج دی زاوالا (استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه ورشو در لهستان) به گفتگو نشستیم.

به اعتقاد شما نسبت میان پوپولیسم و ناسیونالیسم افراطی چیست و آیا اساساً می‌توان چنین نسبتی را میان این دو قائل شد؟

یکی از روش‌های توضیح موج پوپولیسم اخیری که در اقص نقاط دنیا ایجاد شده، این است که نگاهی به چگونگی برآمدن پوپولیسم از دل خودشیفتگی ملی و قومی بیاندازیم. نارسیست‌ها مکتب خود را خیلی خیالی جلوه می‌دادند و به خاطر پیشینه‌ی درخشان‌شان و وفاداری بی‌همتایشان، فرهنگ غنی آنها، توان نظامی، محبت الهی و حتی شکنجه‌ها و شهادت استثنایی‌شان خواستار تصدیق ویژه‌ای از سوی دیگر دیگر مکاتب هستند. هر دلیلی که آنها بر برتری خود دشته باشند اما این مسلم است که هیچ تخلفی را با خود برنمی‌تابند و همیشه از مخالفت دیگران واهمه دارند.

محققان طی تحقیقات خود prejudcLab در دانشگاه Goldsmiths خودشیفتگی ملی و قومی را به مناظرات درون گروهیِ تطبیقیِ مخالف‌آمیز و خصومت‌های درون گروهی و تکبر علیه اقلیت‌ها پیوند می‌دهند. به عنوان مثال دو آزمایشی که من انجام دادم، ثابت کرد که کمپین خروج از اتحادیه اروپا که در انگلستان از طریق رد مهاجران برگزار شد و آنها را به عنوان تهدیدی برای برتری اقتصادی بریتانیا و سبک زندگی بریتانیایی می‌دانست، به خودشیفتگی کلی یا ناسیونالیسم افراطی گره خورده است. در لهستان هم این موضع به وضوح قابل مشاهده بود. ملی‌گرایان افراطی اصلاً تمایلی به پذیرش مهاجران سوری نداشتند. درواقع برای آنها هر چیزی که خلوص ملی را مخدوش کند، تهدید است.

اما چرا ناسیونالیسم افراطی تا این اندازه خصمانه و غیرقابل اعتماد است؟

زیرا نگرانی عمده آنها ارزش‌هایی است که مردم را در این مکتب متحد نگه داشته‌است. ارزش‌هایی از قبیل وفاداری به مکتب، سلسله مراتب و نگرش، خلوص و نفوذ ایدئولوژی. و قسمت نگران‌کننده‌ این موضوع، این است که collective narcissistها اهمیتی به موارد اخلاقی که درباره آزار دیگر موجودات زنده است، نمی‌دهند. به بیان دیگر آنها به خاطر منافع مکتب خود به دیگر موجودات آسیب می‌زنند. آنها درباره تمامی خطرات نسبت به مکتب‌شان ازسوی دیگران اغراق می‌کنند، هر چیزی را به عنوان توهین به مکتب‌شان تلقی می‌کنند و فکر می‌کنند که دیگر مکاتب علیه آنها توطئه چیده‌اند و معتقدند که این حق را دارند که انتقام خصمانه بگیرند. طبق تحقیقات ما این خصومت و نفرت ممکن است مظهر تمایل همگانی‌شان نسبت به تجربه و توصیف احساسات منفی باشد که شاید از طرفی ریشه در فرآیند احساسی آنها داشته باشد.

خودشیفته‌ی قومی و جمعی اغلب از احساس عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی رنج می‌برد. وقتی فرد درون یک جریان خودشیفته قومی و ملی گرفتار شود، سلطه و هیبت آنچه بدان باور دارد، در واقع تمام ابعاد وجودی او را درمی‌نوردد. با فروافتادن در این ورطه، او تنها خواهان و مدعی این نیست که افراد نهایت احترام را به ارزش‌هایی که سبب پیدایش خودشیفتگی عمومی شده‌اند بلکه خواهان رفتار و نوع مواجهه‌ی بسیار ویژه‌ای هم هست. در واقع چنین چیزی اندک اندک علاوه بر اینکه سوی چشمان نقادانه و تیزبین را از فرد می‌گیرد بلکه دیگر اختیاری برای برون‌رفت هم برای او باقی نمی‌گذارد.

پژوهشی که من در سال اخیر انجام داده‌ام به وضوح نشان داد که افزایش حس خوشفیتگی ملی و قومی اصلاً منجر به افزایش حس اعتماد به نفس و عزت فردی نمی‌شود. یعنی این ایده که برخی روانشناسان برای درمان عدم وجود حس اعتماد به نفس در افراد تجویز می‌کنند یعنی اینکه فهمیدن خود در یک کلاف و حل شدن در آن، اصلاً پشتوانه‌ی نظری متینی ندارد. من معتقدم هر مداخله‌ای برای برون‌رفت از این حس خودشفیتگی که البته می‌تواند قومی، ملی یا حتی گروهی باشد، سوق دادن افراد به سمت مداراست. به بیان روشن‌تر یعنی اینکه فرد در عین تلاش برای بهبود وضعیت گروه یا کلِ مورد علاقه خود و البته حتی فداکارای برای آن، هیچ موضع مطلقی برای آن قائل نشود چون قائل شدن این موضع مطلق، منتج به حذف دیگران می‌شود. البته حذف دیگر باورها و دیگر گروه‌ها بدواً و دفعتاً روی نمی‌دهد بلکه ابتدا در مقام نظر، تصور و سپس در عمل روی می‌دهد. اگر نتوان به مفهوم مدارا عینیت بخشید، زندگی جمعی بسیار دشوار و حتی خون‌بار خواهد شد.

نکته مهمی که باید در اینجا ذکر کرد، این است که باید تعریف‌مان از انسان را هم دچار تغییرات جدی‌ کنیم. واقعیت این است که اغلب وقتی پای یک کل‌پرستی یا کل‌دوستی افراطی در میان است، پای بخشی از مهم‌ترین تفکر مدرن یعنی هگل هم در میان است. امیدی که انسان را موجودی فروبسته در خود می‌داند، اندک اندک می‌تواند یک کل، هرقدر هم بزرگ باشد را یک مطلق در خود فروپیچیده بداند. اندیشه‌ای که چنین باشد برای بسط به جایی برون از خود هیچ وقعی نمی‌نهد. از این گذشته فردی که خود را درون چنین مطلقی می‌یابد، اغلب دچار سرگشتگی و انفعال می‌شود. به لحاظ فلسفی هم فرد در تفکرهای کل‌گرا اغلب جایگاهی ندارد. جایگاه او در مقام عضوی از یک کل است. روحیات ناسیونالیستی اغلب با این ایده کار می‌کنند. در واقع ناسیونالیسم افراطی شکلی از یک خودشیفتگی جمعی است و در آن فرد فی‌ نفسه تقریبا هیچ جایگاهی ندارد مگر اینکه منتسب به کل باشد. این تعریف برخلاف تمام تلاش‌های فردگرایی لیبرالی مدرن است. اساساً خود ناسیونالیسم چه در شکل معتدلش چه در صورت افراطی خود پدیده‌ای مدرن است و مدرن بودنش هم به این سبب است که فردیت واقعی و حقیقی را برنمی‌تابد. دیگری را حذف می‌کند و مدام در حال تولید امر مطلق است. اساساً خودشیفتگی در هر نوعش محصول کارخانه مطلق‌سازی است. این برای هم‌زیستی جمعی بسیار خطرناک است.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز