سیدجواد میری در گفتوگو با ایلنا مطرح کرد:
نباید اساتیدی که رویکرد انتقادی دارند را بایکوت کنیم/ موانع ساختاری پژوهشگاهها را تبدیل به گورستان کردهاند/ تا وزارت علوم استقلال دانشگاه را به رسمیت نشناسد، قدمی جلو نمیرویم/ آکادمی ایرانی به مقتضیات عصر جدید نمیاندیشد
دانشیار جامعهشناسی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی میگوید: فروریختن مفهوم نورمالیته بزرگترین تحول عصر ماست و ما را وارد دوران پساجدید کرده است. این عصر پساجدید اگر ما به مقتضیات آن نیندیشیم، آموزش عالی ما را در خودش خواهد بلعید لذا ما ناظر به این دوران، نیاز به تحول داریم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، نقد و بررسی نهاد آموزش عالی اخیرا به بحث رایج محافل علمی بدل شده است. اینکه آیا نظام ارتقای اساتید کاراست یا نه؟ آیا نهاد آموزش عالی میتواند به مساله امروز و تاریخی ما بیندیشد و چرا چنین نهادی که بنا بود نیروی پیشران کشور برای عبور از بحرانها باشد، خود به کانون بحرانی بزرگ بدل شده است؟، اینها مسائلی هستند که ایلنا پیشتر هم با گفتگو با اصحاب دانشگاه و خاصه علوم انسانی به آن پرداخته بود. حال در باب همین بحران با سیدجواد میری (جامعهشناس و دانشیار جامعهشناسی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که آثاری در حوزه نظریه اجتماعی و متفکران اسلامی دارد) به گفتگو نشستیم.
همانطور که میدانید نهاد آموزش عالی ما به واقع از آنچه که باید باشد افت کرده و به طرز آشکاری از نقشآفرینی در حل گرههای کشور مانده است. به نظر شما مشکل از کجاست؟
همانطور که پیشتر نیز دریادداشتهای کوتاهی به این مسئله اشاره کرده بودم، ما باید کل سیستم آموزش عالی را به مثابه یک پدیده، موضوع تأمل قرار دهیم تا ببینیم آموزش عالی در ایران چه کارکردی دارد، چه اهدافی را دنبال میکند و چه رسالت و مجموعه رسالتهایی را برعهده گرفته و دال کانونی یا رویای کانونی آموزش عالی در ایران چیست و آیا در جهت رسیدن به آن حرکت میکند یا خیر؟. حالا سوال اینجاست که این آموزش عالی را چگونه و با چه شیوهای باید تحلیل کرد؟ شیوه من، شیوه سیستماتیک است. یعنی کل را یک سیستم پیچیده میبینم. این سیستم در یک بستر وسیع جهانی قابل تعریف است، یعنی قرار نیست وزارت علوم با خودش مسابقه بدهد بلکه وزارت علوم به مثابه یک سیستم باید موتوری باشد در برابر تیمهای دیگر. مثل تیم ملی فوتبال که قرار است با تیمهای دیگر جهانی رقابت کند. وقتی ما روش سیستمی را برگزیدیم دیگر به جزء جز ء نگاه نمیکنیم بلکه کل پیچیده را میبینیم.
با این نگاه اصلیترین ایراد وارد به این کل سیستمی چیست؟
به نظر من مهمترین نکتهای که باید بر آن متمرکز شد تصویر نهاد آموزش عالی از آینده است. ما اکنون در وضعیت پساجدید هستیم. دوران جدید از قرن هفدهم و هجدهم ایجاد شد که امپریالیسم و سرمایهداری جهانی کل کره زمین را تحت حمایت خود گرفته بودند. در این دوران مفهومی به نام «نورمال» شکل گرفت. این دنیا اکنون فروریخته است. فروریختن مفهوم نورمالیته بزرگترین تحول عصر ماست و ما را وارد دوران پساجدید کرده است. این عصر پساجدید اگر ما به مقتضیات آن نیندیشیم، آموزش عالی ما را در خودش خواهد بلعید. فلذا ما ناظر به این دوران، نیاز به تحول داریم. بستر جهان پساجدید، با منطق «حالا ببینیم چه میشود» امکان تداوم ندارد. در حال حاضر شواهد نشان میدهد که از وزیر علوم گرفته تا مدیر پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی کماکان در بازی جهان پیشا-پساجدید سیر میکنند. واقعاً دیگر با این مدلهای موجود نمیشود در این جهان پیچیده جلو رفت. اینکه ما بخواهیم همچنان اساتیدمان را دنبال ISI بفرستیم یا دانشجویانمان را اینگونه مدیریت کنیم و آخرش هم با یک گزارش سر و ته قضیه را هم بیاوریم، راه به جایی نمیبرد. الآن تمام هم و غم بسیاری از مدیران علمی این شده که وزیر یا مسئول بالادستی خود را با گزارشاتی که بعضاً متری هم هستند، راضی نگه دارند تا مبادا جایگاهشان متزلزل شود!
بسیاری از اساتید دیگر هم انتقاداتی را به نهاد وزارت علوم وارد میکنند؛ این انتقادات را چطور ارزیابی میکنید و به نظرتان مهمترین ضعف این انتقادات چیست و بهترین روشی که میتوان برای نقد و اصلاح این ساختار و سپس اجزاء آن در پیش گرفت، چیست؟
یکی از ایرادات ما در پرداخت انتقادی به آموزش عالی فقدان دادههای صحیح و منسجم در این زمینه است که ما بتوانیم در جریان نقد به آنها اتکا کنیم. این مسئله باعث شده بسیاری از اندیشمندانی که به حوزه مطالعات آموزش عالی ورود میکنند، تنها به کلیات یا بحثهای آماری بپردازند. من اما در اینجا نمیخواهم بحث آماری کنم، بلکه میخواهم به صورت کیفی به مسئله بپردازم. یکی از ساز و کارهای ما در مطالعات اجتماعی، روش خودمردمنگاری است. در این روش منِ مثلاً میری که ۱۲سال است در ذیل ساختار آموزش عالی زیست کردهام و استاد بودم، کتاب نوشتم، مقاله دادهام، سمینار و کنفرانس برگزار کردهام تجربه زیسته خودم را که دادههای بسیاری در آن وجود دارد، به صورت انتقادی محل بحث قرار میدهم. حالا یک فرد دیگر هم ممکن است بگوید تجربه زیسته من چیز خلاف تجربه میری میگوید. خب اینجا بحث شکل خواهد گرفت و گفتگوهای سازندهای شکل خواهد گرفت. پس ما باید نگاه به آموزش عالی را به مثابه کلِ پیچیده سیستمی، با نگاه خودمردمنگاری انتقادی تلفیق کنیم و بعد از تحلیل کل ببینیم یک جزء یا واحد کوچک مثل پژوهشگاه علوم انسانی، چگونه قابل تبیین است و چه نسبتی با آن کل دارد.
اگر بخواهیم از تجربه زیسته شما بپرسیم به نظر شما اشکالات وارده به نهاد علم و بهویژه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ناظر به اشخاص است یا سیستم و ساختار؟
یک بحثی دارد خانم سیده توران میرهادی به عنوان یکی از بنیانگذاران آموزش پرورش انتقادی یا رویکرد انتقادی به نهاد علم در ایران، وقتی از او میپرسند روش شما چه تفاوتی با روشهای دیگر در ایران دارد که آنها ناموفق بودند اما شما بدون پشتیبانی دولتی توانستید موفق باشید، میگوید من در مطالعاتم متوجه شدم که تمامی نهادهای آموزشی و پرورشی اعم از حوزه آموزش عالی و آموزش و پرورش در ایران به صورت هرمی کار میکنند، یعنی در بالا یک رئیس یا هیئت رئیسه است و در پایین هرم بدنه مدرسه و دانش آموزان و معلمان قرار دارند که به نوعی ابزار هیئت رئیسه و مأموران اجرای مصوبات هستند و این درحالی است که واقعیات روزمرهای که معلمان و دانش آموزان تجربه میکنند هیچ نسبتی با مصوبات ندارد! ایشان میگوید من این هرم را در مدرسه خودم برعکس کردم و هیئت مدیره را فقط در جایگاه پشتیبانی و تسهیلکننده امور معلمان و متعلمان قرار دادم. حالا ساختار نهاد آموزش عالی و بالاخص پژوهشگاه که محل گفتگوی انتقادی ما هم هست، به همین منوال است. پژوهشگاه محل تحصیل و پژوهش است و بازیگران اصلی پژوهشگاه نه کارمندان هستند و نه نیروهای خدماتی، هیئت رئیسه، هیئت امنا و حتی وزیر علوم. بازیگران اصلی حوزه آکادمیک همین پژوهشگران، محققین و اساتید هستند ولی اتفاقی که میافتد این است که این هرم ساختاری مجموعه مثل پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به ویژه در هفت سال اخیر و پس از فوت دکتر آیینهوند به گونهای طراحی شده است که اساساً تمامی اعضای هیئت علمی نامحرم و صغیر تلقی میشوند که باید تحت نظر هیئت رئیسه کنترل شوند. این هیئت رئیسه هم شفافیت ندارد و پشت درهای بسته مصوباتی را میگذرانند که دقیقاً روی زندگی پژوهشی اساتید تأثیر مستقیم دارد. بگذارید یک مثال بزنم. در آییننامه ارتقای جدید یک بندی را آوردهاند که میگوید هر محقق و استاد برای ارتقا از استادیاری به دانشیاری یا از دانشیاری به استاد تمامی باید سه طرح بیرونی داشته باشد بدین معنا که باید برود با شهرداری یا هر نهاد دیگری یک قرارداد پژوهشی ببندد و تازه ۱۵تا۲۰ درصد مبلغ قرارداد را هم بدهد به پژوهشگاه تا امتیازش ثبت شود.
مگر اساتید بازاریاب پژوهشگاه هستند!؟
ما هم همین را میگوییم. مگر من استاد دانشگاه کالای صنعتی تولید میکنم که بروم برایش مشتری پیدا کنم؟ این عمل ما را سوق میدهد به این سمت که به جای حضور و تمرکز در پژوهشگاه، برای اخذ امتیاز، خارج از پژوهشگاه وقت بگذاریم. یعنی واقعا ًکارکرد اساتید در پژوهشگاه را خراب میکند و باعث میشود اساتید نه در پست خود بلکه برای دستگاههای دیگر کار کنند و به آن پژوهشهای اصلیشان نرسند. خب این مصوبه اگر در میان اساتید محل بحث قرار میگرفت یا سازوکار دیگری متناسب با کار هیئات علمی برای آن دیده میشد قطعاً نتایج بهتری به همراه داشت. ممکن است گفته شود این ابلاغیه وزارت علوم است خب اگر هیئت رئیسه از جنس اسایتد پژوهشگاه باشد و جنس کاری آنها و دغدغههای پژوهشکدهها را دریابد آیا نباید در برابر وزارت علوم از ماهیت پژوهشگاه دفاع کند؟ شاید وزارت علوم واقعاً از تبعات این تصمیم خبر ندارد. به همین دلیل من معتقدم باید هرم تصمیمگیری در نهاد وزارت علوم برعکس شود و مصوباتی از این قبیل به جای آنکه در یک سکوت محض و پنهانکاری عظیم گرفته شود، از پایین به بالا گرفته شود. در واقع وزارت علوم بهجای ایفای نقش در وسط میدان، بایستی در پشت میدان نقش تسهیلگری را برعهده بگیرد.
ما یکسری طرح در پژوهشگاهها داریم به اسم طرح اعتلا به نظر شما وضعیت این طرحها چگونه است و چقدر ناظر به حل مشکلات کشور و مسائلی که با آن درگیر هستیم، اجرا میشود؟
بله به نکته خیلی خوبی اشاره کردید. میدانید که بزرگترین بودجهها را هم به «طرح اعتلا» اختصاص دادهاند، اما بیایید بررسی کنید، من به شما اطمینان میدهم که جز تاراج عمومی هیچ چیز نیست! پولها را گرفتهاند، خرج کردهاند و اسمش را هم گذاشتهاند اعتلای علوم انسانی! خب ما باید ناظر به این طرح جوابگو باشیم! ببینید قبل از این طرح و بعد از این طرح چه اتفاقی برای مشکلات این کشور افتاد. آیا این همه پولی که خرج شده است موجب گردیده فقر، آسیبهای اجتماعی، فساداجتماعی، سیاست بینالملل، عدالت و... تفاوتی کند؟! گاهی فردی میگوید این کتاب شخصی من است، خب باشد اصلا کتاب داستان بنویس اما وقتی اسم طرحی را میگذاریم ملی و70 تا 80 میلیون به آن اختصاص میدهیم ، طرف نمیتواند بگوید هر چه خودم خواستم میتوانم بنویسم! تازه من اطلاع دارم بسیاری از آن طرحها چطور نوشته شده است. یکی را برایتان مثال بزنم. خانمی با من تماس گرفت و گفت میخواهم با شما مصاحبهای انجام دهم برای طرح اعتلا! خلاصه آمد اینجا. گفت یکی از اساتید که قرار بوده این طرح را انجام دهد، به ما گفته با 20 نفر از اساتید علوم انسانی مصاحبه شود بعد من بازویراستاری میکنم و به عنوان طرح اعتلا ارائه میدهم! به آن خانم گفتم، چقدر قرار است برای این طرح به شما بدهد؟ گفت: 3 میلیون! گفتم آن بنده خدا که حالا همه کارها را به شما سپرده و خودش فقط میخواهد بازویراستاری کند، 80 میلیون برای این طرح گرفته است! حالا من میخواهم ببینم این پژوهشگاه، آن وزارت علوم، آن هم ساختار بازرسی چرا به این موارد رسیدگی نمیکند! یعنی واقعاً نمیفهمند چه اتفاقی دارد میافتد؟! اعتلایی که با امر اجتماعی نسبت نداشته باشد، از همان اول معلوم است که یک دکان است! یک مثال دیگر از همین طرحهای اعتلا بزنم! در یکی از جلسات طرح اعتلا، من به استادی که بحث را ارائه میکرد گفتم این بحثهایی که تحت عنوان «علوم انسانی اسلامی» ارائه فرمودید اصلاً ربطی به علوم انسانی اسلامی ندارد، این حرفها همهاش دیدگاههای هایدگر درباره تکنولوژی است، منابع شما هم اصلاً اسلامی نیست، شما هیچ ارجاعی به ملاصدرا، ابنسینا و سایر اندیشمندان حوزه علوم اسلامی ندادی، فقط اسم هایدیگر را خط زدی و داری همان حرفهای او را به نام علوم انسانی اسلامی میزنی! بهش گفتم این که شد علوم انسانی هایدگری! گفت من اگر این حرفها را نزنم این طرح را به من نمیدهند! گفتم خب اینکه آخر نامردی است که شما پول را برای یک کار میگیری و کار دیگری میکنی! گفت به پولش نیاز داریم! گفتم خب برو یک کار دیگر بکن نه اینکه پول این مملکت را که با هزار بدبختی جمع شده است بگیری و به جای علوم انسانی اسلامی، سخنان هایدگر را تحویل بدهی! خلاصه وقتی نظارت سیستمی نباشد و همه چیز در قید و بند مصوبات اتاقهای دربسته و ناشفاف باشد، خب نتیجهای بهتر از این هم نمیشود!
شعاری را پژوهشگاه علومانسانی دارد که میخواهد خودش را در سطحجهانی مطرح کند. خب این شعار بسیار شعار مطلوب و خوبی است و ما هم به آن معتقدیم و مطالبه آن را داریم اما به نظر شما چه آسیبهایی به عملکرد شورا در این زمینه وارد است؟
در دوران پساجدید فضاهای بیحد و حصری ایجاد شده است؛ این فضاها فیزیکی نیست بلکه دیجیتال است و از مقتضیات دوران پساجدید که عرض کردم اگر به آن بیتوجه باشیم، بلعیده خواهیم شد این است که باید در فضای دیجیتال خودمان را بسط دهیم. در این شرایط وبسایت هر پژوهشگاه حرف اصلی را میزند. الآن متأسفانه در کشور ما وبسایتهای پژوهشگاهها بسیار ضعیف است و تقریباً میتوان گفت محل رجوع نیست. تا وبسایتهایمان را بسط ندهیم هر چقدر هم ساختمانهایمان را بزرگ و نیرو و دفتر و دست اضافه کنیم فایدهای ندارد. در عصر پساجدید باید امپراطوری فضای مجازی را بسط داد و آدمها را از این طریق به سطح جهان رساند و از درگاه آن است که میتوان پژوهشگاه را جهانی کرد. این یک مطلب کلی. اما در این زمینه هم مدیریت افراد و اشخاص و نگاه آنها خیلی مهم است. به هر حال ما اگر شعار جهانی شدن به معنای رسیدن به رتبه یک علم در جهان میدهیم باید ذهن مدیرانمان و برنامههای آنها هم در این جهت باشد اما خب ببینید مدیر یک پژوهشگاه به واسطه درگیریهای اجرایی که دارد کمتر از سایر اعضای هیئات علمی و اساتید دانشگاه درگیر مطالعات و پژوهش است. ساختار مدیریتی هم که همانطور که توضیح دادم چند توجهی به بدنه اساتید و بازیگران ندارد. با این وجود مدیری مثل بعضی از همین آقایان که سالهاست در پستهای مدیریتی جابهجا میشوند از علم روز دنیا عقب میافتند و به همین واسطه تصمیماتی هم که میگیرند مبتنی به دادههای سالها قبل و دور از اهداف پیشبینی شده است. ابراهم مازلو میگوید یک مدیر اگر بیش از 4 سال در یک پست مدیریتی بود و بعد رها نکرد تا به دنبال پژوهش و مطالعه برود یا در آن مدیریت اشکالی وجود دارد یا جسارت به آقایان نشود در مغزش مشکلی دارد. در مدیریت مراکز علمی باید مرتباً گردش نخبگانی صورت گیرد و این گردش باید به گونهای رخ دهد که اساتید آشناتر با علوم روز مرتباً به مسند مدیریت برسند تا پژوهشگاهها را بتوانند در سطح جهانی مدیریت کنند. کسی که 30 سال مدیر است یعنی از تغییر تحولات روز و بدنه اجتماعی فاصله گرفتهای. حالا چون رویکردمان خودمردمنگاری است باز هم از تجربه زیسته خودم در این خصوص صحبت میکنم. مثلاً در همین پژوهشگاه ما مصوب کردهاند که افراد تنها اجازه دارند از امتیازشان یکبار برای حضور در کنفرانسهای خارجی و دو بار برای حضور در کنفرانسهای داخلی استفاده کنند. از آن طرف بر در و دیوار پژوهشگاه شعار نوشتهاند که میخواهیم پژوهشگاه را قطب جهانی کنیم؛ خب چطور میتوان پژوهشگاه را قطب جهانی کرد؟ جز اینکه اعضا و هیئتهای علمی را در سطح جهان مطرح کرد، راهی وجود دارد که پژوهشگاه را جهانی کنیم؟! وبسایتمان هم که تکلیفش معلوم است یک وبسایت کاملاً مرده. حالا ممکن است بگوید نه این رتبه الکسایش فلان است. خب باشد این آمارسازیها و ارقامی که میبینیم، مثل بناهای تامکین است وگرنه صحنه عمل چیز دیگری را نشان میدهد!
منظورتان از «بناهای تامکین» چیست؟
این یک مثال است در زبان روسی. تامکین شاهزادهای روسی بوده که خیلی عیاش بوده و پولها را صرف عیاشی میکرده است. کاترین، ملکه مقتدر روسیه تزاری، که از دست این شاهزاده عصبانی بوده، او رابه سیبری تبعید میکند. شاهزاده وقتی به آنجا میرود به کاترین نامه میزند و میگوید اینجا روستایی است که وضعیت خوبی ندارد و من میخواهم آن را آباد کنم. کاترین دستور میدهد پول هنگفتی را به او بدهند. شاهزاده وقتی پول را میگیرد میگوید خب اینجا که خیلی از پایتخت فاصله دارد، کاترین هم که هیچگاه گذرش به اینجا نمیافتد، پس من پول را میخورم و گزارشی سرهم میکنم که من کار را انجام دادم. بعد از مدتی به او خبر میدهند که ملکه در سفری که دارد از این روستا عبور خواهد کرد. تامکین که روستا را آباد نکرده بود ماکتی را از روستای آباد میدهد طراحی کنند تا در حد فاصل جاده و روستا نصب کنند و وقتی ملکه میآید از دور این ماکت را نشان میدهد و میگوید ببین چه روستایی درست کردهام! وضعیت پژوهشگاه درست مثل بناهای تامکیناست! یعنی ظاهرش را آراسته کردهاند و از دور چیزی را نشان وزارت علوم میدهند درحالیکه داخلش هیچی نیست!
ما در سالهای گذشته سنتی در پژوهشگاه علوم انسانی برای نقد و بررسی کتابهای روز ایران و جهان داشتیم. یک سنت خیلی خوب که نتایج مثبتی هم داشت. این جلسات الآن چه وضعیتی را دارد؟
بله حرکتی آغاز شده بود که کتابهای مهم و اثر گذار داخلی و خارجی را نقد و بررسی میکردیم. برای این کار چون بودجه اختصاص نمیدهند، قالب نشست را انتخاب کردیم و نشستها دو روزه با حضور تقریباً 20 استاد برگزار میشد. اما ببینید با این نشستها چه کردند! مصوب کردند که نشستها نمیتواند بیش از سه سخنران داشته باشند و اگر نیاز به بیش از این تعداد سخنران باشد باید، تأیید هیئت رئیسه را داشته باشد و اگر بخواهد به شکل سیمنار برگزار شود باید در هیئت امنا بحث شود! یعنی یک کار به این سادگی را بردند در سطح مجمع تشخیص مصلحت نظام! یعنی برای یک کار کوچکِ نقدوبررسی کتاب این همه مانع و سازوکار بروکراتیک درست کردند. خب برآیند این کارها چه میشود؟! به زبان بیزبانی میگویند حرکت نکنید و تکان نخورید! من استاد مگر چقدر توان دارم که بخواهم هم کار علمی کنم و هم با سازوکارهای بروکراتیک بجنگم؟
نیروی انسانیای برای این کار وجود ندارد؟
اتفاقاً یکی از موانع اصلی پژوهشگاههای ما بدنه نیروی انسانی ناکارآمد است. ببینید الآن در همین پژوهشگاه ما بدنهای درست شده است فراتر از هیات علمی، بعد اگر بخواهیم یک برگه تایپ کنی، کسی نیست. میخواهی یک سمینار برگزار کنی همه کارها را باید شخصی دنبال کنی. خب با این بدنه بزرگ ناکارآمد که بخش اعظم بودجه را به خود اختصاص میدهد، میخواهیم به کجا برود؟ در عصر پساجدید پژوهشگاهی که مثلاً 100 پژوهشگر دارد، ولی 700 کارمند دیگر کارآمد نیست. بهویژه در شرایط امروز که پول نفت هم به حداقل رسیده است و دیگر نمیتوان به اتکای آن هر کار دلمان خواست بکنیم بلکه باید حساب شده منابع خودمان را خرج کنیم.
در پژوهشکده دانشجو ندارید؟
ما در این پژوهشگاه دوره فوق لیسانس داشتیم، دوره فوق لیسانس را که تعطیل کردند، مانع جذب دانشجو در دوره دکتری هم شدند. جالب اینجاست پژوهشکده ما که 19 هیئت علمی دارد، الآن نمیتواند دانشجو بگیرد اما برخی پژوهشکدهها هستند که با 2 نفر هیئت علمی دانشجو میگیرند!
یکی از مشکلاتی که شاید در پژوهشگاههای ما وجود دارد حذف و اضافه میلی پژوهشکدهها و شاخههای علمی یک پژوهشگاه است. در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی وضعیت چطور است؟ مثلاً من از خود شما شنیدم که در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی رشته جامعهشناسی دین که در شرایط کنونی غرب آسیا که گرایشان فرقهای و عرفانی زیاد شده است، وجود ندارد.
این مشکل دو وجه دارد. گاهی که اصلاً پژوهشکده یا گروهی برای یک رشته مهم وجود ندارد و گاهی هم هیئتعلمیهای یک گروه، اصلاً مرتبط با آن گروه نیستند و عملاً گروه را به تعطیلی میکشانند. مثلاً من در پژوهشکده جامعهشناسی خودمان میبینم که بعضی از اساتید زبان عربی خواندهاند، بعضی مدیریت یا فلسفه خواندهاند؛ خب این اساتید که همه عزیز من هستند چرا باید در پژوهشکدهای غیر مرتبط قرار بگیرند؟ از طرف دیگر مثلاً مانع رشد پژوهشکده مطالعات امنیت اجتماعی که پژوهشکده مهمی است شدهایم. یا همانطور که گفتید برخی از مهمترین گروههای پژوهشکده اجتماعی یعنی جامعهشناسی ادیان و جامعهشتاسی تاریخی را حذف کردهایم. خب باری به هر جهت که نمیتوان گروه تشکیل داد یا حذف کرد یا مثلاً گروههای فرعی را گروه اصلی کرد و بلعکس! حتی اگر این ابلاغ از وزارت علوم باشد باید محل نقد قرار گیرد. ببینید ما دو مفهوم داریم. یکی Faculty و دیگری department . Faculty به معنای قوت و قدرت است. department یعنی یک حوزه معرفتی که شما در آن تخصصی پیدا میکنید. مگر میشود همینطور از روی هوا برای ساماندهی علم، رشتهها را جابهجا کرد. فارابی در خصوص تقسیمبندیهای علم کلی صحبت کرده است. نمیشود همینطور در یک جلسه نشست و رشتههای علمی را کم و زیاد کرد. شاخههای دانش که یک چیز سلیقهای نیست. این کار خیانت به ایران و آینده ایران است. خیلی از پژوهشکدههای ما مثل همین مطالعات اجتماعی که اصلیترین رشتهاش جامعه شناسی است با این تصمیمات تبدیل به پوستهای شده که کارایی خود را از دست داده است. پژوهشکده تاریخ و تمدن اسلامی هم همین وضعیت را دارد. میگویند این پژوهشکده باید در چارت جدید حذف شود. خب مگر الکی است که پژوهشکدهای با 20 سال سابقه حذف شود!؟ بدتر از همه اینها این است که تعطیلی یک حوزه یا تغییر یک ساختار ناظر به اشخاص است. مثلاً برای آنکه میری را از ساختار حذف کنند کل گروه را تعطیل میکنند. خب میری را عوض کنید، چرا ساختار را تغییر میدهید؟!
سازوکار انتخاب رئیس پژوهشگاه و ریاستپژوهشکدهها به چه صورت است؟ چه آسیبهایی متوجه این سازوکار است؟
رییس پژوهشگاه انتصابی است و ریاست پژوهشکدهها با سازوکار انتخابات برگزار میشود. رئیس هم سنت این است که از خارج از اعضای پژوهشگاه انتخاب میشود. این خودش سنتی پر عیب و ایراد است و حداقل دو اشکال اساسی دارد. اول اینکه کسی که از خارج از پژوهشگاه میآید قاعدتاً با پژوهشگاه دمخور نبوده و ساختار و مشکلات آن را به درستی نمیشناسند و ثانیاً پس از اتمام دوره مدیریتش از پژوهشگاه میرود و خب طبیعتاً نه تبعات کارش را میبیند و نه پاسخگو خواهد بود. مثلاً الآن جناب قبادی که رئیس پژوهشگاه ما هستند، اگر دوره مدیریتیشان تمام شود، برمیگردند به دانشگاه تربیت مدرس و خب از مقام پاسخگویی به بدنه پژوهشگاه خارج میشوند. روسای پژوهشکدهها هم مطابق قانون باید در یک فرآیند انتخاباتی توسط اعضای پژوهشکدهها انتخاب شوند. این قانون خیلی خوبی است و در راستای همان تحول مورد نیاز است که عرض شد اما در نبود نظارت، عملاً باز هم به فرآیندی انتصابی تبدیل خواهد شد. مثلاً در یکی از ادوار انتخابات رئیس پژوهشکده علوم اجتماعی، حکم اساتیدی را که در پژوهشکدههای دیگر بودند به پژوهشکده علوم اجتماعی تغییر دادند تا بتوانند در انتخابات این پژوهشکده شرکت کنند و به شخص خاصی که هیئت رئیسه میپسندید رأی بدهند، بعد هم که رأیگیری تمام شد، احکام را برگرداندند! یا امسال هم که با وجود اینکه حدود 3ماه است که از موعد انتخابات میگذرد، کرونا را بهانه کردهاند و انتخابات برگزار نمیکنند این در حالی است که ما ملزم هستیم سر کار بیاییم و همگی حضور داریم.
چه راهحلی را برای این مشکلات پیشنهاد میکنید؟
از تغییراتی که باید در معماری نهاد آموزش عالی انجام شود که گفتم. نگاه انتقادی هم با نگاه سیستمی و رویکرد خودمردمنگاری بسیار مهم است که درباره آن صحبت کردیم. در کنار این، در همین نهاد فعلی نیاز به شفافیت، نظارت و پاسخگویی است. شفافیت که فقط برای دولت یا مجلس یا حقوقهای فلان سازمان که نیست. متأسفانه ساختارهای مدیریتی در پژوهشگاههای ما ساختاری حلقهای است که غیرپاسخگو و ناشفاف است. یعنی مدیریت خودش را ناظر به مصوباتش به بدنه پژوهشگاه پاسخگو نمیداند. در کنار شفافیت، نظارت هم خیلی مهم است. ما دستگاههای عریض و طویلی در دستگاهها برای نظارت داریم اما خب چرا اینها به مسائل ورود نمیکنند؟ چرا طرحهای اعتلا را بررسی نمیکنند؟ وزیر علوم یا میداند دراین ساختار چه خبر است که شریک این وضعیت است یا نمیداند که این خود فاجعه است. اینها را که ما در کنار هم قرار میدهیم متوجه میشویم به رغم آنکه ساختارها مهماند و موانع ساختاری داریم اما آنچه که این موانع ساختاری را به بنبست کامل میکشاند و پژوهشگاه را تبدیل به یک گورستان خاموش کرده است افراد هستند که در یک مدیریت بسته، غیر پاسخگو و غیر شفاف پژوهشگاه را نابود کردهاند.
از شفافیت گفتید. چه مصادیقی به نظرتان در پژوهشگاه نیاز به شفافیت دارد؟
اول از همه حرف من این است که ساختار هیئت رئیسه باید شفاف باشد. نکته دیگر شفافیت در جذب اعضای هیئات علمی است. گاهی میبینیم افرادی با دوتا دکتری و بسیاری از شاخصههای خلاقیت رد میشوند اما افراد دیگری با رانت، نفوذ و لابی جذب میشوند. خب ببینید هیئت علمی یک پژوهشگاه خیلی مهم است اگر بخواهیم حرکتی را انجام دهیم نیاز به هیئت علمیهایی برتر داریم نه اینکه فردی را که پنج جا شاغل هستند، اینجا هم جذب کنیم چون دوست فلان فرد در فلان سازمان یا دانشگاه است! بعضی از افراد در عین حال اینکه هنوز در دانشگاه دانشجو هستند در اینجا استخدام میشوند و حقوق میگیرند، خب چرا باید اینطور باشد؟ چرا این استخدامها شفاف نیست؟ یکی دیگر از مواردی که نیاز به شفافیت دارد، فرصتهای مطالعاتی و سازوکار آن است. نکته دیگر شفافیت در عملکرد اساتید و پروژههای اخذ شذه است. افرادی داریم که در سالهای گذشته هیچ طرحی انجام ندادهاند. خب هیئت بازرسی باید به این افراد توجه کند و رسیدگی شود که چرا 15 سال است که کسی هیچ طرحی انجام نداده است. یا مثلاً جالب است برایتان بگویم در اینجا افرادی را داریم که در ماه شاید حضور کامل هم نداشته باشند اما حقوقشان کامل پرداخت میشود؛ چرا؟ چون نامهای را امضا میکنند که ریاست این پژوهشگاه خیلی خوبی است! حالا من نمیخواهم بگویم ریاست بد است؛ میخواهم نوع و مدل را نقد کنم. گزارش کارهای کلی پژوهشگاه هم باید شفاف باشد. ما و همه مردم و رسانهها باید بدانند فرضاً این گزارش کاری که دارد رد میشود مبتنی بر چه خروجیای است و مهمتر از شفافیت اینکه گزارشکارها را باید بر کرسی نقد بنشانیم.
به نظر میرسد یکی دیگر از مشکلات نهاد علم در ایران سیستم ارتقای اساتید است که بیشتر بر پایه تعداد مقالات یا کتاب پایهگذاری شده است. مثلاً اینطور که من شنیدهام یک استاد باید در 5 سال 40 مقاله بدهد تا امتیاز ارتقائش را بگیرد.
این سیستم ISI اصلاً یکی از بزرگترین باندهای فساد است و قوه قضاییه باید به آن ورود کند. واقعاً ما داریم مقاله خرید و فروش میکنیم. پیامکهای بسیاری برای من میآید که با دریافت فلان مقدار پول مقاله چاپ میکنند. خب این چه سیستمی است؟ چرا کسی مانع آن نمیشود؟ یک اقتصاد پنهان شکل گرفته است اما باز مصوباتی میآید که ارتقاء را منوط به این مقالات میکنند. همه اساتید درگیر آن هستند و همه هم میدانیم چه خبر است. این فراتر از یک پژوهشگاه هم هست. اینجاست که میگویم باید آموزش عالی را یک سیستم ببینید و با منهج سیستمی آن را تحلیل کنید. تحلیل نشان میدهد ساختار و اجزاء که همین پژوهشگاهها و دانشگاههای هستند، بیتوجه به اقتضائات دوران پساجدید در یک ساخت باطل افتادهاند که دائم یک اقتصاد پنهان را بازتولید میکنند. حالا اگر این اقتصاد باز به آن مالیات میخورد و چیزی از آن عاید ملت میشد خوب بود، متأسفانه میرود در جیب یک عده دلال که در مالزی و پاکستان و هند نشستهاند!
امیدوارم این بحث دریچه خوبی برای ورود سایر اساتید به نقادی نهاد علمی با اتکاء به روش خودمردمنگاری باشد.
باید باور کنیم که وقتی میتوانیم به معنای واقعی پیشرفت کنیم که دائماً نسبت به کارمان رویکرد انتقادی داشته باشیم. کشورمان از جوانب مختلف تحت فشار است و ما نباید به جای اینکه کمک کنیم تا کشور به اهدافش برسد، مراقب میکنیم جایگاه و پست خود باشیم. اگر واقعاً خیرخواه این مجموعه هستیم نباید اساتیدی را که رویکرد انتقادی دارند بایکوت و خفه کنیم اتفاقاً باید دو چندان بها بدهیم تا ضعفهایمان را نشانمان دهند و ما با تلاش برای اصلاح آن ضعفها رو به جلو برویم. رهبر انقلاب بارها تأکید بر نقادی مسیر آمده کردهاند. خب بسمالله ما باید از مسیر آمده درس بگیریم. حالا در هر زمینهای. بهویژه در حوزه آکادمیک. باید توجه کرد که حوزه آکادمیک حوزه مدیریت بر ابدان و اشیاء نیست. امیدوارم این بحث امروز دریچهای باشد که سایر اساتید نیز ورود کنند تا در وضعیت کنونی کشور بتوانیم، نهاد علم را تحول بخشیم. در همین پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ما الآن تحت معماری آکادمیکی که مرحوم آیینهوند بنا کردند کار میکنیم، متأسفانه فوت ایشان در سالهای اخیر باعث شد، فرصت نقد معماری که ایشان بنا کردند، از بین برود. در سالهای گذشته هم تجربیات ارزشمندی در دوران مدیریت دکتر قبادی به دست آوردهایم و حالا وقت آن است که دکترین مدیریت پژوهشگاه به کرسی نقد بنشیند و مسیر تحول برای رسیدن به اهداف بزرگ طراحی شود.