استاد حقوق در مدرسه اقتصاد لندن:
قرنطینه تعریف نشود، آزادیهای سیاسی را مخدوش میکند/ بحران عالمگیری کرونا نباید مستمسک حذفِ کنشهای سیاسی و نظارت همگانی شود
توماس پول اعتقاد دارد که نباید بحران را مستمسک کنار زدن نظارت عمومی قلمداد کرد. قانونگذاران و مجریان در نبود کنشگرانی که حالا در خانه حبس شدهاند، نباید بتوانند به نفع قدرت سیاسی و انضباط سیاسی، همه چیز را کنار گذارند.
به گزارش خبرنگار ایلنا، وضعیت پیچیده امرروز هنوز تا برملا کردن جمیع زوایای خود فاصلهای زیادی دارد. ما همچنان از دل عالمگیری کرونا در حال اندیشیدن در مورد شرایط جدیدمان هستیم و چه بسا برای آشکار شدن پدیدار این وضعیت، باید بتوانیم از فضایی بیرونی و از زمانی دورتر به آن نظر کنیم. با این حال مشخص است که دستهای از مهمترین مفاهیمی که بشر برای توضیح جهان خلق کرده بود، دچار بحرانهای جدی شدهاند. مفهوم آزادی، حق و قانون حالا دیگر چنان در تنش با هم قرار گرفتهاند که گویی بشر هیچ گاه به فکرش نرسیده بود چنین شرایطی را متصور شود. دخالت بیحد دولتها در حوزه عمومی حتی در تمام کشورهایی که ظاهراً بر پایه احترام حداکثری به آزادیهای فردی اداره میشوند، باعث برآمدن تعرضات جدی شده است. اینجاست که میتوان گفت نهاد دولت بیاعتنا به اینکه دموکراتیک باشد یا نه یا اینکه چه کسی آن را اداره کند، نهادی تنظیمگر است. این تنظیم برای زیست اجتماعی لازم است و در مواقعی چون پاندمی کرونا، ضرورتش فزونتر. اما اگر این ضرورتِ مقطعی برای دخالت بیحد بدل به هنجار شود چه؟ از توماس پول (استاد حقوق در مدرسه اقتصاد لندن) پرسیدیم چه چیزی میتواند ضامن امید به آیندهی نسبت سیاست و آزادی باشد؟
امروز وضعیت بسیار تغییر کرده است. اگر به یک سال پیش نگاه کنیم، گویی به دهها سال پیش نظر میکنیم. به اعتقاد شما در این روزها ارتباط آزادی و قدرت به چه شکل درآمده است؟
در یکی از نقاشیهای بتهوون به نام فدیلو دستهای از زندانیانی به چشم میخورند که در فضای آزاد و سخرهای بیرونِ سلولهای خود محو تماشای آسمان هستند. من این تصویر را چنین میفهمم که زندانیانی که بعد از مدتهای مدید از حصار تنگ قفس بیرون آمدهاند متوجه نعمتی شدهاند که پیش از این توجهی به آن نداشتند: رهایی. لابد با خود میگویند ببین چه هوایی! واقعاً زندگی دقیقاً همینجاست. تحدید آزادی ما برای سامان دادن زندگیِ جمعی ضروری است. ما برای ورود به حوزه اجتماعی و زیستن با دیگران مجبوریم از بخشی از آزادیهای خودمان صرفنظر کنیم. وقتی به اثر بتهون که مرا یاد فیلم رستگاری در شاوشنگ میاندازد، رجوع میکنیم، میتوانیم به بصیریتی ویژه در مورد امور دست یابیم. یعنی اینکه همچنان که وقتی جریان برق قطع باشد، تازه میفهمیم تمام ابزارهای ارتباطی و آسایشی ما با برق کار میکنند، و آن زمان آن را پاس میداریم. وضعیت آزادی هم چنین است. در غیابش است که تازه حضورش و اهمیت حضورش را درمییابیم. وقتی به آزادی نظر میکنیم آن را پدیداری شکننده که هر آن ممکن است ترک بردارد و از میان برخیزد، مییابیم. آزادی از رهگذر سه حالت روانی عمل میکند: حافظه، امید و رهایی. انسان موجودی است میان گذشته و آینده. به گذشته برمیگردد و دلایلی برای توجیه آن میآورد و آنگاه به آینده معطوف است تا در آن، آنچه دوست دارد و باید باشد را شکل دهد.
این ابعاد روانی آزادی وقتی پای تأمل در باب پرسش نسبت قانون و آزادی در قرنطینه و تعطیلی پاندمی در میان باشد، اهمیت مضاعفی هم مییابند. یک استدلال ساخت یافته براساس بخشبندیهای این بحران این است که به میزانی که نیاز و ضرورت برای مداخله قدرت در امور افزایش مییابد، دیگر دعوی آزادی مجالی برای بروز نمییابد. اما این استدلال مخدوش است. خدشه آن هم در این است که نسبت میان قانون و آزادی را بد میفهمد یعنی بنیاد چنین استدلالی که میگوید هر گاه ضرورت دخالت قدرت افزایش یابد آزادی باید کم شود، در این است که نسبت میان آزادی و قانون را یک بازی با حاصل جمع صفر تلقی میکند. اما واقعیت امر این است که نسبت آزادی و قدرت چنان هم ساده و سهلالوصول نیست مخصوصاً وقتی این نسبت را در وضعیتی بسنیجیم که تا حد نهایت بحرانی است.
وقتی همه چیز خوب است و روال عادی امور در جریان است چیزی چون نهاد دولت هم مانند اغلب نهادها و امور دیگر امری است صرفاً در محیط پیرامون ما. ما اغلب حضورش را حس نمیکنیم اما وقتی پای تعطیلی گسترده و قرنطینه در میان باشد، ماجرا فرق میکند. دیگر گویی دولت با تمام اعوان و انصارش تا عمق زندگی ما وارد شده است، همه جا هست، حتی تعیین میکند چه کسی مهمان باشد، مهمان چه کسی باشیم، کجا برویم یا کجا میتوانیم برویم و کجا نه. دخالت دولت در یک وضعیت بحرانی مثل همهگیری کرونا منجر به تولید حسی دوگانه میشود. از سویی ما قدرت را آرامبخش و التیامبخش مییابیم و آن را نهادی میدانیم که نظام درمانی را گسترانیده و با تخصیص امکانات ما را از این مرحله عبور میدهد. اما از سویی دیگر تقریب بیش از پیش قدرت به زندگی مردم، تولید ترس میکند.
گاه حس حقشناسی و سپاسداشتن هنگامی که کسی کاری را برای ما و به عوض ما انجام میدهد، به ما دست میدهد اما اغلب معادل آزادی عمل بزرگتری است که دولت برای خود متصور میشود. گرچه این مداخله و بسط ید بدواً یک کنش سیاسی آگنوستیک نیست اما قابلیت آن را دارد که به سرعت به ضدماهیت و هدف خیرخواهانه خود تبدیل شود. زیستن در وضعیت تعطیلی و قرنطینه، شهر و حوزه عمومی را خلوت و ساکت میکند و حسی از اضطراب ما را دربرمیگرد اما نباید این اضطراب مانع از این شود تا در مورد بسط ید و دست درازی و محدوده میدان قدرت سیاسی بهوش نبوده و تأمل نکنیم. منشأ دخالت قدرت تا حدی به خود ما باز میگردد. ما در زندگی اجتماعی این مشروعیت و اقتدار را پذیرفتهایم. به نوعی میتوان گفت آن را درونی کردهایم. وقتی مبادرت به انجام کاری میکنیم اغلب آن کار را با محدوده قدرت سیاسی میسنجینم، یعنی همواره معاینه میکنیم تا مبادا وارد خط قرمز شویم. این خط قرمز را ما الزاماً به معنای درست یا خوب نمیشناسیم بلکه آن را پذیرفتهایم چون به اقتدار نهاد قدرت ایمان آوردهایم. چیزی که بدون آن گمان میکنیم زندگی جمعی دوامی نداشته باشد. نکته مهم این احساس این است که این باور به اقتدار نهاد قدرت سیاسی مولد نوعی اطمینانخاطر است. اطمینانی که در وضعیتهای خطیر بیشتر از پیش به آن محتاجیم.
آنگاه نقش قانون در این بین چیست؟
قوانین در مقام حلقههای وصل ما به مشروعیت مشترک و دیگران همچون شهروند عمل میکنند. قدرت عمومی اقتدار و سیطره خود بر افراد را از طریق قانون و نه از رهگذر زور اعمال میکند و این دقیقاً همان جایی است که باید نسبت به سوءاستفاده از آن بهوش باشیم. آنچه بسیار حائز اهمیت است اینکه نسبت به محدودیتهای مقطعیای که بر زندگی ما در این دوران اعمال شده، غفلت ورزیم و دقیقاً کوتاه مدتی و گذرا بودن آن را توجیهش بدانیم. نکتهی مهم در اینجا دخالت دولت نیست حتی مساله دخالت موقت دولت هم نیست بلکه مساله این است که نسبت به این دخالت حساس باشیم. این حساسیت شامل دو چیز است یکی اینکه دقیقاً وضعیت استثنائی را تعریف کنیم تا قدرت سیاسی نتواند آن را تا هر میزان که میخواهد تمدید کند و دیگری آن است که وضعیت استثنائی را به معنای تعطیلی کنش سیاسی و مدنی قلمداد نکنیم. واقعیت این است که قزنطینه؛ آزادی را در معرض خطر جدیتری قرار میدهد. آنچه مهم است نباید بحران را مستمسک کنار زدن نظارت عمومی قلمداد کرد. قانونگذاران و مجریان در نبود کنشگرانی که حالا در خانه حبس شدهاند، نباید بتوانند به نفع قدرت سیاسی و انضباط سیاسی همه چیز را کنار گذارند. در واقع در نبود نظارت عمومی و کنش سیاسی ممکن است قوانین مبدل به ابزار بسط و اعمال اقتدار شوند و این چنین امید بازگشت به وضعیت عادی را از میان بردارند. اگر امید به بازگشت به وضعیت عادی از میان رود، اگر همین وضعیت تثبیت شود، آنگاه در واقع آرمان است که از میان میرود و از دست رفتن آرمان برای فردا، مرگ حس آزادی درونی است. این امید را قانون میتواند سرپا نگه دارد. قانون اگر تحت نظارت عمومی باشد، قانون اگر در تعطیلی نهادهای مدنی در دوران قرنطینه نوشته نشود، همواره در مقام یک میثاق عمومی که ساختار حوزه عمومی و مناسبات قدرت و جامعه را تنظیم میکند، میتواند این امید را به وجود آورد که با تغییر شرایط میتوان از هر قانونی که ساخت اجتماعی را برهم میزند، عبور کرد.