رضا کوچکزاده مطرح کرد؛
چرا ناصرالدین شاه نخستین معینالبکای تکیه دولت را خلع کرد؟/ قدیمیترین نسخه شبیهنامه شهادت امام رضا(ع) مربوط به دوره فتحعلیشاه است+تصاویری از شبیهنامههای قاجاری
رضا کوچکزاده درباره مهجور ماندن شبیهخوانی در ایران میگوید: شبیهنامهها مثل غزل سعدی آنقدر برای جامعه فرهیخته دوره خودش ارزشمند محسوب نمیشده که اینها را گردآوری کنند؛ برای همین یک پازل ریز و جزئی داریم که شاید هر تکهای از آن سالهای طولانی از تکه دیگر فاصله داشته باشد.
به گزارش خبرنگار ایلنا، شبیهنامهها نسخههای ارزشمندی از آئینهای نمایشی ایرانی هستند که به نسبت گستردگی که در زمان خود داشتند، امروز دانش اندکی دربارهشان وجود دارد. به دلیل ممنوعیت اجرای تعزیه و شبیهخوانی در دوره پهلوی اول، بسیاری از این آئینها به فراموشی سپرده شد و دسترسی به اسنادی از آن در دورههای بعدی ناممکن شد. «رضا کوچکزاده» که سالهاست به پژوهش روی شبیهنامهها مشغول است، از اهمیت این نسخ و مشکلاتی که در دسترسی به آنها وجود دارد، میگوید. با کوچکزاده به بهانه ارائه پژوهشی با عنوان «بازتابهای امام در شبیهنامههای امام رضا(ع)» درباره شبیهخوانی و فرامتنهای اجتماعی و فرهنگیشان گفتگو کردهایم که میتوانید مشروح آن را در ادامه بخوانید:
پژوهشی که با عنوان «بازتاب امام در شبیهنامههای امام رضا(ع)» تهیه کردید در زمره سلسله پژوهشهایی است که پیش از این درباره شبیهنامهها انجام داده بودید؟
در میانه دهه هشتاد در یک کار نسبتاً گسترده، پژوهشی روی شبیهنامهها داشتم که در کتابی تحت عنوان رضاینامه منتشر شد. بعد از آن سندهای بیشتری در این زمینه پیدا شد و به سمت بازنگری در آن کتاب رفتیم؛ بهطوریکه ویراست دوم، تغییراتی نسبت به ویراست اول دارد. مانند اینکه شبیهنامه کهنتری پیدا شد که تاریخ یافتههای ما را به قبل از آن برمیگرداند. ارائهای که در نشست علمی «حدیث کرامت» از جشنواره سیره امام رضا(ع) دارم، بخشی از همین پژوهش بلندمدت است.
قدیمیترین نسخهای از شبیهنامه که در مورد شهادت امام رضا(ع) پیدا شده، مربوط به میانه دوم حکومت فتحعلی شاه قاجار است
قدیمیترین شبیهنامهای که پیدا کردید مربوط به چه زمانی است؟
مربوط به میانه دوم حکومت فتحعلی شاه قاجار است. قدیمیترین نسخهای که در مورد شهادت امام پیدا شده، به نویسندگی «میرزامحمد تقی نوری مازندرانی» است که بسیار انسان اندیشمند و خردمندی بوده و کتابهای متفاوتی هم نوشته. جالب است که این عالم بزرگ دوره فتحعلیشاه دست به سرودن شبیهنامه زده؛ درحالی که میدانیم در دورههای متفاوتی حتی شاید اکنون، بخشی از کسانی که بهعنوان طلبه میشناسیم با این آئین مخالفت دارند و حاضر نیستند آن را هم بهعنوان شکلی از آئین مذهبی جامعه به رسمیت بشناسند. اما اینکه در آن دوره چنین عالم بزرگواری که اتفاقا دایی و پدر همسر «شیخ فضلالله نوری» هم بوده، دست به سرودن شبیهنامه بزند و تعدادی نسخه جذاب در دوره خودش بنویسد، خیلی عجیب است. جالبتر اینکه عین همان نسخههایی را که در شبیهخوانی سروده، پیشتر به شکل نثر برای مرثیهخوانی در کتاب معروفی به نام «ماتمکده» نوشته بود. در واقع ما دو جور روایت نثر و نظم داریم از مجالسی که ایشان به آن پرداخته و این میتواند سند جذابی برای پژوهشگران باشد.
شبیهنامهها، دستکم آن بخشی که عموم مردم با آن آشنایی دارند در رابطه با شهادت امام حسین علیهالسلام است و طبیعتا باید نسخههای این نوع شبیهنامهها بیشتر باشد؛ برای پژوهش در زمینه شبیهنامههای مربوط به امام رضا(ع) به کدام شهرها رفتید؟
این شبیهنامهها بیشتر اِسنادی هستند؛ شبیهنامههایی که امروز بسیاری از آنها دیگر خوانده و اجرا نمیشوند و تنها با مطالعه سندهاست که متوجه میشویم گستره دانش شبیهنویس آن زمان و معینالبکایی که آن متن را اجرا میکرده، تا چه اندازهای بوده است. در واقع ما بر اساس اسنادی که پیدا میشوند، بیشتر با فرهنگ شبیهخوانی آشنا میشویم. شبیهخوانی صرفاً به روایت شهادت امام حسین(ع) خلاصه نمیشود؛ گرچه به نوعی همه اجراهای شبیهخوانی گریز دارند به صحرای کربلا و خود را به روایت عاشورا متصل میکنند. اما روایت اصلی بسیاری از شبیهنامهها الزاماً ماجرای عاشورا نیست؛ گرچه آغازگر شبیهخوانی میتواند ماجرای عاشورا (به شکل پررنگتر) و مجلس شهادت امام علی(ع) باشد که البته شبیهخوانی شهادت امیرالمومنین در آیینهای اجرایی ما کمرنگتر شده است. اما میتوان گفت این دو، موضوعات آغازین شبیهنامهها و اجرای شبیهخوانی ایرانی بودند. تا بعدها که از گسترش نسخههای اولیه شبیهها و توسعهای که شبیهنگاران دادند، وارد موضوعات متفاوتی میشدیم. به همین دلیل من برای اینگونه از متنها، از واژه تعزیه استفاده نمیکنم. برای اینکه الزاما همه اینکه این مجالس شبیهخوانی «تعزیه» به معنای عزاداری نیستند؛ ما مجلسهای شاد هم داریم یا مجالسی که صرفاً مثل یک نمایش امروزی روایتی را تعریف میکنند بدون آنکه به گونه شادی یا عزا تعلق داشته باشند.
ماجرای عاشورا و شهادت امام علی(ع) موضوعات آغازین شبیهنامهها و اجرای شبیهخوانی ایرانی بودند
برای همین بیشتر از واژه شبیهنامه برای توصیف این گونه متنها استفاده میکنم که بیشتر فرم را معرفی میکند. یعنی کسی که یک رویداد نسبتاً تاریخی را شبیهسازی میکند. میگویم «نسبتاً تاریخی»، چون بسیاری از ماجراهای این شبیهخوانیها میتوانند پیشینه تاریخی نداشته باشند؛ بلکه میتوانند از گسترش یک روایت اولیه شکل گرفته باشند. به ویژه در مورد امام رضا(ع)، ما شبیهنامههای امروزی به معنای امروز نویسنده را داریم. یعنی نویسنده قاجاری در شبیهنامهها، ماجرای دوره خودش را به نمایش درآورده است و ارتباط میان خود و جامعهاش را سعی کرده پیدا کند. از اینرو به نظر میرسد استفاده از واژه «شبیهنامه» باید درستتر از «تعزیهنامه» باشد.
از نظر کمیت و کیفیت این اسناد در چه وضعیتی بودند؟ به چه تعدادی نسخه از نظر تنوع و تکثر رسیدید؟
غالب شبیهنامههای مربوط به امام رضا(ع) که در بین شبیهخوانان رواج دارد مربوط به شهادت امام میشود و یک چهارچوب کمابیش ثابتی هم دارد برای اینکه ازجمله متنهایی است که نسبت به شبیههای عاشورا کمتر اجرا میشود، در حد مجالس شهادت ایشان باقی مانده و شبیهنامههای شهادت هم به لحاظ داستانی خیلی باهم متفاوت نیستند. گرچه بههرحال هر شبیهنامهای که نوشته میشود با اینکه چهارچوب اولیه داستانشان شبیه هم هست اما دستکاریهایی هم در شعرها، پرداخت و شخصیتسازی تا حدی انجام میشده است. بنابراین ممکن است شما همین حالا اگر شبیهنامههای شهادت امام حسین(ع) را جستجو کنید مجالس زیادی پیدا کنید که یک عنوان دارند اما هیچ سنخیتی باهم ندارند و فقط چهارچوب اصلی داستان همانند است. در شبیهنامههای شهادت، این محدودیت وجود دارد اما نسخههای دیگری که برای نمونه به کرامت امام و یا نسبت جامعه زیسته شبیهنگار با امام و ارادت دلی که به ایشان دارد، میپردازد تنوعشان زیاد است.
مجالس شبیهخوانی کمکم با حذف شبیه از آئینهای جاری و زنده جامعه، فراموش میشوند و وقتی بعد از ممنوعیتهای دوره پهلوی اول باز شبیهخوانی شروع به حرکت میکند و حتی در جشن هنر شیراز به آن بهعنوان یک آئین هنری نگاه میشود، دیگر شبیه جسم نیمهجانی است که قدرت زیستاش را از دست داده. بنابراین دیگر نمیتواند دچار تحول چندانی شود و سعی میکند بخشی از گذشتهاش را یادآوری و صرفا آنها را به شکلی موزهوار اجرا کند
نسخههایی که من در این مجموعه دارم به سه دسته تقسیم میشود؛ بخشی از آن به شهادتنامهها میپردازد که گفتم تنوعشان کم است، بخشی به زندگی امام و جامعه زیسته شبیهنگار میپردازد که تنوع بیشتری دارند اما به سختی پیدا میشوند. چون خیلیهایشان امروز دیگر در دسترس شبیهخوانان ما نیستند و فراموش شدهاند. اینها اتفاقا نسخ عجیبی هستند؛ یعنی داشتند مجالس شبیه ما را از شکل تاریخی خود جدا کرده و به جامعه اکنون در دوره خودشان متصل میکردند. اما متاسفانه کمکم با حذف شبیه از آئینهای جاری و زنده جامعه، فراموش میشوند و وقتی بعد از ممنوعیتهای دوره پهلوی اول باز شبیهخوانی شروع به حرکت میکند و حتی در جشن هنر شیراز به آن بهعنوان یک آئین هنری نگاه میشود، دیگر شبیه جسم نیمهجانی است که قدرت زیستاش را از دست داده. بنابراین دیگر نمیتواند دچار تحول چندانی شود. سعی میکند بخشی از گذشتهاش را یادآوری کند و صرفا آنها را به شکلی موزهوار اجرا کند. بنابراین دیگر زنده نیست که چندان دچار تحول و تنوع شود. از اینرو مجالسی که وارد حیطههای تازهای شدند، آرامآرام فراموش میشوند و تنها همان مجالس اصلی با همه دستکاریهایی که در آنها رخ میدهد باقی میمانند و امروزه خیلی از عنوانها دیگر حتی به گوش خود شبیهخوانان حرفهای ما هم نرسیده است.
دسته سوم هم شامل شبیهنامههایی است که الزاما بر شخص امام رضا(ع) متمرکز نیستند اما امام در آنها حضور دارد؛ مثل مجلس شهادت حضرت شاهچراغ یا وفات حضرت معصومه و امامزاده داود(ع).
اما برای من آن بخش زندگی معاصر شبیهنویس خیلی جذاب و پر تنوع است؛ البته پرتنوع نسبت به مجالس شهادت امام رضا(ع). چراکه آنها وارد قصهپردازی به معنای مرسوماش و پرداخت روایت تئاتری به شکل سنتی شدند و سعی کردند کمی به ماجرای روزمره زندگی نزدیک شوند. خوشبختانه از این نمونهها چندتایی باقی مانده و در عین اینکه اجرا نشدند اما امروز به واسطه علاقهای که احتمالا یک گردآورنده به آنها پیدا کرده به دست ما رسیدند. اما در پاسخ به سوالتان باید بگویم هیچکدام از اینها بهطور متمرکز در یکجا نبودند؛ هر کدام از اینها در بخشی از روند پژوهشهای من در مورد شبیهنامهها که در جاهای مختلف انجام گرفت، پیدا شده و بهم پیوستند.
شبیهنامهها مثل غزل سعدی آنقدر برای جامعه فرهیخته دوره خودش ارزشمند محسوب نمیشده که اینها را گردآوری کنند؛ برای همین یک پازل ریز و جزئی داریم که شاید هر تکهای از آن سالهای طولانی از تکه دیگر فاصله داشته باشد
با توجه به پراکندگی اسنادی که گفتید آیا در این پژوهشها به اسنادی درباره اجرای شبیهنامههای امام رضا(ع) هم دست پیدا کردید که به جزئیاتی از پیشینه شبیهخوانی در شهرها هم دسترسی داشته باشیم؟
جهان شبیهخوانی برای من یک پازل بسیار پراکنده و ریزریز است؛ چون اساسا شبیهنامهها مثل غزل سعدی آنقدر برای جامعه فرهیخته دوره خودش ارزشمند محسوب نمیشده که اینها را گردآوری یا مثل گلستان سعدی تذهیب کنند و چندین نسخه از آن رونویسی و نگهداری کنند. اصلا با این نگاه به شبیهخوانی نگریسته نمیشده برای همین یک پازل ریز و جزئی داریم که شاید هر تکهای از آن سالهای طولانی از تکه دیگر فاصله داشته باشد. پیدا کردن هر تکه از آن میتواند حدسهای ما را کمی کاملتر کند و دقت پژوهشیمان را بالاتر ببرد. پیش از اینها نیاکان ما در پژوهش روی شبیهنامهها مثل آقای بهرام بیضایی، مایل بکتاش، عنایتالله شهیدی و... خیلی از این فواصل را با شایدها و احتمالات پر کردند اما خوشبختانه با تلاشهایی که انجام شد، توانستیم یکسری از نسخههای اصل مثلا مربوط به تکیه دولت را احیا و بازیابی کنیم و روی آنها فهرستنویسی فنی انجام دهیم و منتشر کنیم. پس از کشف این نسخههای کهن، دانش ما تا حدی نسبت به این شبیهنامهها بیشتر شد. حالا در مورد اجرا هم چنین ماجرایی است؛ هر قسمتی ممکن است در یکجا بازتاب پیدا کرده باشد. مثلا شاید قطعاتی از این پازل ما در سفرنامهها یا گزارشهای کنسولی گردشگران خارجی بازتاب پیدا کرده باشد و از خلال مرور آنها به نکاتی دست پیدا میکنیم. یا بخشی دیگر در اسناد خانوادگی است که آگاهیبخشی تعدادی از کتابخانههای بزرگ ملی، باعث شد بخشی از این نسخهها از گوشه خانهها خارج و برای نگهداری به کتابخانهها تقدیم شود. در کتابخانه شروع به بازخوانی این اسناد شد و نکات تازهای از شیوه مردم آن روزگار به دست بیاوریم که بخشی از آن برمیگردد به اجرای شبیهخوانی یا اجرای نمایشهای شاد.
یکسری از اسناد مالی دو سال از حکومت دوره ناصرالدین شاه قاجار در دوره ریاست آقای رسول نجفیان بر کتابخانه مجلس، منتشر شد که جزئیاتش دست همه حسابداران امروزی را از پشت میبندد؛ چون آنقدر دقیق و جزئی است که همه افسانهپردازیهایی که در مورد قاجاریه کرده بودند باید دور بریزیم که میگفتند مشت در کیسههای طلا و بدون شمارش به کسانی سکه هبه میکردند
از طریق این نسخ کورمالکورمال به سمت کشف شبیهخوانیها میرویم تا بتوانیم این پازل را بهم متصل کنیم. ولی اینکه به صورت مدون در جایی حتی اسناد دولتی به آن پرداخت شده باشد، خیر. بسیار نادر است. مثلا یکسری از اسناد مالی دو سال از حکومت دوره ناصرالدین شاه قاجار در دوره ریاست آقای رسول نجفیان بر کتابخانه مجلس، منتشر شد که جزئیات آن دست همه حسابداران امروزی را از پشت میبندد؛ چون آنقدر دقیق و جزئی است که همه افسانهپردازیهایی که در مورد قاجاریه کرده بودند باید دور بریزیم که میگفتند مشت در کیسههای طلا میکردند و بدون شمارش به کسانی سکه هبه میکردند. چون با این اسناد مالی دقیق چنین کاری امکانپذیر نبوده است.
این اسناد مالی به شیوه شبیهخوانیها هم اشارهای داشت؟
یکی از نکاتی که در این اسناد کشف شد در مورد مبالغی بود که به شبیهخوانان تکیه دولت پرداخت میشد بابت ۱۰ روزی که در ماه محرم و هر روز در دو بخش، اجرا میکردند. این شبیهخوانیها یک بخش «ظهر» که بعد از نماز ظهر آغاز و تا غروب ادامه مییافت و دیگری بخش «شب» که بعد از نماز مغرب و عشا این مجالس شروع میشد و تا پاسی از شب ادامه داشت. در جزئیات این اسناد و بخشهای هزینهکرد، میتوانیم به نکاتی پی ببریم که تا آن زمان اطلاعی نداشتیم. به همین ترتیب، در جاهای دیگر هم چنین اسنادی خیلی به سختی پیدا میشوند ولی هر سندی که یافت میشود میتواند ابهامهای ما را در مورد هنر شبیهخوانی ایران و گستره فرهنگیاش از بین ببرد و سند دستاولی برایمان رو کند و اشاراتی داشته باشد که اینها چگونه اجرا و چگونه برایشان هزینه میشد.
در دوره ناصری، مبلغی که «معینالبکاء» برای شبیهگردانی میگرفته به نسبت امامخوان آن دوره، حدود ۲۵ برابر بیشتر بوده است
مثلا یکی از سندهای جالب این است که مبلغی که «معینالبکاء» برای شبیهگردانی میگرفته به نسبت امامخوان آن دوره، حدود ۲۵ برابر بیشتر بوده. این نشان میدهد کارگردان به معنای فنی کلمه در مقابل دولت آنزمان جایگاهی داشته و میدانستند که این آدم کاری بسیار فراتر از یک شبیهخوان حرفهای میکند بنابراین برایش این فاصله مزدی را قائل بودند. یا مثلا جزئیاتی را در نظر گرفتند که خیلی جذاب است؛ اگر امروز برآوردی حتی برای فیلمهای سینمایی کارگردانان بزرگمان کنیم، باز چیزهایی را در نظر نمیگیریم. مثلا اگر دستگاهی خراب شد یا دکور صحنهای ویران شد باید چه کار کنیم؟ پیش میرویم و اگر به چنین مشکلی برخوردیم آنوقت دربارهاش تصمیم میگیریم. اما در شبیهخوانی تکیه دولت برای این مسائل، ردیف بودجهای کنار گذاشته شده بود. مبلغی در نظر گرفته شده بود تا اگر وسایل تعزیه هنگام اجرا خراب شد تا اجرای بعدی که چند ساعتی بیشتر تا آن فاصله نداشته، این وسایل را تعمیر یا دوباره خریداری کنند. این پیشبینیها نشان میدهد که با آدمهای هوشمند و بسیار فنی روبهرو بودهایم؛ آدمهایی که به آینده هنرشان و مهارتهای حرفهایشان توجه میکردهاند.
در شبیهخوانی تکیه دولت ردیف بودجهای کنار گذاشته شده بود تا اگر وسایل تعزیه هنگام اجرا خراب شد تا اجرای بعدی که چند ساعتی بیشتر تا آن فاصله نداشته، این وسایل را تعمیر یا دوباره خریداری کنند
بنابراین بله، این اسناد خیلی گستردگی دارند و ما نمیدانیم از این نسخهها چندتا و به چه شکلی دقیقا اجرا میشدند. در مورد نسخه «ترکمن» که به دوره ناصرالدین شاه برمیگردد این را میدانیم که بخشی از ترکمنها در مسیر جاده خراسان راهزنی میکردند و کسانی که میخواستند برای زیارت بروند گرفتار آنها میشدند. این نسخه، چنین روایتی را دنبال میکند و اینکه امام رضا(ع) دستگیرشدگان را میرهاند. این نسخه بخشی از روزگار مردم در دوره ناصرالدین شاه را روایت میکند. جالب است بدانید آنطور که آقای «ابراهیم بوذری» در کتابش آورده این را «میرعزا» برای اولین بار سرود؛ او که در یکی دو سال اول راهاندازی تکیه دولت معینالبکای تکیه بود این نسخه را در پیشگاه شاه اجرا میکند اما به ناصرالدین شاه برمیخورد که تو داری جامعه من را ناامن نشان میدهد و به همین دلیل از معینالبکائی او را خلع و سپس «محمدباقر معینالبکاء» را جایگزیناش کرد. البته سند دیگری برای تائید این حرف پیدا نکردیم جز گفتههای آقای بوذری. اما جالب است که آنقدر شبیهنویس به مساله روز نزدیک میشود که خطر بیکاری را هم به جان میخرد تا بتواند آئینه روزگار خودش باشد و مملکت را متوجه اتفاقات اکنونی کند. اینها سندهای بسیار پراکندهای است که از جاهای مختلف به دست آمده.
«میرعزا» که اولین معینالبکای تکیه دولت بود، نسخه شبیهنامه «ترکمن» را در پیشگاه شاه اجرا میکند؛ اما به ناصرالدین شاه برمیخورد که تو داری جامعه من را ناامن نشان میدهد و به همین دلیل از معینالبکائی او را خلع و سپس «محمدباقر معینالبکاء» را جایگزیناش کرد
رضا کوچکزاده
به جز پراکندگی اسناد و عدم دسترسی مناسب به آنها، با چالشهای دیگری هم در این سالها برای پژوهش روی شبیهنامهها روبهرو بودهاید؟
مشکل که کم نیست؛ اما پژوهشگر یاد میگیرد با آنها دست و پنجه نرم کند. آنچه که برای من و بسیاری از همکارانم در حوزه پژوهش قابل هضم نیست، دلسردیها و ناامیدیهایی است که از عدم درک و مدیریت مناسب بسیاری از مسئولانمان شکل میگیرد. جالب است که همچنان با اینکه فکر میکنیم مثلا در جامعهای فرهنگی بهسر میبریم که تا حدی سازوکار فرهنگی بر آن حاکم است و بسیاری از نهادها و زیرمجموعههایشان و حتی سازمانهای نیمهخصوصی هستند که بودجههای بزرگ دولتی دارند و بخش بزرگی از بودجه سال برای آنها بسته میشود، اما به محکمی میتوانم بگویم برای هیچکدام از این ارگانها اولویتی برای فرهنگ ایرانی وجود ندارد. به ویژه برای کسی که بخواهد روی فرهنگ شبیهخوانی و نمایشهای ایرانی بهطور گستردهتر کار کند.
برای هیچکدام از نهادها و زیرمجموعههایشان و حتی سازمانهای نیمهخصوصی که بخش بزرگی از بودجه سال دولت برای آنها بسته میشود، اولویتی برای فرهنگ ایرانی وجود ندارد
نه حتی آنها که داعیهدار پژوهشهای اسلامی هستند، برای این موضوعات ارزشی قائلاند و نه برای کسانی که پژوهشهای فرهنگی و اجتماعی انجام میدهند اهمیتی دارد. میدانید که شبیهنامهها گستره وسیعی دارند و دانشهای متفاوتی ازجمله مردمشناسی، جامعهشناسی و تاریخ و فرهنگ عامه و ادبیات عامیانه میتواند به آن وصل شود و این علوم میتوانند منابع بکری برای جستجویشان در شبیهنامهها و شبیهخوانیها پیدا کنند. اما وقتی برای مسئولان ما در هر ردهای این موضوعات بیارزش تلقی میشود، ممکن است در کتابخانههای مهمی مانند کتابخانه ملی یا آستان قدس رضوی نسخههای ارزشمندی از شبیهنامهها نگهداری شود اما هیچکدام از مسئولان در دورههای کاریشان اهمیت این نسخ را نمیدانند؛ حتی در حد اینکه فهرستنویسی و ثبت کتابخانهای شوند و امکان دسترسی پژوهشگران به آنها فراهم شود. برای همین بهنظر میرسد مدیران ما هنوز به اهمیت این سندها پی نبردهاند. ترس همیشگی من این است که هر چه زمان میگذرد این سندها بیشتر در گوشه خانهها یا کتابخانههای دیوانی از بین بروند؛ پیش از آنکه احیا و ثبت شوند و ما آخرین سندهای بازمانده این پازل بزرگ را از دست بدهیم و هیچوقت نتوانیم به حقیقت ماجرا پی ببریم و پژوهشهای نوینی روی آنها انجام دهیم.
بخش مهمی از شبیهنامهها از بین رفته چون شبیهخوانان ما بهخاطر علاقه قلبی یا اعتقاد دینی به کارشان، وصیت میکردند شبیهنامههایی که در طول زندگیشان کار کردند را هنگام مرگ با آنها دفن کنند یا شبیهخوانان سالخوردهای که فکر میکردند دیگر نمیتوانند شبیهخوانی کنند نسخهها را به آبِ روان میسپردند
ضمن اینکه میدانید بخش مهمی از شبیهنامههای ما از دست رفته است چون شبیهخوانان ما بهخاطر علاقه قلبی یا اعتقاد دینی به کارشان، وصیت میکردند شبیهنامههایی که در طول زندگیشان کار کردند را هنگام مرگ با آنها دفن کنند. علاوه بر این، بخشی دیگر از شبیهخوانان سالخورده که فکر میکردند دیگر نمیتوانند شبیهخوانی کنند نسخهها را به آبِ روان میسپردند. میدانیم که خلوص نیت داشتند و میخواستند به اصطلاح دست ناپاکی به نام ائمه در این اسناد نخورد اما با این کار باعث شدند دست ما پژوهشگران از این اسناد ارزشمند کوتاه شود! برای همین کوچکترین سند باقی مانده از شبیهخوانیها حکم کیمیا را دارد و میتواند برای کسی که دنبال حقیقت میگردد بسیار ارزشمند باشد.
کوچکترین سند باقی مانده از شبیهخوانیها حکم کیمیا را دارد
برای همین بسیار آزار میبینم وقتی میبینم همین اندک نسخ باقی مانده هم از پژوهشگران و حتی شبیهخوانان امروزی ما دریغ میشود. برای همین است که بهطور مثال بخش بزرگی از شبیهخوانیهای امروزی که با هزینه بالا مقابل تئاتر شهر و خانه هنرمندان اجرا میشود، از نسخ پرغلط و اجرایی پر ایراد است. چون آنها هم از این فرهنگ دور مانده و نمیتوانند از اصل نسخهها بهخوبی استفاده کنند. این موارد به نظرم مهمترین مسائلی است که پژوهشگر شبیهنامهها با آن دست به گریبان است. بسیاری از مدیران حتی برای صرفا رویت یک نسخه از سوی پژوهشگر مخالفت کرده و گفتهاند «حیف است، این نسخه از بین میرود»، آیا اینکه کسی نتواند آن را بخواند و در پستوهای کتابخانهها بماند تا از بین برود جذابتر از این است که یک پژوهشگر بتواند زیرمتن این نسخهها را بخواند و به ما بگوید اساسا چه اهمیتی داشتهاند؟ آزاردهنده است که در دوره مدرن با چنین تفکراتی روبهروییم و کسی حاضر به کمک در هیچ زمینهای نیست.
گفتگو: سبا حیدرخانی