خبرگزاری کار ایران

هوشنگ گلمکانی مطرح کرد؛

تاثیرات مسعود کیمیایی از پرویز دوایی/ هرکه پرخاشگرتر باشد منتقد بهتری است/ شاید فراستی ملاحظاتی که به او سپرده‌اند را در نقد بیان می‌کند/ چطور می‌شود فیلم‌های تحسین شده را تخریب و آثار دم‌دستی را تحسین کرد؟!

تاثیرات مسعود کیمیایی از پرویز دوایی/ هرکه پرخاشگرتر باشد منتقد بهتری است/
شاید فراستی ملاحظاتی که به او سپرده‌اند را در نقد بیان می‌کند/ چطور می‌شود فیلم‌های تحسین شده را تخریب و آثار دم‌دستی را تحسین کرد؟!
کد خبر : ۹۱۴۵۰۹

هوشنگ گلمکانی می‌گوید: متاسفانه نارضایتی عمومی که برای همه از شرایط‌شان وجود دارد، سبب شده تا جامعه به نقد تخریبی گرایش پیدا کند. اکنون نقد فیلم تبدیل به پرخاشگری شده و هرکه پرخاشگرتر باشد منتقد بهتری است. در صورتی که لفظ مقوایی به فیلم‌ها دادن، کاری ندارد؛ منتقد باید توانایی تحلیل داشته باشد.

به گزارش خبرنگار ایلنا، نمی‌توان نقش‌هایی که منتقدان در طول تاریخ پرفراز و نشیب سینما بر این صنعت گذاشته‌اند را نادیده گرفت. به اعتراف برخی از فیلمسازان، بسیاری از منتقدان نه تنها سبب بالا رفتن سواد سینمایی مخاطبان شده‌اند بلکه در جریان فیلمسازی کارگردان‌های مختلف نیز تاثیرگذار بوده‌اند. درباره جایگاه نقد در سینمای ایران با هوشنگ گلمکانی (دبیر نویسندگان مجله فیلم) گفتگو کردیم.

نقد چه جایگاهی در سینمای ما دارد و در این سال‌ها تا چه اندازه در بهبود کیفیت فیلم‌های سینمای ایران تاثیرگذار بوده؟

نقد در سینمای ایران همان جایگاهی را دارد که در دنیا دارد. به هر حال نقد یک مقوله جدی است که دغدغه تماشاگران جدی سینماست. نقد برای مردم عادی که سینما برایشان سرگرمی است، اهمیتی ندارد. نهایت اهمیتش این بوده که تهیه‌کننده یا پخش‌کننده فیلم، جمله‌ای مثبت و تحسین‌آمیز از نقد یک منتقد را درباره فیلم استخراج و به عنوان شعار تبلیغاتی استفاده می‌کند. نقد برای تماشاگر عام فقط در همین حد اهمیت کاربرد دارد ولی برای تماشاگر جدی سینما، یک موضوع جدی است. این دسته از تماشاگران هم در اقلیت قرار دارند. جایگاه نقد در سینما اعتبار دادن به فیلمسازهایی است که فیلم‌های جدی و هنری می‌سازند. فیلم‌های تجارتی جوابشان را از گیشه می‌گیرند و فیلم‌های هنری از جشنواره‌ها و مراکز فرهنگی و منتقدان.

تاثیری که مسعود کیمیایی از پرویز دوایی گرفت و «قیصر» را ساخت

آیا نقد توانسته در بدنه فیلمسازها هم تاثیرگذار باشد و سبب تغییر جهت فیلمسازی کارگردانی شود؟

در این مورد آماری وجود ندارد. البته نشانه‌هایی هست که در نقل‌قول‌ها و مصاحبه‌های افراد مختلف گفته شده. معروف‌ترین این روایت‌ها مربوط به مسعود کیمیایی و تاثیری است که پرویز دوایی روی او گذاشت و پس از فیلم «بیگانه بیا» به مسعود کیمیایی گفته بود که درباره آن دنیا و آدم‌هایی که می‌شناسی فیلم بساز. بعد از آن کیمیایی با تغییر در مسیر فیلمسازی‌اش، «قیصر» را ساخت. در موارد دیگری هم حتما نقد تاثیرهایی گذاشته، اما این تاثیرها به صورتی نبوده که اعلام و در کتابچه یا فایلی ثبت شود. این موارد بیشتر در ذهن و دل فیلمسازها می‌ماند و شاید مثلاً در مصاحبه‌ای گفته شود.

 به خاطر دارم در دهه شصت که «فیلم» تنها مجله سینمایی بود سینماگرانی از تاثیرهای نقدهای منتشرشده در مجله می‌گفتند و اینکه حتی تاثیر مستقیم گذاشته بر کار بعدی‌شان و سبب شد تا از فلان پروژه صرف‌نظر کنند و به سراغ پروژه دیگری بروند یا میانه‌شان با تهیه‌کننده به هم بخورد یا برعکس. همچنین تاثیری که نقدهای مجله بر مسئولان سینمایی گذاشته و باعث شده صدور مجوز ساخت فیلم بعدی فیلمسازها دشوارتر یا آسان‌تر شود و ما جسته‌گریخته این خبرها را می‌شنیدیم. به هر حال این تأثیرها در جایی ثبت نشده اما نمی‌توان تاثیر نقد را نادیده گرفت. حتی آن فیلمسازهایی که می‌گویند نقد نمی‌خوانیم، نقد برایشان مهم بوده و آن را دنبال می‌کنند. به عنوان مثال آقای حاتمی‌کیا چند سال پیش در یکی از برنامه‌هایی که مربوط به منتقدان بود، گفت که گاهی از روی خشم و دلخوری می‌گویم نقد نمی‌خوانم ولی مجله که بیرون می‌آید، حتما آن را می‌گیرم و به خلوت خودم می‌برم از سر تا ته آن به‌خصوص نقد فیلم‌های خودم را می‌خوانم.

اغلب فیلمسازها، منتقدها را به عنوان طُفِیلی‌ معرفی می‌کنند!

اصولا در دنیا، فیلمسازها و منتقدها میانه خوبی با یکدیگر ندارند و اغلب فیلمسازها، منتقدها را به عنوان طُفِیلی‌هایی می‌شناسند. محسن مخملباف یک زمانی گفته بود که منتقدها فیلمسازهای ورشکسته و ناموفق هستند؛ کسانی که می‌خواستند فیلم بسازند ولی چون نتوانستند، منتقد شدند و تلویحا منظورش این بود که عقده‌ای شده‌اند و حسادت هم می‌کنند. سیدمحمد بهشتی مدیرعامل بنیاد فارابی در دهه ۶۰ گفته بود منتقدها قارچ‌هایی هستند که در کنار درخت تنومند سینمای ایران روییده‌اند. در دنیا هم به همین صورت است. از برگمان و کوروساوا تا هیچکاک و افراد دیگر، هیچکدام به منتقدان علاقه نداشتند. همه فیلمسازها صابون منتقدهای غرغرو به تن‌شان خورده، حتی آنهایی که فیلم‌های شاهکاری ساخته‌اند و بنابراین دل خوشی از منتقدان ندارند. منتقدها هم مثل هر آدم دیگری برداشت‌های خودشان را از فیلم می‌گویند و این برداشت‌ها ممکن است، در مواردی پرت و در مواردی اصلا ربطی به چیزی که در ذهن فیلمساز بوده، نداشته باشد و از نظر آنها مسخره بیاید. فکر می‌کنم منتقدها حتما روی فیلمسازهایی تاثیر گذاشتند اما برای آن سند و مدرکی وجود ندارد. فقط کسانی که پرونده فیلمسازهای مختلف را مرور و تحلیل می‌کنند، می‌توانند استنباط‌های خود را در تفسیرهای‌شان بگویند.

مرکز استراتژیک ریاست جمهوری و برنامه هفت تنها به نقد سیاسی آثار پرداخته‌اند

به تازگی مرکز استراتژیک ریاست جمهوری هم به نقد فیلم‌های جشنواره فجر پرداخته است. آیا این گزارش‌ها می‌تواند تاثیری در روند سینمای ایران داشته باشد؟

من اتفاقا گزارش سال اخیر این مرکز را دیدم. این بیشتر یک گزارش با نگاه سیاسی از دریچه سیاست‌های نظام یا دولت است تا تحلیل کنند فیلم‌های سینمای ایران تا چه حد با اهداف نظام هماهنگ است یا مغایرت دارند. کاربرد این گزارش‌ها در همین حد است و نقد هنری نیستند. این همان کاری است که برنامه «هفت» هم در تلویزیون انجام می‌دهد. به نوعی آنها هم بیشتر نقد سیاسی و به اصطلاح خودشان استراتژیک و راهبردی می‌کنند تا نقد هنری.

فراستی می‌گوید: «نقد یعنی تخریب» و من از این تعریف حیرت زده می‌شوم

آثار برگمان، فورد و هیچکاک را چطور تخریب کنیم؟!

نقدهای سیاسی این گزارش‌ها و همین طور برنامه هفت تاثیرات عمده‌ای روی مخاطب عام سینما می‌گذارد که شاید خیلی به خواندن نقدهای تخصصی هم نپردازند. آیا نقد در سینمای ما بیشتر معطوف به برداشت‌های سیاسی از آثار مختلف نشده است؟ 

بله. همین طور است. به هر حال مردم عادی با همین پدیده نقد شفاهی تلویزیونی با مفهوم نقد آشنا می‌شوند و تصور می‌کنند که نقد یعنی همین حرف‌ها؛ یعنی ایراد گرفتن، یعنی تلاش برای عیب پیدا کردن و ابراز آن‌ها به صورت پرخاش. مسعود فراستی که مروج این مدل نقد در فضای عام است، در مصاحبه‌ای تصویری که خارج از تلویزیون بود، گفته بود «نقد یعنی تخریب». و من در حیرتم که این تعریف از کجا درمی‌آید و کدام تئوریسین نقد فیلم و زیبایی‌شناسی چنین تعریفی برای نقد داده است. چندین مرتبه هم گفته که در نقد باید اثری را ویران کنیم تا بعد از درون آن بشود یک چیز خوبی از کار درآورد یا درنیاورد. در حالی که اگر نقد به معنای تخریب باشد؛ نقد اثری که خود آن منتقد هم به آن علاقه دارد و معتقد است فیلم خوبی است، به چه صورت باید باشد و کجای آن را باید تخریب کرد؟ مثلا برای نقد فیلم‌های آقای برگمان که آقای فراستی به آن علاقه‌مند است، یا آثار مورد علاقه‌اش از فورد و هیچکاک چه چیز را باید تخریب کرد؟

متاسفانه نارضایتی عمومی که برای همه از شرایط‌شان وجود دارد، سبب شده تا جامعه به این مدل نقد تخریبی گرایش پیدا کند. یعنی من هرچیزی را دیدم بگویم مزخرف، آشغال و مقوایی بود و پرخاش کنم. اکنون نقد فیلم تبدیل به پرخاشگری شده و هرکه پرخاشگرتر باشد منتقد بهتری است. در صورتی که لفظ مقوایی به فیلم‌ها دادن، کاری ندارد؛ منتقد باید توانایی تحلیل داشته باشد

نقد یعنی تحلیل؛ یعنی اینکه توضیح دهید این فیلم چطور اثری است. حتی مزخرف‌ترین و مبتذل‌ترین فیلم را هم می‌شود نقد کرد، تحلیل کرد و توضیح داد که این چطور اثری است و مختصات آن چیست. بدون پرخاش و فحش و فضیحت. اینکه چنین اثری در چه شرایط اجتماعی و فرهنگی به وجود آمده است. هرکدام از نشانه‌شناسی‌های آن دلالت بر چه چیزی دارد. این یعنی نقد. گفتن اینکه فلان فیلم مقوایی است و فلان شخصیت درنیامده، کاری ندارد. منتقد باید توانایی تحلیل داشته باشد. تحلیل و تحلیل. باید بگوید این اثر مزخرف و مقوایی، چه ویژگی‌هایی دارد، حتی از حیث زیبایی‌شناسی‌اش که ممکن است زشت و سطح پایین هم باشد. بگوید حاصل چه شرایطی بوده و چطور به وجود آمده است؟ تناسب‌ها یا بی‌تناسبی‌های درونی آن چیست و تمام چیزهایی که منجر به تحلیل می‌شود را بیان کند. ما حتی اگر بخواهیم آثار جان فورد، هیچکاک یا هر اثر شاهکار دیگری را نقد کنیم، ابتدا باید توانایی تحلیل آثار آنها را داشته باشیم، نه اینکه آنها را تخریب کنیم. اصلا چه چیز این آثار را می‌توان تخریب کرد؟ ما درباره آنها می‌گوییم که فیلم‌های خوبی است، پس کجای آن را باید تخریب کنیم؟ متاسفانه شرایط ناهنجاری در جامعه ایجاد شده و یک نارضایتی عمومی برای همه از شرایط‌شان وجود دارد و همین سبب شده جامعه به این مدل نقد گرایش پیدا کند. یعنی من هرچیزی را دیدم بگویم مزخرف، آشغال و مقوایی بود و پرخاش کنم. بعد درباره چنین منتقدی می‌گویند: بَه‌بَه چقدر منتقد واردی‌ست و چقدر جسورانه نقد می‌کند. و کسی که تحلیل می‌کند و توضیح می‌دهد به عنوان آدم محافظه کار معرفی می‌شود. اکنون نقد فیلم در جامعه ما تبدیل به پرخاشگری شده است. هرکه پرخاشگرتر باشد منتقد بهتری است.

فراستی سلیقه خودش همراه با  ملاحظاتی که به او سپرده‌اند را در نقد بیان می‌کند

 چطور می‌شود فیلم‌های تحسین شده را تخریب و فیلم‌های دم‌دستی را تحسین کرد؟!

باتوجه به توضیحاتی که دادید، آیا می‌توان گفت در شرایط کنونی نقد منحصر به افرادی همچون مسعود فراستی شده است؟ یا اینکه هر منتقدی به خودی خود دارای رسانه‌ای بوده و از طریق آن می‌تواند حرف خود را به گوش مخاطبان و عوامل فیلم‌ها برساند؟

من قبل از اینکه منتقد باشم، خودم را یک ژورنالیست می‌دانم. ۴۸ سال کارم این است و بجز نقدها و مطالبی که خودجوش برای پاسخ به ندای درونم می‌نویسم بنا به وظیفه رسانه‌ای خودم هم نقدهایی می‌نویسم. اما در همان‌ها هم به درون خودم پاسخ می‌دهم و برای خوش‌آمد کسی چیزی نمی‌نویسم. آقای فراستی بنا بر سیاست‌هایی که صداوسیما دارد، به هر دلیلی که من نمی‌دانم چیست، مناسب تشخیص داده شده و سکان نقد شفاهی و تصویری را در دست دارد و سلیقه خودش را همراه با ملاحظاتی که احتمالا بر دوشش گذاشته شده انجام دهد. وگرنه آدم در می‌ماند که چطور او درباره فیلم‌هایی که اقبال عمومی منتقدان را در پی دارد، آن واژه‌های منفی را به کار می‌برد و اغلب می‌گوید بعد از دیدن ده دقیقه فیلم از سینما بیرون آمده اما در مقابل فیلم‌های پیش‌پاافتاده‌ای را تحسین می‌کند. خب این تعجب‌آور است. با اینکه خوشبختانه در این سال‌ها رسانه‌ها گسترش پیدا کرده و از حالت انحصاری بیرون آمده اما طبعا هیچ رسانه‌ای فعلا به اندازه تلویزیون برد ندارد. بنابراین آن صدا بیشتر شنیده می‌شود و آن الگو برای یک جامعه خشمگین ناراضی الگوی مطلوب‌تری به نظر می‌آید. وگرنه در همین تلویزیون گاه و بی‌گاه منتقدهایی هم می‌آیند که حرف‌های تحلیلی درستی می‌زنند که بدون پرخاشگری بیان می‌شود ولی آنها زیاد ماندنی نمی‌شوند. برخی از مردم پرخاش را دوست دارند. آنها دوست دارند سر چهارراه، یک دعوا را تماشا کنند تا بحث و مکالمة دو آدم مودب و موقر را. چون اکشنی در آن نیست.

حق نداریم در نقد کسی را تحقیر کنیم

البته رسانه هم در این موضوع تاثیر به‌سزایی داشته است. چراکه می‌توانست سلیقه مخاطب را به گونه‌ای دیگر تربیت کند؟

بله. این سیاست آن رسانه است. باید دید که هر رسانه‌ای، چه کسانی و چه لحنی را برای موضوع نقد انتخاب می‌کند. خود ما از ۳۸ سال پیش که مجله فیلم را شروع کردیم، یکی از اصول کارمان این بود که لحن مناسب را برای نقد رعایت کنیم و به کسی توهین نکنیم. حتی اگر فیلم بدی ساخته شده، سازنده آن را تحقیر نکنیم. توضیح دهیم که چرا این فیلم بد بوده و ضعیف است. اما حق نداریم کسی را تحقیر کنیم. ولی شما می‌بینید که در آن برنامه‌ها با چه لحن و ادبیاتی فیلم‌ها مثلا «نقد» می‌شود.

مخاطب امروز سینمای ایران تا چه اندازه به منتقد توجه می‌کند و بر اساس نظر منتقد به دیدن فیلم‌هایی می‌رود؟

در مورد این هم آمار و تحقیقی وجود ندارد. حتی اگر تحقیقی هم وجود داشته باشد، آن تحقیق کاملا قابل اتکا نیست. اما همانطور که عرض کردم، نقد فیلم یک موضوع جدی برای تماشاگران جدی است. تماشاگران جدی هم بر اساس ذوق و سلیقه خود همانطور که فیلمساز و فیلم مورد علاقه دارند، اگر به مقوله نقد نیز علاقمند باشند، منتقد مورد علاقه هم دارند و بر اساس نظرات آن تصمیم می‌گیرند که به دیدن فیلمی بروند یا نروند. این موضوع محدود به جمع کوچکی بوده که شاید بتوان بر اساس ارزیابی کلی گفت حدود ۱۰ درصد از مخاطبان کل سینما را شکل می‌دهند.

آیا توصیه‌های منتقدان به مخاطبان در این سال‌ها سبب بالا رفتن سواد سینمایی آنها برای انتخاب فیلم‌ها شده است؟

به نظر من الان در مجموع تماشاگرهای سینما نسبت به ۳۰، ۴۰ سال پیش حتما تماشاگرهای آگاه‌تر و خوش‌سلیقه‌تری هستند که بخشی از آن به خاطر منتقدها بوده و بخش دیگر به خاطر امکاناتی است که در اختیار کل بشریت قرار گرفته است. به نوعی اکنون فیلم‌های بسیاری در اختیار مردم قرار دارد و فیلم دیدن آسان‌تر شده است. خود این زیاد دیدن، و تحول و تنوعی که در ساختارهای فرم و روایت در سینمای دنیا، حتی در سینمای تجارتی به وجود آمده، ذهن تماشاگران را بازتر کرده و به سلیقه‌های آنها تنوع داده و ذهن و نگاه‌شان را بازتر کرده است. در این زمینه حتما منتقدها هم نقشی داشته‌اند. اما همچنان متاسفم که در جامعه ما نقد با پرخاشگری اشتباه گرفته شده و منتقد پرخاشگر منتقد بهتری تلقی می‌شود.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز