خبرگزاری کار ایران

استاد فلسفه سیاسی دانشگاه بخارست مطرح کرد:

کانت نخستین اندیشمندی‌ست که می‌گفت جمهوری‌های عقلانی نمی‌توانند با هم بجنگند/ صلح جهانی و پایدار رویایی‌ لازم برای سعادت بشر است

کانت نخستین اندیشمندی‌ست که می‌گفت جمهوری‌های عقلانی نمی‌توانند با هم بجنگند/ صلح جهانی و پایدار رویایی‌ لازم برای  سعادت بشر است
کد خبر : ۹۱۱۸۲۲

کوجسکو معتقد است تاریخ انسان تقلا برای رهایی از میل و نیل به خرد است. اما این سیر همیشه ناتمام باقی خواهد ماند. چرا که میل هرگز از اراده انسان حذف نمی‌شود. در نتیجه صلح جهانی و صلح جاویدان یک ایدئال باقی می‌ماند. این ایدئال هماره پیش روی هر کنش سیاسی و اخلاقی بشر باید قرار بگیرد تا امید انسان به غایتی اخلاقی حفظ شود.

به گزارش خبرنگار ایلنا، کانت که بود؟ فرمالیستی سختگیر که تاریخ و سنت را از اخلاق و سیاست و آزادی را از زندگی کنار گذاشته بود؟ یا متفکری که در آغازگاه دوران درخشان فلسفه آلمانی، طلیعه‌دار تاریخی اندیشیدن بود؟ کانت از سویی به متافیزیک جزمی و شکاکانه حمله می‌کرد که مفاهیمی را وارد فلسفه کرده که هیچ منبعی برای اعتبار بخشی به آنها در دست نیست و از سویی دیگر رادیکال‌ترین مفاهیم متافیزیکی را از درِ پشتیِ اخلاق، وارد فلسفه کرد. او که می‌گفت عقل باید در مقام نظر تحدید شود تا ایمان راهی به زندگی بیابد، وقتی پای اخلاق به میان می‌آمد هیچ اعتباری خارج از عقل را به رسمیت نمی‌شناخت. به مناسبت 296امین سال تولد کانت که اخیرا پشت سر گذاشتیم در مورد سیاست و حقوق بین‌الملل کانت با دان کورجسکو (استاد فلسفه سیاسی در دانشگاه بخارست در رومانی) گفتگو کردیم.

آیا کانت فیلسوف سیاسی فرمالیست بود؟ چقدر می شود این سخن را که او تاریخ را از یاد برده بود، قبول کرد؟

ما هنوز این سخن معروف کانت در 1784 را به یاد داریم که «از سرشت نیم بند و معیوب انسانی نباید توقع برون‌دادی درست و حسابی داشت.» با این حال کانت سخت معتقد بود که سرشت انسان در کمال خویش مستعد آن است که از رهگذر نهاد دولتِ جمهوری‌خواهانه و قوانین بین‌المللی رشد کند. کانت فکر می‌کرد که موتور پیشران این سفر به سوی پیشرفت چیزی جز «اجتماعیت نااجتماعی» انسان نخواهد بود. از نظر او انسان در تنشی مدام میان خواست به زیستن با دیگران و خواست پرزورتر برای تنها ماندن گرفتار آمده است. گرچه این نزاع درونی منجر به رقابتی تمام عیار برای احراز جایگاه و منزلت و ثروت می‌شود اما همیشه هم  کارکردی مخرب ندارد بلکه اساساً تاریخ از رهگذر همین کشمکش است که ذات ادمی را تا حد مطلق شکوفا می‌کند. کانت فکر می‌کرد این شکوفایی چیزی نیست جز تحقق اهدافی نوع بشر. منتهی تحقق این اهداف از آنجایی که به بشر بما هو مروبط است، نمی‌تواند در یک شخص تحقق یابد. بلکه مسیری است که انسانیت در مقام یک کلان را می‌پیماید. اجتماعیت نااجتماعی انسان در واقع بنا به همین تناقض درونی‌ای که دارد مایه حرکتی است که انسان را از طبیعت کام‌جو و نیمه وحشی‌اش به سوی فرهنگ سوق می‌دهد.  فهم کانت از هدف غایی‌ای که در قالب صعود از طبیعت به فرهنگ روی می‌دهد مستلزم فهم کل اندیشه عالی  اوست. اما اجمالاً می‌شود گفت که آن قله برین نهایی کسب خردمندی اشخاص، سپس خردمندی جامعه و در نهایت خردمندی ملل است. برای کانت تجلی خرد در ساحت زندگی، اهتمام راستین به خرد و پس زدن میل است. این معنایی است که مانت از اخلاقی بودن مد نظر داشت. از نظر کانت انسان زمانی می‌تواند اخلاقی باشد که به خیر مطلق روی آورده باشد این خیر مطلق تنها در گرو این است که ما حسب مبانی خرد عمل کنیم و نگذاریم تا میل و انفعالات اراده ما را متعین کنند. به بیان مصطلح می‌توان چنین تقریر کرد که مبنای تعین اراده باید خرد باشد. کانت فکر می‌کرد چون این خرد مطلق است پس می‌تواند مبنای رفاه و خیر عمومی قرار گیرد و ما را از شر آزمون و خطاهای اخلاقی و سیاسی رها کند. چنین طرحی برای کانت به وضعیت ایده‌آل صلح جهانی منتهی می‌شود.

مساله مرکزی چنین ایده‌آلی چیست؟ اساسا وضعیتی که پس از چنین دست‌آوردی حاصل می شود را چگونه می‌توان صورت‌بندی کرد؟

آنچه برای چنین دست‌آوردی بسیار مهم می‌نماید برساختن دولت‌هایی جمهوری‌خواه است. دولت‌هایی که بتوانند ارتباط خود را باهم بر پایه اصولی جهانی سامان دهند. این نظم سراسر اخلاقی و آرمانی در واقع غایت پیشرفت عقلانیت آدمی است. دولت‌هایی که به طوری عقلانی بنا شده‌اند تا در خدمت اهداف عقلانی اکثریت عم از زندگی خوب، آزادی و تحصیل ثروت، باشند هیچ منفعت ذاتی و عقلانی‌ای در نابودی این اهداف که برای هر دولت عقلانی دیگری هم معتبر است نخواهند یافت. در واقع شاید بتوان کانت را نخستین اندیشمندی دانست که قائل بود جمهوری‌های عقلانی عملاً نمی‌توانند با همدیگر بجنگند . این از ـن رو شدنی است که چون یک عقل بیشتر وجود ندارد پس قوانین اخلاقی و حقوقیان هم نمی‌تواند ماهوا متفاوت باشد. لذا هر کشوری که تحت ایده عقل راهبری شود بالضروره در تعارض منافع با کشوری دیگر قرار نمی‌گیرد. به هر حال آنچه مشخص است این است که کانت نوعی جهان گراییِ عقلانی را از دل تعارضات درونی وجود خود انسان استخراج می‌کند. آدمی تقلا می‌کند تا خودش را ارضا کند و نسبت به زندگی با دیگران بی‌میل است با این حال در می‌یابد که تحقق خیر نهایی در گرو تأمین خیر عمومی است و لذا چاره‌ای جز پذیرش زیستن با دیگران ندارد. وظیفه‌ای که زا پس چنین اگاهی ای بر می‌آید سامان دادن عقلانی به مناسبات اجتماعی است. این مناسبات نمی‌تواند بر اساس قواعد فردی یا من عندی بنا شود. بلکه این عقل است که قانون گذار بنیادین و قطعی مناسبات اخلاقی و حقوقی است. از خردترین سطح گرفته تا نظام بین‌الملل. بنا بر همین مبانی بود که کانت معتقد بود صلح جاویدان مفهومی ممکن است. مفهوم ایده صلح جهانی بنیاد دیگری هم در اندیشه کانت دارد: حقِ گرامی داشته شدن. این ایده حها‌ مندانه حاکی از آن است که انسان  حداقل حقی که دارد پذیرفته شدن در نقطه از جهان است. در وقع حق افراد برای مهاجرت و تغییر مکان زندگی خود ، ذیل حق عمومی‌تر «تلاش برای زندگی بهتر» جای می‌گردد و تنها چیزی که می‌تواند آنها را محدود کند ادعای عقلانی کشور مقصد برای احفظ ثبات و پایداری اقتصادی و فرهنگی است. جهان شهر گرایی منتی و حق انسان برای گرامی داشته شدن را می‌توان ذیل آرمان کانت برای بسط جمهوری‌های عقلانی و تأسیس اتحادیه کشوها جست و جو کرد. هر چه این ایده‌های جهان گرایانه بیشتر بسط و گسترش یابند درها به روی مهاجرین گشوده‌تر و استقبال از آنان گرم‌تر خواهد شد. کانت گمان می‌کرد اگر هر نقطه‌ای از جهان تحت سیطره عقل باشد دیگر چه چیزی می‌تواند از ورود و خروج افرادی که خودان ها نیز به نوبه خود تسلیم عقل هستند، جلوگیری کند؟ با این حال این پرسش فوکویامایی کاملاً بجاست که اگر جهان در آینده همگن شود یعنی چنان که کانت می‌گوید تحت قدرت عقل، جهان به اتحادیه‌ای از جمهوری‌های عقلانی بدل شود، اصلاً چرا باید به کشوری سفر کرد که نظام سیاسی و اقتصادی‌اش کمابیش همانند کشور خود آدم است. بسط منطقی اندیشه کانت واقعاً این را ایجاب می‌کند که اگر عقلانیتِ کانتی در سیاست تماماً حاکم شود آن گاه چه بسا چیزی به نام مهاجرت اصلاً باقی نماند

نسبت این ایده با واقعیت و امکان چگونه است؟

اینکه چنین ایده‌ای ممکن است یا نه چیزی است و اینکه این امکان به واقعیت می‌پیوندد چیز دیگری. منظور کانت از ممکن بودن یک مفهوم یا یک وضعیت این است که آن وضعیت قابل اندیشیدن باشد. یعنی بتوان با مفاهیمی که در ذهن داریم به آن امر بیندیشیم و آن را صورت‌بندی کنیم. اما هر امکانی برای گذر به واقعیت محتاج چیزی بیش از مفهوم است. ما برای اینکه بتوانیم مفاهیم ذهنی را در واقعیت هم محقق کنیم باید نشان دهیم که این مفاهیم تنها در ذهن ما نیستند که معتبرند بلکه اعتبار آنها مطلق است. چنین گذاری بدون تجربه شدنی نیست. ما اگر نتوانیم موادی از تجربه برای مفاهیم خودمان بیابیم آنگاه نمی‌توانیم واقعیت آن‌ها را اثبات کنیم. با این مقدمه می‌توان به مفهوم صلح جهانی و صلح جاویدان گذر کرد. در محدوده اندیشه کانت چنین اموری ممکن هستند. یعنی اندیشیدن به وضعیتی که عقل سراسر جهان را برگرفته در عالم ذهن کاملاً شدنی است. اما خود کانت هم تصریح داشت که این وضعیت نه تنها ممکن است بلکه باید ممکن هم باقی بماند. برای یضاح بیشتر می‌توان قضیه را چنین تقریر کرد: عقل وضعیتی مطلق و ایدئال می‌طلبد اما واقعیت زندگی انسان در کشمکش میان میل و خرد است. تاریخ انسان تقلا برای رهایی از میل و نیل به خرد است. اما این سیر همیشه ناتمام باقی خواهد ماند. چراکه میل هرگز از اراده انسان حذف نمی‌شود. در نتیجه صلح جهانی و صلح جاویدان یک ایده‌آل باقی می‌ماند. این ایده‌آل هماره پیش روی هر کنش سیاسی و اخلاقی بشر باید قرار بگیرد تا امید انسان به غایتی اخلاقی حفظ شود.

انتهای پیام/
ارسال نظر
پیشنهاد امروز