در گفتوگو با ایلنا مطرح شد؛
حتی دنبالکنندگان سلربیتیها هم دیگر آنها را مرجع نمیشمارند/ رسانه در حال غلتیدن به دامان قدرت است تا مردم
محسن همتینژاد (مستندساز و دکترای ارتباطات) معتقد است امروز دیگر جریان پیام به شکل عمودی نیست بلکه جریان قدرت به قدرت جریان تبدیل شده و به تبع آن پیام حرکت خود را افقی دنبال میکند. در این حرکت افقی هم کنشگر خاص پیام به وجود میآید و این کنش میتواند منجر به تغییر شود.
به گزارش خبرنگار ایلنا، رسانه چیست؟ واقعیت کجاست؟ این پرسشها چنان وسیع و دامنهدار هستند که میتوانند از فلسفه تا جامعهشناسی و از سیاست تا مدیریت فرهنگی را دربرگیرند. پرسش از رسانه در واقع پرسش از بخشی از وضعیت حاضر ما در جهان است. اما این پرسش در جامعه ما طنین تندتری مییابد. ما از سویی در میانه برخی ظواهر مدرنیته همچون دولت را گرفتهایم و از سوی دیگر از مجرای فرهنگ دینی و ملی همچنان دلبسته مولفههایی هستمی که با از بیخ و بن مدرن نیستند. طبیعی است که برای چنین جامعهای رسانه هم تهدید باشد و هم نجات دهنده، هم مساله باشد و هم ضرورت. در باب نسبت رسانه، تمایزات آن و نقد مدیریت رسانه در کشور با محسن همتینژاد (مستندساز و دکترای ارتباطات) گفتگو کردیم.
آیا باید قائل به تفکیک میان رسانه رسمی نظیر خبرگزاریها و رادیو و تلویزیون با رسانه غیررسمی مانند شبکههای اجتماعی در نحوه برخورد با واقعیت موجود بود؟
برای پاسخ به این سؤال باید مقدمه کوتاهی را بگویم. من به تفکیک سه تایی رسانه رسمی و رسانه غیررسمی و واقعیت پایبند نیستم. واقعیت این است که دیگر چنین تفکیکی میان فضای رسانهای و فضایی که واقعی باشد تقریباً دشوار است. مساله دیگر بر سر نفی فضای مجازی نیست بلکه پیش از هر چیزی باید آن را تعریف کنیم. مساله هویتی است که باید برای آن تعریف شود و بعد به گفتمانی وارد شویم که کسی از ورای آن دارد سخن میگوید و میتوان با نشانهشناسی رد و خط آن را دریافت. رسانه از سوی دیگر ماهیت کارکردی هم دارد. این کارکرد میتواند عاطفی یا انگیزشی باشد. مثل این میماند که ما داریم با مادرمان صحبت میکنیم. ممکن است در این گفتگو چیز خاصی هم گفته نشود اما مساله همان صدایی است که از ما بهم میرسد و اصطلاحاً گفته میشود که دوست داریم صدای هم را بشنویم. این نشان میدهد که کارکرد عاطفی در حال کار است. مثال دیگر این است که شما وقتی به گروههای تلگرامی یا واتسِّاَپی نگاه میکنید، میبیند که افراد برای مدت زیادی درحال رد و بدل کردن پیام هستند. اما وقتی بعد از پایان، بخواهید در باب محتوا چیزی بفهمید اغلب دستتان خالی میماند. این نشانگر این است که رسانه ورای چیزی که به محتوا مربوط باشد در حال ایجاد یک ساز و کار اثرگذاری عاطفی و انگیزشی است. من میخواهم بگویم فضای مجازی جیغ بلند است. گرچه جیغ بلند میتواند تاثیرگذار باشد، اما در نهایت شبیه تب تندی است که زود عرق میکند. این جیغ هرچقدر هم که بلند باشد باید به این فکر کرد که پایداری و ضریب نفوذ و قدرتش چقدر است.
اجازه بدهید مثال انضمامی و بهروزی بزنم. لایو یک خواننده نزدیک ششصدهزار ببینده همزمان داشته است. اما باید دید چند درصد مخاطبان او حاضرند برایش جانفشانی کنند. در اینجا نباید دچار اغراق شد. بخشی از کارکرد رسانه معطوف به سرگرمی و تفریح است. همچنان که مردم فوتبال را تماشا میکنند ممکن است لایو فلان آدم را هم ببینند. مساله در تماشای فوتبال یا لایو بازیگر و خواننده شاید اصلاً به محتوای آن هیچ ربطی نداشته باشد. اما باید بپرسیم که مرجعیت رسمی رسانه کجاست؟ من فکر میکنم این افراد برای مردم مرجعیتی پیدا نمیکنند. چراکه وقتی در نهایت بناست در مورد موضوعی مثل تعطیلی مدارس اطلاعی کسب کنیم، حتی اگر خبری را از فضای مجازی دیده باشیم، برای حصول اطمینان به خبرگزاری رسمی رجوع میکنیم. من گرچه نمیخواهم منکر تاثیرات این دست رسانهها شوم، نمیخواهم بگویم مثلاً لایو تتلو هیچ تاثیری بر جامعه مخاطبانش نمیگذارد. اما معتقدم نباید در این میان دچار افراط و تفریط شد. یعنی نه باید چنین شود که فکر کنیم او دارد گفتمانی نو عرضه میکند و نه هم باید تماماً تأثیر او را نادیده بگیریم. مساله این است که رسانه رسمی و معتبر همواره فرم خودش را دارد. برای همین است وقتی بی بی سی با او مصاحبه میکند باز او را درون قالب رسانه رسمی بازنمایی میکند. ما باید بتوانیم میان رسانه رسمی و فضاهای غیررسمیای چون اینستاگرام نسبتی برقرار کنیم. به نظر من این نسبت را میتوان در حکمی که مقام معظم رهبری به رئیس وقت صداوسیما دادهاند کاملاً مشاهده کرد. این حکم از این جهت مهم است که روی مفهوم رسانه به معنای عام تمرکز میکند. رسانه به معنای عام یعنی تمام این وسایطی که ما امروز در اختیار داریم. پس به یک معنا مخاطب این حکم تمام جامعه مؤمنین هم هستند. چراکه میتوان در دل آن استفتاء و پاسخی به آن را یافت. ایشان در آن حکم میگویند من رسانه داری را بر مبنای چهار شاخصه میفهمم: دین، امید، اخلاق و آگاهی با تکیه بر سبک زندگی اسلامی-ایرانی. با این سخن دیگر تنها رسانه رسمی مدنظر نیست، بلکه ذیل پذیرش رسانه به معنای عام، پشنهادی برای کاربران عام و مومن داده میشود. اصلاً امروز سخن از اینکه فضای مجازی را به رسمت بشناسیم یا نه معنا ندارد. فضای مجازی آمده و وجود خود را هم تحمیل کرده است. اما باید روی محتوای آنها تأمل کرد. واتس اپ، اینستاگرام و .. مجرای ارتباطی هستند. برخی از آنها اساساً کارکردی جز انتقال پیام ندارند. پس اینها به خودی خود چیزی برای عرضه ندارند بلکه مخاطبان هستند که اینها را قابل دیدن میکنند و به آن محتوا میبخشند. اینها مظروفی هستند که محتوا در ان مهم هستند. اگر در پیامرسانهای داخلی شما محتوای ضددینی قرار دهید سریعاً از کارکردش ساقط میشود. چراکه مخاطبش مشخص است و وقتی این ناسازه را ببیند آن را پس میزند. فضای مجازی شبیه جاده است. ما وقتی میخواهیم مسافرت برویم ممکن است از مسیرهای متفاوتی عبور کنیم. فضای مجازی هم همین است. این مجاری مهم هستند و پیام را شکل میدهند. نکته دیگر این است که باید فهم خودمان از رسانه رسمی را تغییر دهیم. رسانه رسمی رسانهای نیست که پولش را دولت بدهد. بلکه رسانه رسمی باید کانال پخشی باشد که معیارها را مشخص کند و بعد برنامه ساز بر اساس آن به سراغ ساخت برنامه براساس این معیارها برود. یعنی اینکه بتوان حلقههای بسته را به نفع ایدههای خلاقانه گشود. در این معنا میتوان اندکی به حجیت رسانههای رسمی نزدیک شد و بازگشت.
با این تفاسیر کارکرد رسانه در مواجهه با جامعه و قدرت چیست؟
مساله رسانه ذیل جامعه مدنی تعریف میشود. در هرمی که از یک جامعه در ذهن میآید در رأس هرم قدرت سیاسی و نخباگان سیاسی، در میانه جامعه مدنی که متشکل از رسانه و نخبگان و احزاب و... و در پایین هم عامه مردم قرار دارند. این باور وجود دارد که جامعه مدنی اسطوره شفافیت و مظلومیت است. در مورد رسانه میگویند رکن چهارم دموکراسی است. یا رسانه منادی شفافیت و مبارزه با فساد است. اما به نظرم باید بتوانیم از اسطورهها عبور کرده و فرصت نقد جامعه مدنی را فراهم سازیم. نقد جامعه مدنی میتواند فهم ما را از رسانه تغییر دهد. این نقد در واقع مظلومیت رسانه را به پرسش میکشد. چنین نقدی میتواند نشان دهد که خود رسانه در وساطت میان عامه مردم و حلقه قدرت، ممکن است از پیش تحت تأثیر قدرت سیاسی قرار گرفته باشد. یعنی رسانه و در معنای عام جامعه مدنی در اختیار خدمت به قدرت و باندهای ثروت است. از این رو اتفاقی که میافتد وارونه شدن سنتهاست. یعنی اینکه رسانه و جامعه مدنی که بنا بود حرف مردم را به گوش قدرت برسانند حالا بازوی عملیاتی باندهای ثروت شدهاند. اگر در رسانهای که رسانه رسمی است صدای مردم شنیده شود. یعنی رسانه وظیفه رسانه بودن خود را انجام دهد و تریبونی یکجانبه نشود. آنگاه میتوان تازه گفت این رسانه مدنی شده است. من نمیتوانم بگویم تریبون جمهوری اسلامی یکطرفه است. چراکه به هر حال در انواع و اقسام رسانههای رسمی مردم در حال دیده شدن هستند بلکه مساله به نوع رفتار سیاستگذاران برمیگردد. سیاستگذاران رسانهای حریمی برای خود قائل شدهاند که باعث شده تا حرف مردم را نتوانند به قدرت برسانند. مثلاً درمورد شهید سلیمانی، مردم رسانه را دیدند ولی رسانه نتوانست مردم را ببیند. یعنی رسانه در نمایش ارادت و تجلیل و حتی تحلیل مردم از شهیدان ما ناکام بود. اینجا دیگر مساله رسانه نیست. بلکه گردانندگان آن هستند. ما مدام از مخاطب دم میزنیم اما خیلی اندک پیش میآید که مخاطب را در نظر بگیریم. آیا ما رد رسانههای مجلزی و مکتوب و دیداری و شنیداری توانسته این سبک زندگی واقعی مخاطب را درنظر بگیریم؟ پاسخ منفی است. واقعیت این است که ما در رسانه مدام از بالا به پایین نگاه کردهایم. یکی از مسائلی که در اصلاح نظام رسانهای لازم است ورود جدی و بامعنا و مؤثر مخاطب به رسانه است.
نسبت قدرت و ر سانه را چطور میتوان صورتبندی کرد؟ آیا دیگر میتوان از قدرت بیرسانه سخن گفت؟
امروز جریان قدرت به قدرت جریان تبدیل شده است. خیلی جالب است بدانید که تمام این جریان پیچیده که تا سرحد مقام اول کشور هم کشیده میشود از یک عکس در بیمارستان مسیح دانشوری آغاز شد که در اینستاگرام منتشر شده بود. این مساله موقوف به الان نیست. در مقاطع مختلف تاریخ رسانه همین کارکرد را داشته است. گاهی یک عکس مثل عکسان کودک در که سواحل قبرس بیجان بر آب افتاد بود یا عکس مشهور معترضان در چین که روبروی تانک ارتش ایستادهاند. اینها همه جریان شدهاند. به نحوی که خود بدل به تولید قدرتی اجتماعی و حتی سیاسی شدهاند. این قدرت به نوبهی خود کنشگر به بار آورده و حتی منتج به تغییراتی هم شده است. یعنی جریان از حالت عمودی که در آن قدرت از بالا به پایین باشد و لاجرم هم جریان پیام هم چنین است به حالت افقی تبدیل میشود. در این معنا این قدرت نیست که جریان پیام را کنترل و راهبری میکند. بلکه این جریان است که قدرت دارد. چراکه هرکس با یک گوشی دیگر تبدیل به رسانه شده است. پس محتوا بر خود آن شبکهای که در حال کار است بسیار تأثیر دارد. رسانه در این معنا کانال است و اگر از پیام تهی شود مخاطب جذب نمیشود. ما محتوا و فرم درست را فراموش کردهایم. فیلمی اگر خوب باشد، یعنی هم حرف داشته باشد و هم فرم خوبی داشته باشد هرجا که باشد مردمان را میبینند. فیلم خروج ابراهیم حاتمیکیا بهترین نمونه ان است. این فیلم نشان داد که اگر کسی حرفی برای گفتن داشته باشد مردم هر جا که باشد سراغ او خواند رفت. ما از فرم و محتوا غفلت کردهایم. رسانه فینفسه کانال است، آنچه آن را برای مخاطب مهم و جذاب میکند فرم و پیامی است که در آن ظرف قرار میگیرد.