ردپای تئاتر در سینما؛
۱۰ اقتباس مهم سینمای ایران از نمایشنامهها+فیلم
اقتباس از نمایشنامه در سینمای ایران آنقدرها پر و پیمان نبوده و در بررسی آن نمیتوان به فهرست بلندی رسید؛ اما در این گزارش مروری بر ۱۰ اقتباس سینمایی ایران از متون نمایشی داشتهایم.
به گزارش خبرنگار ایلنا، تئاتر ایران زودتر از سینمایش نوگرا شد. اواخر دهه ۳۰ بود که کسانی چون شاهین سرکیسیان، غلامحسین ساعدی، عباس جوانمرد، بهرام بیضایی، اکبر رادی و دیگر همراهانشان نمایشهای پیشروتری را نسبت به نسل قبل خود به صحنه بردند. تا آن روزگار، نقاشی و موسیقی هم همین راه را رفته بودند و حالا نوبت سینمای ایران بود که از اوایل دهه ۴۰ با فریدون رهنما، فرخ غفاری و ابراهیم گلستان راه جدیدی را در فیلمسازی نشان دهد.
اما سینمای ایران، جز استفاده از دکورها، دیالوگها و بازیها نمایشی، کمتر از متنهای هنر نمایش اقتباس کرد.
علی حاتمی را میتوان آغازگر این راه دانست. گرچه پیش از او، کسانی چون معزالدین فکری فیلم «خوابهای طلایی» و ساموئل خاچیکیان فیلم «دختری از شیراز» را بر اساس نمایشنامههایی از خودشان ساخته بودند، اما این حاتمی بود که نمایشنامه «حسن کچل» را به فیلمنامهای کاملا سینمایی تبدیل کرد. نمایشنامه حاتمی، سال ۱۳۴۸ به کارگردانی داود رشیدی روی صحنه بود که ساخت فیلم سینماییاش هم کلید خورد. علی حاتمی تفاوت سینما و تئاتر را میدانست؛ او با استفاده از مدیوم سینما، مثل صحنهای که همزاد حسن کچل روبهرویش حاضر میشود، فیلمی موزیکال از روی نمایشنامه خود ساخت که محبوب همگان شد.
داریوش مهرجویی هم یک سال بعدش همین کار را کرد. او فیلمی بر اساس نمایشنامه «هالو» نوشته علی نصیریان را مقابل دوربین برد تا هالو را از فضای قهوهخانه در نمایش جدا کند و بعدی فراگیرتر به این شخصیت بدهد. مهرجویی استاد اقتباس آزاد در سینمای ایران است و پیش از این، در فیلم «گاو» هم داستان غلامحسین ساعدی را به خوبی به مدیوم سینما آورده بود. هالوی نصیریان مرد ساده و پاکی است گرفتار شارلاتانها، برای رسیدن به یک عشق؛ اما «آقای هالو»ی مهرجویی نمایشی شد از حضور غریب و دردآور یک روستایی در تهران.
فیلم بعدی مهرجویی هم اقتباسی از یک نمایشنامه بود؛ «ویتسک» نوشته گئورگ بوشنر. نمایشنامهای مشهور که مهرجویی مثل همه اقتباسهایش، آن را به فیلمی ایرانی تبدیل کرد. بوشنر، زجر یک سرباز را در میان دیگر سربازان و کاپیتان پادگان به تصویر کشیده بود و مهرجویی در «پستچی» درد یک روستایی ساده را در کنار اربابانش. او نمایشنامه را از تحقیر و توهین به ویتسک فراتر برد و در بخشهایی از فیلم، طعنههایی سیاسی هم زد. فیلم او اقتباس درخشان و تازهای بود، و به همین دلیل هم در جشنوارههای جهانی بسیار دیده شد.
اما همه فیلمسازان در اقتباسهایشان از نمایشنامه، سعی نمیکنند تا حتما آن را به فضای سینما نزدیک کنند؛ نمونهاش «مرگ یزدگرد» ساخته بهرام بیضایی که بر اساس نمایشنامهای از خودش آن را ساخت. فیلم، دو سال پس از به صحنه رفتن نمایش، در سال ۱۳۶۰ ساخته و همان سال هم توقیف شد. برخی منتقدان، فیلم او را نه یک اثر سینمایی بلکه یک تلهتئاتر نامیدهاند اما بیضایی که هم در تئاتر و هم در سینما تبحر داشت و قبلا در «چریکه تارا» و «غریبه و مه» استفاده صریح از عناصر نمایشی را در سینما آزموده بود، اینبار فیلمی از تلفیق سینما و تئاتر ساخت. در این فیلم گرچه فضای کلی کار به تئاتر نزدیک است اما کلوزآپهای متعدد و نشان دادن حمله اعراب به ایران، آن هم تنها در یک صحنه از سکانس آخر، نشان میدهد که برای بیضایی تا چه اندازه سینمایی بودن این اثر اهمیت داشته. اثر او با گذشت سالها، هنوز هم فیلمی دیدنی است.
اقتباس مهم بعدی یک نمایشنامه در سینمای ایران هم، از آنِ داریوش مهرجویی است. او که با فیلم «بانو» توجه خود را به مشکلات زنان در جامعه ایران معطوف کرده بود، با فیلم «سارا» دست به کار متهورانهای زد. نمایشنامهای که او از آن اقتباس کرد، یعنی «خانه عروسک» نوشته هنریک ایبسن، از آن آثاری بود که در اروپای زمان خود هم جنجالها آفرید؛ داستان زنی از خودگذشته برای شوهر و خانوادهاش که در نهایت تصمیم میگیرد به استقلال خودش هم فکر کند. مهرجویی میدانست که این مفهومی غربی است، پس در تبدیل آن به یک فیلم ایرانی، مهارت به خرج داد؛ در فیلم «سارا»، طراحی صحنه و لباس و دیالوگها و موقعیت شخصیتها در محیط کاریشان کاملا برای مخاطب ایرانی آشناست و فداکاری و از خودگذشتگی سارا هم آنقدر محسوس از کار درآمده که حتی مردسالاران سنتی هم با او در قهر پایانی فیلم همدردی کردند.
اقتباس از نمایشنامه در سینمای ایران آنقدرها پر و پیمان نبوده؛ نمونهاش «تردید» واروژ کریممسیحی که بر اساس نمایشنامه «هملت» نوشته ویلیام شکسپیر ساخته شده ولی بیشتر از شخصیتهای نمایشنامه استفاده کرده تا از مفهوم کلی آن یعنی خصایص انسانی در مواجهه با قدرت.
بهرام توکلی هم همین کار را انجام داد؛ با ساخت دو فیلم «اینجا بدون من» و «بیگانه» بر اساس نمایشنامههای «باغوحش شیشهای» و «اتوبوسی بهنام هوس» از تنسی ویلیامز. او بهخصوص در فیلم بیگانه چنان از مفهوم اصلی نمایشنامه فاصله گرفت و فیلم خود را ساخت که نه از «استنلی» و «بلانش» در این فیلم اثری مانده و نه از بنمایه اصلی اتوبوسی به نام هوس، یعنی تأثیر جامعه بر شکلگیری روان یک فرد.
شبیه این نوع بهرهگیری از یک نمایشنامه را در فیلم «فروشنده» اصغر فرهادی هم میبینیم که با اشارهای به نمایشنامه «مرگ فروشنده» آرتور میلر، مفهوم آن نمایشنامه را دستمایهای برای حرف خودش در فیلم کرد.
اما دو سال پیش از فروشنده، داریوش مهرجویی بار دیگر به اقتباس از یک نمایشنامه رو آورده بود، اما او اینبار در «اشباح» از درونمایه اصلی نمایشنامه نوشته هنریک ایبسن فاصله گرفت و درام خود را پیش برد. ایبسن میخواست نشان دهد که گناه پدران بر گردن پسران میافتد و این را با بیماری پسرِ آقای آلوینگ و انتقادهای او از پدرش در نمایشنامه نشان داد. اما مهرجویی، گرچه مقصر عاقبت غمانگیز پسر را عملکرد پدر و پنهانکاری مادر در فیلم نشان میدهد اما داستان او بیشتر روایت اتفاقهای درون این خانواده است و نمایش عشقی نافرجام.
تئاتر در سینمای ایران جایگاه ویژهای دارد؛ بازیگران و کارگردانان و نویسندگان بسیاری از عرصه نمایش به فیلم آمدهاند. اما اقتباس از نمایشنامه، فهرست بلند بالایی در سینما ندارد. در همین فهرست کوتاه هم هیچکس در سینمای ایران نتوانسته مثل مهرجویی، در برگرداندن یک نمایشنامه به فیلم، بهخصوص در پستچی و سارا تا این اندازه موفق عمل کند.