نشست نقد و بررسی نمایش «پنجاه پنجاه» برگزار شد/ بُرد با فرم نوین و باخت از محتوای سیاسی
رضا آشفته در نقد و برسی نمایش پنجاه پنجاه نوشته هاله مشتاقینیا و کار مرتضی اسماعیلکاشی به نو شدن و رسیدن به فرمی در خور تامل تاکید کرد اما رسول نظرزاده دیگر منتقد این نشست به دور شدن از ابعاد سیاسی و اجتماعی متن برتولد برشت در این برداشت آزاد خرده گرفت و اجرا را چندان دلچسب ارزیابی نکرد.
به گزارش ایلنا، رضا آشفته در ابتدای نشست دوشنبههای نقد تئاتر که به همت کانون ملی منتقدان تئاتر ایران برگزار میشود، گفت: نمایش پنجاه پنجاه با این رویکرد که متن برشت در این اجرا کاملا دگرگون شده و شما به جای یک اثر اپیک و روایی، با نمایشی فیزیکال و کاملا مدرن مواجه خواهید شد، به صحنه آمده است. اما با وجود تغییرات مبتی بر فرم احساس میشود که روح اثر همچنان محفوظ مانده است.
مرتضی اسماعیل کاشی درباره استفاده از هنرجویان موسسه هیلاج در اجرای پنجاه پنجاه گفت که در این سالها آموزش بازیگری چه در دانشکده ها و چه در آموزشگاهها از مسیر حقیقی خودش بیرون آمده است و با آنکه طرح درسهایی هم دردانشکدهها هست اما به دلیل بینظمی موجود در کلاسهای بازیگری که هر استاد و مدرسی به شیوه خود کار میکند و همه آنها در کل باعث می شوند که دانشجو و هنرجو از مسیر درست خارج بشود، اما او تمام سعی اش را کرده که در یک دوره به هم پیوسته این هنرجویان بازیگری را با آموزش های دقیق و به هم پیوسته ای و گام به گام با بازیگری آشناکند و در نتیجه حضور این هنرجویان در نمایش پنجاه، پنجاه رسیدن به نمونه ای از یک اجرای نمایشی است که آنها بتوانند به طور عملی در اجرای بازیگری آنچه را که در کارگاههای آموزشی آموخته اند، اجرا کنند.
او همچنین از حضور هاله مشتاقی نیا برای تبدیل این متن برشت به نمایشنامه ای در خور امروز یاد کرد که توانسته آنچه در ذهن داشته در این رویارویی در صحنه ممکن سازد.
هاله مشتاقی نیا، نویسنده هم به نو شدن متن برشت اشاره کرد که دیگر آن متن نیست بلکه به اقتضای زمان و توان گروه و برای یک اجرای فیزیکال و مدرن دوباره نویسی شده است و این برخوردی تازه در نمایشنامه نویسی برای خودش به شمار می آید که تاکنون به متن های با ساختارهای متعارف توجه نشان می داده اما در پنجاه پنجاه گام های متفاوتی را برداشته است.
سارا اسکندری، چهره پرداز نیز در این نشست به آزاد بودن خود برای یافتن ایده های اصلی در طراحی چهره ها اشاره کرد که این به سابقه همکاری او با اسماعیل کاشی برمی گردد که در جاهایی با هم دیالوگ برقرار می کنند برای آنکه بتوانند هماهنگی بهتری برای خلق ایده های بهتر را در پیش گیرند.
رسول نظرزاده، منتقد در ابتدای سخنانش در این نشست گفت: پیش از شروع نقد این اجرا لازم میدانم مختصری از پیشینه اجرای نمایشنامه "کله گردها وکله تیزها" در ایران بگویم. نخستینبار این متن توسط ناصر رحمانینژاد در سال 58 در تهران اجرا شد. البتهاین کارگردان چند سال پیشتر خواسته بود این متن برشت را اجرا کند اما ساواک از اجرای آن جلوگیری کرده بود. بنابراین کارگردان صبر کرد تا بعد از انقلاب در سال 58 در یک فضای نسبتاً باز سیاسی توانست این متن را اجرا کند و آگاهی سیاسی که در متن بود را به فضای ایران بیاورد. هشداری که در زمان خود کسی به آن توجه چندانی نکرد اما دیدیم چگونه چند دهه بعد به نوعی در همان فضایی که متن برشت نوشته شده بود به سر میبریم. خودی و غیر خودی کردن جامعه و سپس حل شدن در یک نگاه اقتدارطلب امنیتگرا. هشداری که برشت هم پیش از تبعید و مهاجرتش از آلمان به خوبی آن را در کشورش رصد کرده بود. پیش از سیطره حکومت تمامیتخواه زیر لوای ناسیونالیسم با بزرگنمایی و مقابله با هر صدای متفاوت. سیطرهای که تمامی صداهای دیگر اجتماعی و عدالتخواه را با ایجاد دودستگی و چنددستگی کاذب میان شان سرکوب کرد و زندانها و اردوگاههای بزرگ مرگ برپا کرد. آنچه چند دهه بعد با به راهانداختن جنگ جهانی دوم به تجزیه کشور آلمان هم انجامید.
او افزود: آنچه در پس از چند دهه فاصله از اجرای سال 58 در این تالار حالا در سال 98 میبینیم به خوبی تفاوتهای دیدگاه نسل جدید را از دیدگاه نسل انقلابی گذشته نشان میدهد. به وضوح با یک بازخوانی جدید روبرو هستیم که دیگر چندان علاقهای به مطالعه حرکتهای سیاسی اجتماعی و طبقاتی ندارد. دیدگاهی که حتی خطوط دراماتیک و داستانی و تماتیک را حذف میکند تا همهچیز را به تصاویری کابوس مانند و تیره تبدیل کرده باشد.
لازم به ذکر است که در هنگام بازخوانی و اقتباس متون نمایشی در ایران باید نویسنده و کارگردان و دراماتورژ توانایی خوانش و مطالعه فضای سیاسی و اجتماعی زمانهاش را داشته باشد وگرنه با اجرایی روبرو خواهیم بود که نه نگاه انتقادی متن اصلی را بروز خواهد داد و نه دیدگاهی جدید از امروز به ما خواهد داد. نکتهای که متاسفانه در علاقه وافر به تئاتر تجربی در این سالهای تئاتر ایران دیده میشود همین دیدگاه است که بنده در مقالهای با نام "تئاتر مونتاژی" به آن اشاره کردهام. تئاتری که دیدگاه متن اصلی را مخدوش میکند و قادر نیست دیدگاه تازهای نیز از اطراف خود در آن خلق کند. آنچه میماند تصاویر یا رخدادهایی جدا از هم است که با گرتهبرداری از تصاویر و اجراهای گوناگون، به تکرار الگوهای تئاتر تجربی چند دهه پیش غربی میپردازند.
رضا آشفته نیز در این نشست با اشاره بهاینکه 40 سال از آن اجرا گذشته و کشور ایران نیز همانند افغانستان بنابر مسلمان بودن مردمانش تمایلی بهایدههای کمونیستی ندارد، بنابراین متن برشت با آن مفاهیم خیلی چپ دیگر کارکردی در روزگار ما ندارد، گفت: درهای ساختمان موزهای که سالها پیش اردوگاه مرگ بوده به روی زن و مرد بازیگری باز میشود. این دو تنها بازماندگانِ آن قربانگاه هستند که از آن جا فرار کرده بودند. از منظر این دو، ارواح کشتهشدگان که بازیگرانی بودند با فعالیتهای ضد فاشیستی، فراخوانده میشوند و در جهانی وهمآلود نمایشی را که مجبور بودند زیر شکنجه بازی کنند تا زنده بمانند، دوباره جان میگیرد.
این متن که برگرفته از نمایشنامه خودی و غیر خودی برشت با ترجمۀ کمالالدین شفیعی است، با قلم هاله مشتاقی نیا و مرتضی اسماعیل کاشی به اثری تازه و متفاوت تبدیل شده و البته این نویسندۀ ایرانی که تاکنون به خاطر متنهای نسبتا رئالیستیاش شناخته شده است، این بار خلاف سبک و شیوۀ رایجش خودآزمایی کرده و همین هم رویکردی است که میتواند برای او و مخاطب آثارش چالش برانگیز باشد. نام دیگر این متن برشت کلهگردها و کلهتیزهاست. نوشتن این نمایشنامه در نوامبر سال ١٩٣٢، پیش از آن که برشت آلمان را بسوی کپنهاگ ترک کند شروع شد .کله گردها و کلهتیزها در واقع نماد دو گروه سیاسی هستند که عموما در هر جامعهای وجود دارند و نایب الحکومه که برای بقای خودش (کله گردها) و (کله تیزها) را به جان هم میاندازند و در این دعوا کسانیکه قربانی میشوند تنها مردم عادیاند. خواه کله گردها باشند خواه کله تیزها.
نمایشنامه تمثیلی است از به قدرت رسیدن فاشیسم هیتلری. برشت در مارس ١٩٣٤ بهمراه هانس آیسلر و مارگارت اشتفن دوباره روی آن کار کرد. اولین اجرای آن در ٤ نوامبر ١٩٣٦ به زبان دانمارکی در کپنهاگ به کارگردانی پِر کنوتزون١ و مشاورت خود برشت روی صحنه رفت.
رسول نظرزاده همچنین گفت:" شاید در این اجرا فضا با نزدیک کردن قدرت حاکم/ زندانبان در کنار قدرت مذهبی راهبهها میتوانست به تلقی کابوسوار خود نگاهی تازه و اینجایی بدمد کهاین اتفاق نیفتاده است.آنچه از متن اصلی در اینجا موردتوجه قرار گرفته ایده کلان "خودی و غیرخودی" است که با تقسیمبندی نقش پوشها در دو فضای شیشهای و سایههای آنها القا شده است. با این که در این اجرا با رخدادهای بدنی و فیزیکال روبرو هستیم اما هنوز چند قطعه داستانی از متن اصلی بدون پیش زمینههای لازم در آن باقی مانده که ارتباط آن را با سایر حرکات و طراحیهای اجرا کمرنگ کرده است. آن قطعههای داستانی از دل یک جنبش تودهای دهقانی در متن اصلی بیرون میآیند که با چند دستگی کلهگردها و کله تیزها سرانجام در دل یک نظم نوین به زیر سلطه ی دیگر فرو میروند.
با اینهمه نمیخواهم چشم بر جلوههای نمایشی که به ویژه در بازیها و طرای صحنه و آن دو شیشه بزرگ که آدمها در پشت آن اسیر و در سایه ماندهاند و گریمها که تماشاگر را به یاد تابلوی معروف "فریاد" مونش میاندازند و کار با نور و سایهها که چشم مخاطب را مدام به فضاهای بسته و باز میبرند ببندم و از طراحی صدا و افکت و موسیقی که نقش به سزایی در القای فضای کابوس دارند یاد نکنم. صدای موسیقی و افکت در صحنهای که موسیقی والس شنیده میشود جنبههای کابوس وار خود را از میدهند که به نظرم باید در آنجا هم این اختلال صدایی ادامه مییافت. میتوان به خوبی توانایی و انرژی گروهی و جوان را در این بازخوانی حس کرد اگر با دقت بیشتری انجام شود و نگاه عمیقتری نیز به اطراف خود در پی داشته باشد.
رضا آشفته در جمعبندی گفت: حالا در تالار مدرسه سینمایی هیلاج، اجرایی متفاوت شکل گرفته است و از آن همه متن بلند، متن کوتاهتری با ویژگیهای صحنه نوین، تدوین و تنظیم شده است و این همان ملاحظات دراماتورژیکی است که نه به دنبال پیام سرراست سیاسی که به دنبال بیان فرمگرایانه از یک وضعیت بغرنج و پیچیده و شاید هم گنگ سیاسی است و در اینجا قرار هست، خود وضعیت نمایان شود و در آن، بازیگران در خدمت این فرم و شمایل حاکم بر صحنه هستند.
"پنجاه، پنجاه" به نویسندگی هاله مشتاقی نیا و مرتضی اسماعیل کاشی (با نگاهی به نمایشنامه "خودی و غیر خودی" نوشته برتولت برشت به ترجمه کمالالدین شفیعی) و کارگردانی مرتضی اسماعیل کاشی با استقبال خوب تماشاگران از 27 شهریور در تماشاخانه تازه تاسیس هیلاج روی صحنه رفته و اسفندماه نیز همچنان اجرایش تداوم خواهد داشت.
مدرسه فیلم و تئاتر هیلاج مجری طرح این نمایش را برعهده دارد. این نمایش حاصل تلاش 18 ماهه گروه هنرجویان کارگاه "زیستن در تئاتر" است که پس از گذراندن مراحل آموزش بازیگری و تمرین، اجرا میشود. این سومین تجربه اسماعیل کاشی در مقام کارگردان پس از نمایشهای موفق "سه خواهر" و "صد در صد" است.
ایلناز آذری، آیدا آقاخانی، شهاب اشکان، برنا اعتمادزاده، مهناز افتاده نیا، حانیه اورعی، علی پازوکی، یاسمین پازوکی، ارشیا پاکدل، پدیده پزشکیان، راد پورجبار، حنا جشنوند، شبنم جعفر پیشه، جواد حسینی، محدثه حسینی، مهراد دادخواه، راویس رحمانی، شروین رضایی، پوریا رفیع بیگی، پوریا زهرایی، سپیده سرحدی، مهدی سیدی، عادله گرشاسبی، سعید عسگریان، آرمان کنگاوری، پارمیدا مختاری، کسری معماری، علی نجاریان، سعید یعقوبی و مصطفی مقیمی بازیگران (به ترتیب حروف الفبا) این نمایش هستند.